خون کور: پانیشرز
قسمت: 13
- اندازه متن
- فونت متن
- چینش متن
- رنگ زمینه
- ذخیره تنظیمات
ایچیرو نفسش را با خشم بیرون داد:
- انتخاب من به عنوان رئیس قبیله بر اساس امتحاناتی بوده که از من و همینطور بقیه کاندیدهای رئیسشدن گرفتید. در ضمن انتخاب رئیس به عهدهی رئیس سابق هست. تا جایی که یادم میاد پدر رئیس بود نه شما!
آکیکو نگاه تیزی به ایچیرو انداخت:
- خیلی گستاخ شدی!
از دست پسر عصیانگرش آهی سر داد:
- برای یه بار هم که شده به حرف مادرت گوش کن! من خیر و صلاحت رو میخوام. بده که میگم یه جانشین سالم و تندرست برای خودت داشته باشی؟
نفس کیتو در سینهاش حبس شد. با همان چشمان درشت شده از لای در ماجرا را دنبال کرد. پدرش با درماندگی چنگی لای موهای کوتاهش برد:
- مادر! من دو تا پسر دارم!
آکیکو بیش از پیش چروک شد:
- اون نیمه روباه پسر تو نیست. تومو هم اونقدر ضعیفه که حتی امید ندارم تولد ده سالگیش رو ببینم.
شانههای ایچیرو سفت ایستادند:
- من با دختری که شما معین کرده بودید ازدواج کردم و تومو هم نتیجهی همون ازدواجه. پس چرا نمیتونید نتیجهی تصمیمتون رو بپذیرید؟!
آکیکو رویش از از پسر لجبازش برگرداند:
- من از کجا میدونستم که ساکورا یه زن نازاست؟!
ایچیرو از دست مادر غرغرویش آهی عمیق کشید:
- ساکورا نازا نیست و برای من یه پسر اورده. همونطور که میخواستین!
آکیکو از گوشهی چشم نگاهی بیاهمیت به ایچیرو انداخت و او را تمسخر کرد:
- بعد از ده سال یه بچه خیلی زیاده!
کیتو زیر لب و بیصدا غر زد:
- پیرزن خرفت! تنها کسی که اعصاب بابا رو خط خطی میکنه تویی! پیرسگ!
ایچیرو صورتش را مالید. بعضی اوقات به سرش میزد که قبیله را ول کند و پی زندگی عادی را بگیرد. آکیکو رویش را به ایچیرو کرد:
- هنوزم دیر نشده! سوزومی چهار تا پسر اورده. با همسر برادرت ازدواج کن تا برات یه پسر قوی و سالم بیاره. جیرو هم مخالفتی با این مسئله نداره.
ایچیرو خشمگین روی پاهایش ایستاد:
- جواب من یه کلمهاس! نه!
آکیکو نیز سریع روی پاهایش ایستاد. با اینکه با به سن پیری گذاشته بود هنوز هم میشد سایههایی از آن نینجای چابک قدیمی را در او دید. خشمناک در روی پسرش غرید:
- من همسر سوم پدرت بودم. پدر تو هم برای اینکه پسر داشته باشه سه بار ازدواج کرد و اونا رو طلاق داد. من براش پنج تا پسر اوردم و ثابت کردم که لیاقت من بیشتر از اون زنای قبلیش بوده!
کتابهای تصادفی


