فرم ورود
فرم ثبت‌نام
NovelEast

خانه

بلاگ و مقالات

استخدام مترجم

جستوجوی پیشرفته

تسخیر جوان‌ترین پسر یک قبیله‌ی موریم

قسمت: 7

تنظیمات
  • اندازه متن
  • 1 2 3 4 5
  • فونت متن
  • ایران‌سانس نازنین میترا
  • چینش متن
  • مرتب راست‌چین وسط‌چین
  • رنگ زمینه
  • ‌پیش‌فرض تیره‌تر تیره‌ترر تیره‌تررر
  • ذخیره تنظیمات

سونگ میونگ به‌نظر آرام می‌رسید. گویی که از وضعیت کاملا راضی‌ست.

سونگ میونگ شروع به تکه تکه کردن نان سفتی که در مقابلش بود کرد، هان ییبی هم که دلیل این کار را نمی‌دانست، کار رو را تقلید کرد. در مواقعی که چیزی را بلد نیستید، عاقلانه‌ترین کار پیروی از دیگران است.

عه؟

سونگ میونگ ناگهان تکه‌های نان را درون کاسه‌ی سوپش انداخت. اما ییبی چیزی نگفت و مثل او عمل کرد. اینکار باعث شده بود بود تا تکه‌های خشک و سفت نان، درون آبِ گوشت خیس بخورند.

کمی منتظر ماند و بعد از اینکه سونگ میونگ شروع به خوردن کرد، او هم تکه‌ای بزرگ از آن را وارد دهانش کرد. هر چه می‌خواست شود برایش مهم نبود.

غذا رنگ و بوی عجیبی داشت ولی طعمش...

«ا-این فوقالعاده‌ست!!!»

هان ییبی از شدت هیجان فریاد کوچکی زد که باعث شد سونگ میونگ لبخند آرامی بزند.

بالاخره لبخند زد! واقعا برام باور کردنی نیست...

درست در همان لحظه پسرک پیش‌خدمت هم با یک بطری الکل از راه رسید. طبق چیزی که خودش گفت، اسم آن "بانجو" یا چیزی شبیه به این بود. با این حال بعد از چشیدنش مزه‌ی خاص و متفاوتی با الکل‌های معمولی نداشت. مزه‌ای که در قلپ اول گلویت را می‌سوزاند.

ییبی به سونگ میونگ نگاه کرد و چشم‌هایی را دید که خیره به بطری الکل، سرشار از سرزندگی بودند. احتمالا او هم یک الکل‌خوار حرفه‌ای بود.

همیشه در همه‌ی کشورها سخنی هست که می‌گوید، آدم‌ها می‌توانند آن‌هایی که رفتار ناپسندی مثل خودشان دارند را با یک نگاه خالی شناسایی کنند. قضیه‌ی الکل خوردن سونگ میونگ هم دقیقا به همین شکل بود چرا که هان ییبی هم همیشه تنها زندگی می‌کرد و این به معنای نداشتن حد و حدودی برای نوشیدن بود. یک الکل‌خوار حرفه‌ای.

قولوپ~

«هوووووف!»

مزه‌ی الکل واقعا معمولی بود ولی چیزی درباره‌ی آن فرق می‌کرد چرا که همان قلوپ اول باعث شده بود تا کمی سرش گیج برود.

بعد از چند لحظه، سونگ میونگ که با سرعت نور بطری الکل را خالی کرده بود یک بطری دیگر سفارش داد. هان ییبی هم به دنبال سونگ میونگ، پیک پیک الکل می‌خورد تا اینکه سونگ میونگ گفت: «می‌بینم که مثل یه حیوون تشنه همچین الکل گرونی رو سر می‌کشی ولی به‌نظرم بهتره زیاد الکل نخوری، برات خوب نیست...»

هان ییبی که منظور سونگ میونگ را فهمیده بود سری تکان داد و از مهمان‌خانه بیرون رفت.

پیرمرد خرفت...

ظرف‌های حمل آب هم دیگر با الکل پر شده بودند و حسابی سنگین شده بودند. بلند کردنش به هان ییبی حس له شدگی می‌داد. سونگ میونگ تمام پولی که به‌دست آورده بود برای برای خرید الکل داده بود.

خدا بزنه تو کمرت....

