شاهِ سیاه
قسمت: 14
- اندازه متن
- فونت متن
- چینش متن
- رنگ زمینه
- ذخیره تنظیمات
وقتی جمعیت حرکت کرد ، من هم همراه با اونها به راه افتادم
ما برای رفتن به میدان مبارزه ، ابتدا باید روی جایگاه برویم و بعد به سمت پشت آن
وقتی در حال رفتن به بالای جایگاه بودیم ، یک نفر به من تنه زد و بعد با پوزخندی به من نگاه کرد و گفت
" اوه ، متاسفم ، من معمولا کسایی که پتانسیلشون یک هست رو نمی بینم"
چقدر مغرور...
اون هم توی کلاس منه ، پس نهایتا پتانسیل اولیه اون 3 هستش ، برای داشتن فقط پتانسیل 3 زیاد به خودش مغروره
متاسفانه من قصد ندارم بزارم موجودات بی خاصیتی مثل این هم بتوانند به رفتار خودشون توی آکادمی ادامه بدهند
چون وقتی که رژه ارواح شروع بشه ، هر چقدر که روحیت و ذات یک فرد به هفت گناه مرگبار نزدیکتر باشه ، احتمال اینکه او تبدیل به غذای روح ها بشود و باعث ایجاد یک روح گناه شود بالاتر می رود
من باید این علف های هرز را از بین ببرم ، اگر شد با اصلاح و اگه نشد با نابودی
گناه مرگبار غرور...
از این گناه متنفرم ، پس همینجا غرورت رو خُرد می کنم
بدون توجه به دختری که به من تعنه زد و صدای خنده های ریز بقیه ، به بالای جایگاه رفتم
و بعد از راه پشت جایگاه به سمت میدان مبارزه رفتم
میدان مبارزه زیاد مجهز نبود ، فقط چند سلاح به تکه چوب هایی تکیه داده شده بودند
و آثاری از خرابی و مبارزه در میدان خاکی مبارزه دیده می شد ، اما به نظر میرسید که در حال ترمیم است
فکر کنم یک نفر با عنصر خاک مسئولیت نگهداری از این میدان را دارد
" خب بچه ها ، سلاح خود را انتخاب کنید"
اکثریت افراد به سمت سلاح ها رفتند ، ولی چند نفری نیز به سمت اسلحه ها نرفتند ، اونها احتمالا جادوگرند و قبلا جادوی خودشون رو پیدا کرده اند
من هم برعکس عادت همیشه ام ، یک نیزه را انتخاب کردم ، تا بفهمم که چقدر مهارتم در استفاده از نیزه افزایش یافته است
چون به هر حال از جذب انرژی اون نیزه ، توانستم مهارت خودم رو در استفاده از نیزه افزایش بدهم
بدن فعلی من انرژی زیادی ندارد ، اما اگر این انرژی را مدیریت کنم ، چون من با بدن سیاه ترکیب شده ام
غلظت انرژی من بسیار بالا است ، در سطح فعلی من با چیزی که بررسی کردم ، یک واحد از انرژی من اگر تا 60 درصد مدیریت شود ، می تواند به اندازه 10 برابر انرژی های عادی مفید باشد
اما باید به این نکته توجه کرد که بعضی ها انرژی خاصی دارند و انرژی آنها به نوع های خاصی از عناصر گرایش بیشتری دارد
اما احتمال اینکه یک نفر با انرژی خاص در بین افراد این کلاس باشد تقریبا صفر است
" خب دانش آموزان با شمارش من مبارزه شروع می شود"
صدای مسئول من رو از افکارم بیرون کشید
" 3...2...1...شروع کنید!!"
با فرمان شروع ، ناگهان همه شرکت کنندگان به سمت یکدیگر حمله ور شدند
و طبیعتا ، یک نفر نیز به سما من حمله کرد ، او همان دختری بود که به من تنه زده بود
آفرین ، خودت برای این اومدی که گناهت رو پاک کنم
او یک خنجر در دست داشت و وحشیانه به سمت من حمله کرد
" بمیر ، آشغال! "
بعد با یک پرش به من نزدیک شد و خنجرش را بالا برد تا به من ضربه بزند
اما من با دست چپم که آزاد بود ، یک ضربه محکم به شکم او زدم و با لحن سردی گفتم
" زیاد از حد مغروری"
دختر با برخورد ضربه به شکمش ، مقداری خون با تک صرفه ای از دهانش خارج شد و با یک پرش به عقب رفت
او یک دستش را روی ناحیه ضربه خورده گذاشت و با عصبانیت همانطور که دندان هایش را به من نشان می داد گفت
" عوضی فکر کردی کی هستی که من رو نصیحت می کنی؟! "
بدون پاسخ دادن به حرف های او و فقط با یک نگاه سرد با نیزه ای که در دست داشتم به سمت او حمله کردم
و با یک تکان دادن نیزه سعی کردم که به او ضربه بزنم اما او خودش را عقب کشید...
نمیدانم چطور اما بدنم در آن لحظه خود به خود حرکت کرد و با دست دیگرم نیزه را گرفت و با پشت نیزه به کنار پای او ضربه زد و سپس با نوک نیزه به قصد کُشت به او حمله کرد
من سعی کردم بدنم را کنترل کنم ، اما بدنم خودش و به اختیار خودش حرکت می کرد و نیزه را به سمت گردن آن دختر هدف گرفته بود
" نههه!! "
دقیقا همان لحظه ای که نیزه می خواست گردن دختر را سوراخ کند ، دختر ناگهان غیب شد
آه به کل این رو فراموش کرده بودم
استاد کارمن متخصص جادوی ابعادیه ، اون دانش آموزان رو درست در لحظه ای که نزدیک به مرگ هستند تله پورت میکنه
مسئول آموزش مطمئناً این رو گفته ، اما احتمالا من بهش گوش نکرده ام
به هر حال حالا باید بقیه افراد را شکست بدم
کتابهای تصادفی
