فرم ورود
فرم ثبت‌نام
NovelEast

خانه

بلاگ و مقالات

استخدام مترجم

جستوجوی پیشرفته

بازیکن قاتل

قسمت: 10

تنظیمات
  • اندازه متن
  • 1 2 3 4 5
  • فونت متن
  • ایران‌سانس نازنین میترا
  • چینش متن
  • مرتب راست‌چین وسط‌چین
  • رنگ زمینه
  • ‌پیش‌فرض تیره‌تر تیره‌ترر تیره‌تررر
  • ذخیره تنظیمات
" یعنی تو و کوین فقط یک شبه که همدیگه رو میشنایسد؟" 

نینگ اِر با تعجب این رو از آنا پرسید 

آنا با گیجی ای که بخاطر این بود که دلیل تعجب نینگ اِر رو نمیدونست گفت 

" آره ، چرا برات عجیبه؟" 

نینگ اِر با کف دستش به پیشانی خودش زد و زیر لب طوری که آنا نشنود چیزی گفت 

" یعنی تو نگاه اول عاشق شدی؟" 

آنا با گیجی سرش رو به طرفی خم کرده بود و گفت 

" چی  گفتی؟ راستش صداتو نشنیدم" 

نینگ اِر آهی کشید و یکی از دست هاشو روی شونه آنا گذاشت و گفت 

" آنا..اصلا به اینکه کوین رابطه ات با کوین رو عمیق تر کنی فکر نکن ، اون یه جذب کننده دردسره" 

آنا با لحنی که انگار داشت از نینگ اِر سرپیچی می کرد گفت 

" چرا نباید باهاش رابطه بهتری بسازم ، مهم نیست که دردسرا رو به خودش جذب میکنه ، اون خیلی پسر خوبیه " 

آنا مکثی کرد و بعد ادامه داد 

"و همچنین با اینکه همدیگه رو نمیشناختیم دیشب از من مراقبت می کرده است" 

نینگ اِر با ناراحتی گفت 

" پس واقعا تو نگاه اول عاشقش شدی" 

آنا با شنیدن این جمله ، کمی گونه هایش سرخ شد و با خجالت سرش رو پایین انداخت و با لکنت زبان گفت 

" م..من..عا..عاشق..کوین..باشم؟" 

نینگ اِر تازه متوجه شده بود که اون جملات رو بلند گفته ولی حالا که گفته بود دیگه باید مکالمه رو ادامه میداد 

" خب آره ، کاملا معلومه که عاشق شدی" 

آنا هنوز لکنت زبان داشت 

" من..من..عاشق کوین..نیستم" 

بی اطمینانی در صدای آنا مشخص شده بود 

نینگ اِر داشت اتفاقات امروز توی مرکز خرید رو با خودش مرور می کرد ، هر بار که لباسی رو برای آنا انتخاب می کردم ، از من میپرسید 

" یعنی کوین از این لباس خوشش میاد؟" 

" توی این لباس عجیب نشدم؟" 

" به نظرت بهتر نیست برگردیم خونه ، آخه الان کوین تنهاست" 

و از اینجور سوالات ، کاملا معلومه که عاشق کوین شده ، حتی اگه عاشقش هم نباشه ، از کوین خوشش میاد 

نینگ اِر با این افکار ، دستش رو روی سینه اش درست در محل قلبش گذاشت ، نمیدونست چرا ، اما این افکار قلبش رو به درد می آورد 

اون ابن احساسات رو با گفتن اینکه "حتما بخاطر این ناراحتم که آنا داره فریب اون آشغال رو می خوره" 

اما خودش هم میدونست که حقیقت چیز دیگه ایه...
.
.


( POV کوین) 

" یعنی چقدر خواب بودم؟" 

به ارومی چشمام رو باز می کنم 

" هنوز توی دانجنم؟" 

به اطرافم نگاه می کنم و متوجه می شوم که هنوز توی اون غار تاریک و نمناکم 

ولی چطور توی این غار من روی یه چیز گرم و نرم خوابیدم؟ 

به زیر پایم نگاه می کنم و متوجه می شوم که چه اتفاقی افتاده است 

با دیدن اون صحنه ، لبخندی به روی لب کوین اومد 

" افرین دختر خوب" 

این را گفت و شروع به نوازش یوکی که کوین روی او خوابیده بود و همچنین یوکی تمام مدت بیدار بوده 

یوکی با نوازش شدن توسط کوین صدایی از رضایت از خودش در آورد 

_ Owwwwwww 

کوین هم با دیدن این صحنه لبخندی زد 

" با اینکه یه سگ گنده و ترسناکی ، اما خیلی رفتار های نازی داری" 

یوکی در حال لذت بردن از نوازش بود ، و به حرف های کوین توجهی نمی کرد 

" دختر کوچولو ناز" 