هر نفسی که از بینی‌اش خارج می‌شد، هزاران فحش و لعنت به همراهش بیرون می‌آمد. پسر پیش خدمت ظروف تا خرخره پر کرده بود،‌ گویی که دیگر فردایی وجود ندارد.

«اووووییی!»

ییبی به محض اینکه می‌خواست حرکتش را شروع کند صدای فریاد سونگ میونگ را شنید.

«یه قطرشو بریز تا منم خونتو بریزم. ببین کی گفتم.»

ظرف‌ها تا لبه از الکل پر شده بودند و روی آنها هم درب مناسبی قرار نگرفته بود. یک تکان و لرزش ساده کافی بود تا مقداری از الکل بیرون بریزد.

«لعنت به من که الکل خوردم، الان دیگه اصلا نمی‌تونم این وضع رو تحمل کنم...»

کاری که از او خواسته شده بود به اندازه‌ی رد شدن از جهنم سخت بود. علاوه بر آن هان ییبی هم مقداری مست و سرخوش شده بود و برای همین حفظ تعادل خودش سخت و حفظ تعادل ظرف‌ها برای ثابت ماندن شدیداً سخت‌تر بود. اما همه‌ی این‌ها تازه شروع کار بود چرا که جهنم اصلی تازه رو به ‌رویش بود یعنی بالا رفتن از کوهستان. هان ییبی شدیدا خسته بود و حالا مجبور بود با چنین ظرف‌های سنگینی از کوه بالا برود. حسش مثل این بود که آسمان در صدد سقوط کردن بر روی شانه‌هایش است.

***

سفر خیلی سختی برای هان ییبی بود اما بعد چند ساعت...

«انجامش دادم... تونستم!!!!»

بعد اینکه چندبار تا مرز بالاخره موفق شده بود تا به مقصد برسد.

ییبی ظرف‌ها را زمین گذاشت خودش هم نقش بر زمین شد و در آن لحظه بود که صدای "دیرینگ" را شنید.

{سطح بازیکن از ۸ به ۹ ارتقاء یافت.}

«اولین پاداش افزایش سطح: افزایش ۱۰ واحد قدرت کی[1]، ۱۵ واحد قدرت بدنی، ۵ واحد چابکی، ۱ واحد هوش و خرد، ۲ واحد دلربایی، ۳ واحد اعتبار و شهرت.»

«دومین پاداش افزایش سطح: پایگاه داده‌ی دایرةالمعارف گیاهی به‌دست آورده شد. پس از پیدا کردن گیاهان، این پایگاه داده قابل دسترسی و استفاده خواهد بود.»

در این لحظه هان ییبی متوجه چیزی شد. این پیاده‌روی طاقت‌فرسا در کوهستان، درواقع همان تاثیر تمرین کردن را داشت.

هان ییبی از اینکه تلاش‌هایش بی‌نتیجه نمانده بود کاملا خوشحال و راضی بود. اما سوالی وحود داشت. کاربرد این پایگاه داده‌ی دایرةالمعارف گیاهی چه بود؟

***

هان ییبی می‌دانست که درد اصلی‌ش تازه از فردا شروع خواهد شد، درست مثل زمانی که پس از انجام تمرین‌های سنگین، تا ساعت‌ها بعد تاثیر و خستگی‌اش مشخص نمی‌شد و بدن هان ییبی سراسر کبودی و کوفتگی بود.

روز بعد سونگ میونگ چون مثل روزهای قبل پیش از طلوع خورشید از خواب بیدار شد و آماده‌ی سفر شد.

«ای خدا... تو که کار واقعی نداری پس چرا باید این ساعت از روز شروع کنی؟»

اما کاری نمی‌شد انجام داد. هر دوی آن‌ها برای زنده ماندن و گذران زندگی مجبور به کار و تلاش بودند. پس هان ییبی کیسه همیشگی را برداشت و با سونگ میونگ راهی شد.

این‌بار اما آن‌ها بیش از پیش به درون عمق جنگل رفتند. هان ییبی دیگر فهمیده بود که سونگ میونگ درواقع تمام کوهستان را برای خودش بخش‌بندی کرده بود و هربار قسمتی از آن را جست و جو می‌کرد تا همان چیز با ارزش و مهم که دنبالش می‌گردد را پیدا کند.

واقعا دیگه مجبورم ازش بپرسم...

