فرم ورود
فرم ثبت‌نام
NovelEast

خانه

بلاگ و مقالات

استخدام مترجم

جستوجوی پیشرفته

شاهِ سیاه

قسمت: 12

تنظیمات
  • اندازه متن
  • 1 2 3 4 5
  • فونت متن
  • ایران‌سانس نازنین میترا
  • چینش متن
  • مرتب راست‌چین وسط‌چین
  • رنگ زمینه
  • ‌پیش‌فرض تیره‌تر تیره‌ترر تیره‌تررر
  • ذخیره تنظیمات

وقتی وارد سالن اجتماعات می شوم ، دانش آموزان زیادی را می بینم که همه در کنار یکدیگرند 

و همه آنها با لباس های شخصی و بدون لباس فرم هستند ، البته این طبیعیه چون هر کس بر اساس کلاسی که در آن قرار می گیرد لباس فرم متفاوتی خواهد داشت ، برای مثال لباس فرم کلاس B ترکیبی از رنگ های قرمز و سفید است

خب نیازی نیست که ذهن خودم رو درگیر چنین چیز های بی اهمیتی بکنم

وقتی که در حال بررسی کردن اطراف بودم ، صدایی توجه من رو به سمت جلو سالن جلب کرد

بله ، صدای مسئول آزمون اول بود که از پشت میکروفون از ما درخواست توجه می کرد

بعد از چند بار تکرار جمله "لطفا توجه کنید" بلاخره دانش آموزان ساکت شدند و به سمت جایگاه نگاه کردند

بعد مسئول که دید دانش آموزان توجه خود را به او اختصاص داده اند ، مشغول صحبت شد

" خب دانش آموزان عزیز ، شما در اولین آزمون خود توسط دستگاهی به نام آمپلی فایر ، پتانسیل اولیه شما مشخص می شود"

و بعد به سمت دیگری نگاه کرد که چند نفر در حال آوردن یک جسم استوانه ای شکل که تقریبا 3 متر طول داشت بودند

بخش جلویی جسم استوانه ای ، کاملا شیشه ای بود ، اما کمی تیره بود

و بعد وقتی جسم را به کنار مسئول آوردند ، او به سخنان خود ادامه داد و گفت

" شما باید وارد این محفظه بشوید تا پتانسیل اولیه شما مشخص شود"

اکثریت دانش آموزان این را نمی دانستند ، پس بعد از تمام شدن صحبت های مسئول ، سر و صدایی در میان جمعیت برپا شد

و هر کس با فرد کناری خود در حال صحبت در مورد آمپلی فایر بود

ولی همه آنها با صدای مسئول ساکت شدند

" ساکت"

بعد مسئول نفس سطحی ای کشید و ادامه داد

" حالا ، به نوبت ما اسم های شما را می خوانیم تا در اینجا برای انجام آزمون حاضر شوید"

او به صفحه هلوگرامی معلقی که جلویش ظاهر شده بود نگاه کرد و بعد گفت

" تام جکسون "

وقتی اسم را خواند چند لحطه بعد پسری با مو های بلوند و چشمانی سبز رنگ که قیافه نسبتا جذابی داشت به بالای جایگاه رفت و کنار دستگاه ایستاد

در آنجا به نظر می رسید که در حال صحبت با مسیول است ، اما به دلیل اینکه میکروفون کمی از آنها دور بود متوجه حرف های اونها نشدیم

بعد از چند لحظه کوتاه بلاخره او وارد دستگاه شد و در شیشه ای دستگاه بسته شد و بخاره درون دستگاه را فرا گرفت

چند لحظه بعد بالای دستگاه در جایی که مانند یک مانیتور بود ، عدد 7 به رنگ نارنجی نوشته شده بود

این سطح پتانسیل اولیه بسیار خوب بود و به نظر می رسد او منابع خوبی را در اختیار داشته است

وقتی در دستگاه باز شد بخاری اطراف آن را فرا گرفت و مسئول یک دستبند سیاهرنگ را به او داد

که با اینکه من از او دور بودم ولی اگر با دقت نگاه کنیم معلوم است که روی آن دستبند با رنگ نارنجی یک 7 نوشته شده است

و مسئول اعلام کرد

"تام جکسون با پتانسیل اولیه 7 و عنصر آتش ، به کلاس A می رود"

بعد او شروع به خواندن اسم های دیگر کرد اما من توجهی نکردم که ناگهان با شنیدن فریاد های زیاد از جمعیت من هم توجهم به جایگاه جلب شد

مسئول با ناباوری به عدد بالای دستگاه خیره شده بود و فقط چند جمله کوتاه را گفت

" این.. امکان..نداره!!"

