بذر کتان
قسمت: 82
یک روز سگی در سازمان تمساح بزرگ
در ورودی سازمان تمساح بزرگ، جو خفقان آور و سردی حاکمه. اغلب افراد به حالت آماده باش هستن و هر کی پیش خودش برای یه غنیمت یا فرصت جدید که بهش اجازه بده کمی بیشتر پیش بالا دستی هاش خودشیرینی کنه نقشه میکشه.
سازمانی که بر اساس یک سیستم هرمی و زیر مجموعه گیری شکل گرفته، نمی تونه احساس صمیمیت و دوستی واقعی رو در درون خودش داشته باشه.
وانیجیما سایهو، یک دو رگه ی الف هست که موهای سرخ و قهوه ای بلندی داره. اون با چشمای کهربایی روشنش از پنجره ی دفترش به طبقه ی پایین نگاه میکنه. اون هم مثل برخی از هم نژادای الفش که در حال حاضر مشغول خدمت رسانی به تمساح بزرگ هستن، از این وضعیت راضی نیست و دوست داره که بتونه به زودی مستقل بشه. اما ذهن اون، امروز درگیر لان بائو شی هست.
وانیجیمیا از تهه قلبش می تونه لان بائو شی رو بابت کاری که انجام داده تحسین کنه. تصور اینکه دادگاه سازمان قراره چه تصمیمی بر علیه اش اتخاذ کنه، از همین الان کمی مضطربش کرده. نفوذ امثال اون در دادگاه، اونقدری نیست که بتونه باعث آزادی لان بائو شی بشه.
درب اتاق وانیجیمیا به صدا در میاد. اون می تونه به سرعت، انرژی آشنایی رو احساس کنه. :«بیا تو»
تاماتسوکی که کمی قد بلند تر، تو پر تر و سرخ مو تر از وانیجیمیاست، قدم زنان وارد اتاق میشه. هاله ی تاماتسوکی، به مراتب از وانیجیمیا روشن تره و میشه احساس کرد که موجود خردمند تر و خوش قلب تریه.
وانیجیمیا که هم صحبت خوبی پیدا کرده، بدون اینکه از پنجره چشم برداره مشغول صحبت میشه: «بهم بگو چرا توی همچین روزی باید یکی از نماینده های کیان یانگوآ اینجا باشه؟»
تاماتسوکی که شنیدن این خبر براش عجیب نیست و پیش از این متوجه حضور نماینده شده، به پنجره نزدیک میشه و به مرد مو بوری که با یه کت و شلوار راه راه کلاسیک به میز یکی از فرمانده های درجه ی سه سازمان تکیه داده نگاه میکنه. «سوگیها رو میگی؟ همه می دونن که اون خودشو متعلق به کیان یانگوآ نمی دونه و یه کارمند فرمالیته است. خیلی وقته منافع شو توی سازمان مینسکی جست و جو میکنه.»
در سازمان تمساح بزرگ، اصولا عادت بر این نیست که اونو به این اسم خطاب کنن یا حتی در موردش صحبت کنن. تمساح بزرگ فقط یک لقبه که بیشتر توسط غیر خودی ها مورد استفاده قرار میگیره. اسم اصلی تمساح بزرگ، مایرون مینسکی هست.
وانیجیمیا که آثار نارضایتی در چهره ی همیشه سردش در حال ظاهر شدنه، از پنجره فاصله میگیره و روی مبل میشینه. «دیگه نمی تونم این وضعیت احمقانه رو تحمل کنم.» در ادامه مشغول ریختن یه نوشیدنی برای تاماتسوکی میشه. «چه خبر؟ اتفاق جدیدی افتاده؟»
تاماتسوکی هاله ی محافظ کارانه ای رو از خودش منتشر میکنه تا بتونه از گفت و گوشون در مقابل افراد فضول، مراقبت کنه. «سعی دارن تا جای ممکن کار رو لفت بدن. ظاهرا شائو لیو مسئول پیگیری پرونده ی لان بائو شی شده و قصد هم نداره که به این راحتی از خون کسایی که باعث بدنامی مینسکی شدن بگذره.»
وانیجیمیا چشماشو میبنده و سعی میکنه کمی اعصابشو آروم کنه. «خب این کمی ریسکش زیاده. پیش خودشون فکر نمی کنن که لان بائو شی بتونه توی این فاصله فرار کنه؟»
تاماتسوکی که لحن آروم خودشو حفظ کرده و به نظر خیلی به نتیجه ی این وضعیت خوشبینه جواب میده: «بستگی داره که شائو لیو الان چقدر عصبانی باشه. اگر هوشمندانه برخورد نکنن و کوچک ترین نقطه ضعفی نشون بدن، پشت دیوارای این سازمان، موجودات زیادی کمین کردن که لان بائو شی رو از ما بگیرن.»
وانیجیمیا لبخند...
کتابهای تصادفی