«امم... آقا.»

«چیه؟»

«گیاه خاصی وجود داشته که دارین دنبالش می‌گردین؟ لطفا به منم بگید، همه‌ی تلاشم رو برای پیدا کردنش می‌کنم.»

سونگ میونگ قبل از اینکه دهانش را باز کند کمی اخم کرد و به فکر فرو رفت.

«همم... خیلی خوب از اونجایی که اینقدر اصرار می‌کنی بهت می‌گم. البته اینطوریم نیست که فکر کنم می‌تونی پیداش کنی یا چیزی...»

«ممنونم.»

«گیاهی که دارم دنبالش می‌گردم اسمش گیاه ابریشمی درخشنده‌ست.»

«آه، از اسمش هم مشخصه که خیلی گرون قیمته.»

از روی ناراحتی و تمایل نداشتن سونگ میونگ برای حرف زدن درباره‌ی این گیاه، اینطور می‌شد نتیجه‌گیری کرد که پای مبلغ هنگفتی در میان است.

یعنی با پیدا کردنش چه نوع الکل ناب و محشری می‌تونه بخره...؟

«اون خیلی باارزشه. مبلغی که می‌تونن براش بدن حتی جرات ندارن که بخوان به‌خاطرش بیان و چونه بزنن.»

«ولی ظاهرش به چه شکلیه؟»

«ظاهرش میشه گفت شبیه جینسینگه... دلیل نامگذاریش اینه که ظاهر درخشانی داره و برگ‌هاش به لطافت یک ابریشم درجه یکه.»

تقریبا تونستم به‌خاطر توصیفاتش تاحدودی منظورش رو درک کنم ولی چطور ممکنه بشه همچین چیزی رو اینطوری شناسایی و پیدا کرد؟

با این وجود، هان ییبی متوجه شدن اینکه سونگ میونگ درواقع به دنبال چیست را یک موفقیت بزرگ دانست. اگر واقعا موفق می‌شد تا این گیاه را پیدا کند شاید سونگ میونگ بیشتر در‌های قلبش را به روی او باز می‌کرد.

در همان لحظه بود که دوباره همان صدای زنگ آشنا به گوشش رسید. این صدای ظاهر شدن اعلان سیستم بود.

{ماموریت اصلی آغاز شد: گیاه ابریشمی درخشنده را پیدا کنید.}

{پاداش ماموریت: نامعلوم}

جــــــــــــان؟ می‌خوای اون گیاه رو پیدا کنم؟ چیزی که حتی بزرگ‌ترین گیاه‌شناس این اطرافم نتونسته پیداش کنه؟ چیز دیگه‌ای نمی‌خوای؟ گیر عجب سیستم خری افتادما...!

{توصیه: ماموریت خود را انجام داده و با پشت سر گذاشتن تمرینات سطح خود را بالا ببرید. با موفقیت در این امر پاداش مناسبی دریافت خواهید نمود.}

آهاهاها، بفرما حالا تهدیدمم می‌کنه! واقعا تو هوش مصنوعی هستی؟ به هرحال، حالا که دیگه تصمیمش گرفته شده پس باید پیداش کنم.

هان ییبی تا اینجا هم تمام دستوراتش را به همین شکل از سیستم دستور گرفته بود پس کاری از دستش ساخته نبود جز ادامه دادن راه. اما همین که مجبور به انجام اینکار شده باعث شد تا آتشی در چشمانش شعله‌ور شود برای ادامه‌ی مسیر انرژی و روحیه داشته باشد.

ولی خودمونیما، این دایرةالمعارف گیاهی هم چیز تمیزیه.

هر بار که سونگ میونگ گیاهی که کنده بود به او می‌داد، پایگاه داده‌اش به‌صورت خودکار فعال می‌شد و تصویری از گیاه به همراه اطلاعات مفیدی را به او نشان می‌داد. به عنوان مثال:

{این آیتم در پاپگاه اطلاعاتی دایرةالمعارف گیاهی یافت شد.}

{نام: پاتریانا اسکابیوسیفولیا}

{ویژگی‌ها: طول ساقه، ۱۰۰ الی ۱۸۰ سانتی‌متر. این گیاه دارای شاخه‌های جانبی بسیاری با گل‌های کوچک زرد رنگ و چتری شکل است. به این گیاه به دلیل بوی مهلک ریشه‌اش به پاتریانا اسکابیوسیفولیا می‌گویند.}

