چپتر 25

پیدا کردن قربانی

بای جن توی تنهاییش خودخوری میکرد و مشغول مرور آخرین حرفای دو جی بود. زن اونو نصفه شب فراخونده و دستشو روی همون زخم هایی گذاشته بود که بای جن رو به اوج فلاکت و حقارت میرسوند. بای جن از ضعف خودش در مقابل دو جی کاملا آگاه و خیلی وقته که با این ضعف کنار اومده.

چیزی که باعث ناراحتیشه، ناسازگاری زیاد دو جی و فاصله ی زیادی هست که بین خودشون ایجاد میکنه. بای جن میتونست کمابیش احساس کنه که دو جی هم یک کشش و علاقه ی متقابل داره اما اگه بای جن وانمود میکرد که اطرافش شلوغه، دو جی حقیقتا اطرافش شلوغ بود. اگه بای جن وانمود میکرد که میتونه تنهاییش رو با افراد دیگه ای هم پر کنه، دو جی واقعا ازش ساخته بود که همچین کاری رو انجام بده و علنا هم انجامش میداد.

دو جی ترسی نداشت که به بای جن نشون بده که رقبای زیادی داره و قرار نیست که خانومش بشه. بای جن وقتی توی افکارش به این نقطه میرسید، حس جنون کمابیش لذت بخشی رو تجربه میکرد.

-که تو میگی که من دلیلی بهت نمیدم تا با من بمونی؟ چطور میتونی اینقدر نمک نشناس باشی؟ طی چند قرن اخیر، من یکی از بهترین دوستای تو بودم، همیشه حاضرم که با زیر دستام ازت حمایت کنم... دیگه این بازی کثیفو ادامه نمیدم.

بخار سردی از دهان بای جن خارج شد. تمام بدنش پوشیده از عرق سرد بود. توی ذهنش شروع به جست و جو کرد.

-دنبال فردی هستم که احساس تنهایی و طرد شدن، احساس غالبش باشه. یه زن فرمانبر و ناامید که بتونه به من پناه بیاره. زیبا ولی شکننده و رقت انگیز باشه.

همین طور که بای جن آماده میشد تا به کالبد فیزیکی خودش برگرده، میتونست تصویر زنی رو ببینه که هاله ای خاکستری و غمگین رو حمل میکنه. توی یک مغازه ی بزرگ مشغول کار کردنه. اون تنهاست و اصلا از حقوقش راضی نیست. منتظر یک معجزه یا کارت شانسه که بتونه زندگیشو عوض کنه.

بای جن سعی میکنه تا با زن، نوعی ارتباط ذهنی بگیره و توده های مختلفی از انرژی که تقریبا به شکل یک طناب هستن رو اطراف روح و ذهن زن جوان میفرسته. شیامین گوان ژی در حالی که سبدی رو توی ورودی مغازه جا به جا میکنه تا به انبار ببره، لرزشی رو توی بدنش احساس میکنه. حسی شوم و پلید بهش دست میده و به یاد میاره که چقدر درمونده و حقیر شده است. چقدر زندگی بهش چیز کمی بخشیده و همیشه توی وضعیتی بوده که به هیچ ...