وقتی من هم عدد دستگاه را دیدم کمی جا خوردم ، چون قرار بود بعد از سالها دوباره یک فرد آشنا را ببینم

" آلیسا"

در بالای مانیتور عدد 10 به رنگ طلایی نوشته شده بود

وقتی او از دستگاه بیرون آمد مسئول با هیجان زیاد به او گفت

" تبریک می گویم بانو آلیسا ، شما پتانسیل اولیه 10 را دریافت کردید که یعنی نهایت پتانسیل"

دختری که تازه از دستگاه بیرون آمده بود با چشم ها و موهایی طلایی رنگ و پوستی براق بود و با شنیدن اینکه او نهایت پتانسیل اولیه را دریافت کرده بود به هیچ وجه شگفت زده نشد و فقط با پوزخندی پاسخ داد

" همم، از قبل این رو می دونستم ، چون فقط پتانسیل 10 شایسته من بود"

مرد مسئول با هیجان گفت

" بله ، بله شما درست می فرمایید ، خب شما با پتانسیل اولیه 10 و عنصر مقدس به کلاس S می روید "

و بعد با احترام او را تا جهت دیگر جایگاه که یک در وجود داشت راهنمایی کرد

بعد به پشت میکروفون آمد و با چند سرفه صدای خودش را صاف کرد و گفت

" آکاش بنیمور"

وقتی اسم من را خواند به سمت جایگاه رفتم ، فکر کنم احتمالا بعد از کار هایی که کردم نمره پتانسیل 5 را بگیرم تا بتوانم حداقل به کلاس C بروم

وقتی آنجا رفتم وارد دستگاه آمپلی فایر شدم

وقتی وارد دستگاه شدم ، بخار سرتاسر من را فرا گرفت و کم کم بی هوش شدم

وقتی چشمانم را باز کردم دیدم که در وسط یک سیاهی بزرگ در میان هوا معلقم

و بعد از چند لحظه نور های بنفش رنگی به سمت من آمدند و بدن من را فرا گرفتند

در آن لحظه صداهایی را در گوشم می شنیدم که می گفتند

" اون دوباره اومده"

" آره اون برگشته پیشمون"

" زندگی جدیدت رو تبریک می گیم"

" باید یک چیز مهم رو بهت بگیم تو...."

این باعث تعجب و کمی ترس من شد زیرا در تجربه قبلی ام هیچ گاه این اتفاق نیفتاد

چند لحطه بعد دوباره همه جا تاریک شد و با شنیدن صدای در دستگاه که در حال باز شدن بود چشمانم را باز کردم

داستم را روی سرم گذاشتم ، حس می کردم چیز مهمی رو فراموش کردم

اما بعد از چند ثانیه بی خیال اون شدم و از دستگاه بیرون آمدم

وقتی از دستگاه خارج شدم از همه جا صدای خنده می آمد با دیدن این صحنه با حالت سوالی به نسئول آزمون نگاه کردم

او آهی کشید و گفت

" آکاش بنیمور با پتانسیل اولیه 1 و عنصر تاریکی به کلاس F می رود"

چی؟

درست شنیدم ؟

او گفت پتانسیل 1؟ ، اما من مطمعنم که در زندگی قبلی ام پتانسیل 3 را گرفتم ، مطمعنا یک چیزی فرق کرده اما فعلا نمی توانم از آن سر در بیاورم

و یک دستبند مشکی با عدد 1 بنش رنگی که روی آن نوشته شده بود را به من داد و گفت

" خب زود تر برو و وقت من رو تلف نکن"

من هم بدون توجه به خنده ها صداهایی که به من می گفتند

" آشغال.."

" یه بدردنخور جدید اومده"

و...

به سمت انتهای جمعیت رفتم

کتاب‌های تصادفی