{تاثیرات دارویی: از ریشه‌ی آن می‌توان به عنوان دارویی برای رفع تب یا خارج کردن سم و چرک از بدن استفاده کرد. این گیاه همچنین برای درمان بسیاری از بیماری‌های التهابی موثر است.}

با اینکه این دایرةالمعارف به من اجازه‌ی جست و جو کردن داخلش رو نمی‌داد ولی اطلاعاتش واقعا کامل و کارامد بودن. در نتیجه تنها با پیاده‌روی کردن کنار سونگ میونگ و جمع کردن گیاه، قدم بزرگی توی یادگیری بر می‌داشتم.

ولی من که هیچ‌وقت برنامه‌ای برای تبدیل شدن به یک گیاه شناس و باز کردن عطاری نداشتم پس این علم و اطلاعات به چه دردم می‌خورن؟ این داستانی که الان داخلش گیر افتادم که داستان طبابت و پزشکی نیست بلکه یه کتاب رزمی و مبارزه‌ایه پس من باید دنبال یاد گرفتن هنرهای رزمی باشم...

به هر حال، هر طوری که شده باید سریعا اون گیاه رو پیدا کنم تا بتونم به سونگ میونگ نزدیک‌تر بشم.

بعد از آن، هان ییبی با انرژی و عطش بیشتری به دنبال گیاه مورد نظرش راهی شد.

در اوایل من انواع گیاه‌ها رو لمس می‌کردم. بعضی از اون‌ها سمی بودن و عوارضی مثل خارش رو برام بوجود میاوردن و باعث می‌شدن که مدتی نتونتم بخوابم. با این حال همونطور که از کتاب دایرةالمعارف استفاده می‌کردم، اطلاعاتی که درباره‌ی انواع گیاه‌ها به‌دست میاوردم بیشتر و بیشتر می‌شدن. میشه گفت دست پیدا کردن به همچین اطلاعاتی واقعا لذت‌بخش بود.

آها فهمیدم، وقتی که به زمان خودم برگشتم به‌جای اینکه نیمه وقت برای یه فروشگاه سگی با یه مدیر سگی کار کنم میزنم به دل کوه و دنبال گیاه‌های کوهی کمیاب می‌گردم.

و بدین شکل چندین ماه گذشت. در طی این مدت، هان ییبی دانش زیادی درباره‌ی گیاهان دارویی به‌دست‌ آورد.

***

هان ییبی روی زمین دراز کشیده بود تا به خواب رود ولی فایده‌ای نداشت. از روی نفس‌های عمیق و منظمی که سونگ میونگ از سینه‌ش خارج می‌کرد می‌‌شد فهمید که به خواب عمیقی رفته.

هان ییبی به‌خاطر پیاده‌روی‌های طولانی مدتی که با او داشت، دیگر به سطح ۱۰ رسیده بود.

{نمایش پنجره‌ی وضعیت بازیکن.}

{اطلاعات بازیکن:

نام: هان ییبی(جونگری مای)

سطح: ۱۰

کلاس: مبارز سطح پایین

لقب: جونگری خودخواه

شغل: -

قدرت کی: ۴۶

چابکی: ۳۳

هوش و خرد: ۱۰

دلربایی: ۱۳

شهرت: -۲۹

انرژی درونی: تکنیک ذهن عادل جونگری – سطح ۲

انرژی خارجی: -

حرکات: تکنیک شمشیر عادل جونگری – سطح ۴}

تقریبا همه‌ی آمارهام در حال پیشرفت و افزایشن ولی برای بیشتر کردن انرژی داخلی و خارجیم باید چکار کنم؟

با اینکه ناکافی و شلخته بودند ولی هان ییبی می‌توانست در خاطرات جونگری مای، چیزهایی درباره‌ی تکنیک تنفس خودآگاهی به یاد آورد که آن پسر در گذشته آن را مطالعه کرده بود.

هان ییبی با آرامش پاهایش را در هم خم کرد و چشم‌هایش را بست.

باید اینطوری انجامش می‌دادم؟ یه‌جورایی شبیه مدیتیشن میمونه...

در آن لحظه صدای "دیرینگ" را دوباره در گوشش شنید.

