شاهِ سیاه
قسمت: 6
- اندازه متن
- فونت متن
- چینش متن
- رنگ زمینه
- ذخیره تنظیمات
فردی که رو به روی آکاش ایستاده است و سیاه نام دارد ، پوزخندی میزند و با صدایی تمسخر آمیز می گوید
" چه جالب ، بچه ای مثل تو می خواهد به من پیشنهاد بدهد؟"
آکاش با تک سرفه ای صدایش را صاف می کند و با لحنی تمسخر آمیز می گوید
" همین بچه ، توانست تو را که تمام تلاشت را برای پنهان کردن هاله ات می کردی ، پیدا کند"
سیاه ، کمی عصبانی می شود ، اما کنترل خود را حفظ می کند و می گوید
" بچه ، بهتره حواست به حرف هایی که می زنی باشه"
بعد او به سمت تخت پادشاهی اش رفت و با هر قدمی که بر می داشت ، جنسیتش تغییر می کرد ، و در نهایت وقتی به تخت پادشاهی رسید ، در جنسیت زنانه اش قرار داشت
و او روی تخت پادشاهی نشست و با صدایی بی حوصله گفت
" زود تر حرفت رو بزن ، وگرنه من می خواهم اتصال را شروع کنم"
آکاش در آن لحظه به سینه های بزرگ او زل زده بود ، اما با شنیدن حرف های او خودش را کنترل کرد و به صورت او نگاه کرد
عجیبه ، من قبلا هیچی از دیدن بدن برهنه زن ها احساس نمی کردم ، اما حالا یک زن توانست چشمان من رو بدزده ، اما واقعا سینه های خوش تراشی داره
بعد آکاش نفس عمیقی کشید و با لحنی جدی شروع به صحبت کرد
" من می توانم برای تو طلسم خروج را ایجاد کنم ، ولی در مقابل تو باید بدنت رو در اختیار من بگذاری"
احساس می کنم که از حرفم برداشت اشتباهی خواهد کرد
و سیاه لبخندی از روی سرگرمی زد و با لحنی اغواگرانه گفت
" اوه ، پس تو فقط می خواهی در اضای اجرای طلسم خروج از بعد که یکی از سخت ترین طلسم ها است ، فقط تو را وارد دنیای بزرگسالان کنم و تو را از یک پسر تبدیل به مرد کنم؟"
و بعد خنده ریزی کرد
آکاش همانطور که حدس زده بود ، برداشت اشتباهی از حرف هایش کرده بود
آکاش با کف دست ضربه ای بر پیشانی خود زد و آهی از نا امیدی کشید و گفت
" نه من ترجیح می دهم با یکی رابطه برقرار کنم که در هر لحطه جنسیتش عوض نشود ، در واقع مظوره من اینه که...."
قبل از اینکه آکاش حرفش را تمام کند ، سیاه شروع به صحبت کرد
" اه ، تو چقدر کسل کننده ای ، من منظورت رو فهمیدم ، فقط می خواستم کمی شوخی کنم"
بعد با حالتی تقریبا نا امید گفت
" تو می خواهی یکی از جسم های اصلی ام را به تو بدهم تا با آن ترکیب شوی ، درسته؟"
با رضایت می گویم
" بله ، و در عوض من هم طلسم خروج را برای تو اجرا می کنم"
سیاه ، با چشمانی پر از سرگرمی به آکاش نگاه می کند و می گوید
" اما ، اگر تو موفق به انجام آن نشوی چه؟"
آکاش سریعا بدون لحظه ای فکر کردن ، پاسخ می دهد
" اون وقت تو می توانی من رو بکشی و جسمت را پس بگیری"
سیاه با حالی متعجب نی گوید
" اوه ، من تا حالا ندیده بودم کسی انقدر لز خودش مطمئن باشد "
بعد او از جایش بلند می شود و می گوید
" بچه ، بیا جلوتر تا جسمم رو به تو اهدا کنم"
آکاش ، کمی جلوتر می رود و رو به روی او می ایستد و می گوید
" من آماده ام"
در آن لحظه ، سیاه انگشت خود را روی پیشانی اکاش می گذارد و جریانی از انرژی را وارد سر او می کند
آکاش احساس درد شدیدی در سر خود می کند ، ولی صدایی نمی دهد و خود را کنترل می کند
بعد از چند ثانیه ، آکاش به چند متر عقب تر پرتاب می شود
آکاش می ایستد و به او نگاه می کند ، بعد او به دست و بدن خود نگاه می نند که به نظر می رسد هیچ تغییری نکرده اند ، بعد با حالتی سوالی به سیاه نگاه می کند و منتظر پاسخ می ماند
سیاه ، که هنوز در حالت زنانه اش است ، می گوید
" من جسم مردانه ام را با تو ترکیب کردم و حالا آن عضوی از تو است ، ولی فعلا تغییراتی در تو ایجاد نمی شود ، زیرا به مرور تو باید ساگاری خودت را با آن افزایش بدهی و قدرت های آن را آزاد بکنی"
سیاه مکثی می کند و بعد می گوید
" و من یک سیستم برای کمک به تو در بدن تو نصب کرده ام که تو می توانی با استفاده از آن و انجام ماموریت هایی که آن به تو می دهد ، سازگاری خودت را با جسم من تقویت کنی"
بعد سیاه چند قدم جلوتر می آید ولی ، جنسیتش تغییر نمی کند ، به همین دلیل آکاش با لحنی پرسشی از او می پرسد
" پس چرا دیگر تغییر جنسیت نمی دهی؟"
سیاه ، آهی از ناامیدی می کشد و می گوید
" احمق ، من اکنون فقط یک جسم زنانه دارم ، چون جسم مردانه ام را به تو دادم"
آکاش مشتش را به کف دست راستش می کوبد و می گوید
" آها ، حالا فهمیدم"
سیاه با لحنی بی صبر و کمی عصبانی می گوید
" حالا که جسم مردانه ام را گرفتی ، زود طلسم خروج را اجرا کن"
آکاش با لحنی نسبتا جدی می گوید
" اما ، من نمی توانم مطمعاً باشم که تو آن را به من داده ای "
سیاه با صدایی نسبتا بلند می گوید
" احمق ، برای فهمیدن این فقط کافیه کلمه《وضعیت》را در ذهن خودت بگی تا سیستم فعال بشه"
آکاش به سرعت کلمه وضعیت را در ذهن خود گفت و یک صفحه وضعیت در جلوی او ایجاد شد
-------------صفحه وضعیت-------------
نام: آکاش
گونه: نیمه انسان
سطح سازگاری: 1
توانایی ها: هیچ
-----------------------------------------------
" خب حالا که مطمئن شدم ، وقتشه که تو را از اینجا خارج کنم."
کتابهای تصادفی