کوین این رو گفت و به نوازش پایان داد ، یوکی با چشمانی مظلوم طوری که انگار داشد التماس می کرد که دوباره کوین سرش را نوازش کند به کوین خیره شد 

و صدایی از اعتراض بخاطر پایان دادن به نوازش انجام داد 

_Owwwwwww 

کوین از این رفتار یوکی خنده اش گرفته بود ، سعی کرد جلوی خنده اش رو بگیرد و با لحنی جدی گفت 

" یوکی ، دیگه نوازش کافیه ، باید به کارمون ادامه بدیم" 

واقعا که این یه سگ خیلی نازه 

بعد با لبخندی از روی یوکی بلند شد و  به سمت جسد ترول که چند متر اونطرف تر افتاده بود رفت 

" خب ، باید اول سنگ مانایی که توی بدنشه رو پیدا کنم ، از اونجایی که یه تروله ، احتمال اینکه سنگ مانا داشته باشه زیاده" 

خنجرم را از انبار سیستم بیرون می آورم و آن را با دست چپم که حالا کاملا ترمیم شده بود می گیرم 

" خب سنگ مانا باید در ناحیه ای باشد که جریان مانا وجود داره ، پس برای ترول ها باید در ناحیه شکمی باشه" 

با خنجرم شروع به پاره کردن و جست و جو توی شکم ترول کردم 

یوکی با دیدن این صحنه ها ، متعجب شده بود و فکر کرد که کوین می خواد اون جسد رو تکه تکه کنه 

پس جلو رفت و از توانایی ای که به دست آورده بود استفاده کرد 

[ " پنجه برّنده " فعال شد] 

و با یک ضربه شکم ترول را به چند تکه تقسیم کرد 

کوین از این کار یوکی شگفت زده شده بود 

" چ..چطور تونستی فقط با یک ضربه این ترول را تکه تکه کنی؟" 

مکثی کرد و بعد ادامه داد 

" اگه انقدر قوی بودی که می توانستی با یک ضربه چنین آسیبی وارد کنی ، پس چرا با ترول با نفس یخی حمله نکردی؟.." 

یوکی فقط در جواب کوین ، سکوت کرده بود و به طور مظلومانه ای سرش رو پایین انداخته بود ، زیرا میتونست احساس کنه که کوین در حال سرزنش کردن او بود 

کوین با یاد آوری چیزی آهی کشید و به سمت یوکی رفت و با دست سر یوکی را گرفت و پایین آورد و بوسه ای به پیشانی او زد 

" ببخشید یوکی که سرزنشت کردم ، یاد رفته بود که خودم بهت دستور دادم از یه توانایی دیگه استفاده کنی" 

یوکی بخاطر بوسه ای که کوین به اون داده بود ، کل ناراحتی اش از بین رفت و با شادی او هیجان شروع به لیس زدن صورت کوین کرد 

" اخ‌‌..وای ..یوکی بس کن" 

کوین این جمله را با خنده گفت 

ولی یوکی قصد تموم کردن ازن کار رو نداشت ، به هر حال بعد از چند دقیقه ، به لیس زدن صورت کوین ، پایان داد 

_ Owwwww 

کوین لبخندی به او زد ، ولی یک لحظه با چیزی که به یاد آورد ، با استرس زیادی به شکمه تکه تکه شده ی ترول نگاه کرد 

" وای ، نکنه که سنگ مانا آسیب دیده باشه!" 

کوین به سرعت شروع به جست و جو توی شکم ترول کرد 

" *** رو شکر ، سنگ مانا سالمه" 

[ سنگ مانا رنک E به دست آمد] 

خب خوبه که با اون ضربه ی یوکی سنگ مانا آسیب ندیده است 

کوین سنگ مانا رو توی دست گرفت و کمی خون های سبز رنگ روب آن را تمیز کرد و بعد آن را جلوی صورت یوکی گرفت و گفت 

" یوکی ، این رو بخور " 

یوکی با تکان دادن سر حرف کوین را تایید کرد و سنگ مانا را خورد... 

[ به دلیل اینکه سنگ مانا برای یک موجود هوشمند بود ، موجود احضاری شما دارای هوش می شود] 

[ دستاورد جدید: 

شما جزو ده نفر اولی بودید که یک موجود احضاری دارای هوش را دارید 

پاداش: موجود شما یک مرحله تکامل پیدا می کند] 

وای ، این عالیه ، به نطر میرسه چون که دنیای بازی به تازگی به دنیای واقعی آمده است ، هنوز خیلی از دست آورد ها را کسی دریافت نکرده است. 

و این خبر خوبیه ، چون شانس اینکه یه عالمه پاداش به دست بیارم زیاده 

با این افکار پوزخند نفرت انگیزی روی لب های کوین اومد.

کتاب‌های تصادفی