{آغاز ماموریت ناگهانی(سختی**): اجازه دهید که انرژی درونی شما در تمام بدنتان چرخش پیدا کند.}

{پاداش اول: انرژی داخلی ۲۰، قدرت بدنی ۵، هوش و خرد ۳ واحد افزایش پیدا خواهد کرد و مقداری تجربه به‌دست می‌آورید.}

{پاداش دوم: نامعلوم.}

{در صورت عدم موفقیت، شما از طغیان انرژی کی آسیب دیده و نیاز به یک استراحت ۳۰ روزه خواهید داشت.}

آه، بازم یه ماموریت دیگه؟ چرا یه ماموریت دیگه برام فعال شد؟ از اون گذشته اینجا میگه اگه شکست بخورم حدودا ۳۰ روز زمین‌گیر میشم...؟!

اینا به کنار، طغیان کی؟ من کلی کتاب رزمی و فانتزی خوندم، طغیان کردن انرژی کی چیزی نیست که بشه سرسری گرفتش، ممکنه به‌خاطرش کلا فلج بشم! توی بعضی کتاب‌ها خوندم که استاد‌های بزرگی هم بودن که به‌ خاطر این اتفاق حتی جونشون رو هم از دست بدن. چرا من باید درگیر همچین ماموریت‌هایی بشم؟

{توصیه‌ی اول: اگر بتوانید از نقشه‌ی خون و انرژی خود استفاده کنید، خواهید توانست که این ماموریت را با موفقیت به اتمام برسانید.}

{توصیه‌ی دوم: اگر شکست بخورید و آسیب داخلی‌ای به بدن شما وارد شود، تا زمانی که کاملا بهبود یابید، چابکی و قدرت بدنی شما کاهش خواهند یافت.}

عهههه پس اینطوریاست؟ به‌به به‌به... چه مهربون شدی یدفعه! ولی یه چیزی درباره‌ی نقشه‌ی خون و انرژی گفت؟ این دیگه چه کوفتیه؟

هان ییبی بعد از اینکه به سیستم با دقت بیشتر نگاه کرد، چیزی که دنبالش بود را یافت و بعد از فعال کردنش، با به گوش رسیدن یک صدای خاص، یک طرح سه‌بعدی انسان‌مانند ظاهر شد.

آه! این یکی واقعا عجیبه...

کمی چشم‌هایش را تنگ کرد و با اینکه به‌خاطر پس زمینه مقداری دیدنش سخت شده بود ولی با این حال آن طرح سه بعدی یک تصویر واضح و خوب داشت.

این واقعا باحاله، عجب چیزیه!

اگرچه هان ییبی کاملا با سیستم و عملکرد آن آشنایی نداشت، اما کاملا غرق آن شده و مدتی را صرف زیر و رو کردن و حتی بزرگ و کوچک کردن آن کرد.

«آآآخ، پاهام بی‌حس شدن...»

پاهایش به‌خاطر چهار زانو نشستن برای تمرین تنفس خودآگاهی بی‌حس شده بود. با این حال اجازه‌ی حرکت کردن نداشت و با گذشت زمان، وضعیتش بدتر و بدتر می‌شد.

وضعیت پاهایش به حدی رسیده بود که با خودش فکر می‌کرد که پاهایش کاملا فلج شده‌اند. حتی اگر تمام این تلاش‌هایش بی‌ثمر می‌شدند هم دیگر تحمل ادامه دادن این وضع را نداشت و می‌خواست تسلیم شود ولی ناگهان، آن طرح انسانی سه‌بعدی، شروع به تکان دادن انگشت‌هایش کرد.

«اییع!»

هان ییبی شدیدا شگفت زده شده بود پس برای امتحان، انگشت بزرگ پای راستش را تکان داد و در همان زمان،

قررچ!

آآآخ! هان‌ ییبی از درون فریاد می‌زد از درد به خودش می‌پیچید.

[1] کی (Ki) که در کارهای چینی به چی(Qi) هم شناخته میشه در واقع به قدرت درونی افراد گفته میشه که می‌تونن با تذهیب یا به قولی مدیتیشن اون رو در خودشون افزایش بدن و بیشتر کنن. گفته میشه وقتی که افراد بتونن این نیرو رو به سطح بالایی برسونن، می‌تونن به جاودانی دست پیدا کنن.

کتاب‌های تصادفی