من یه اژدهای سیاه رو بزرگ کردم
قسمت: 126
- اندازه متن
- فونت متن
- چینش متن
- رنگ زمینه
- ذخیره تنظیمات
قسمت ۱۲۶:
در نتیجهی پیشرفت و توسعهی قابل توجه این قاره، که چندین برابر سریعتر از موقعیه که به جادو به طور خاص متکی بوده، توانایی افرادی که به دستاوردی دست پیدا کردن شبیه موفقیت جادوئه.
راه آهن برای این که افراد بتونن از اون منطقه عبور کنن به جای جادوی تلپورت ساخته شد، علوم پزشکی و آناتومی که به درک بیشتر بدن آدما کمک میکنه، به جای جادوی معالجه و معجون توسعه پیدا کردن و به جای جادوی تهاجمی اسلحهی گرم ساخته شد که به فرمولهای پیچیدهی علمی نیازمند بود.
البته، با جمهوری کرهی قرن بیست و یکم قابل مقایسه نبود، ولی حداقل به نظر میومد شبیه به کشور غربی مدرنه که داره به طرف صنعتی شدن پیش میره. از همهی اینا گذشته، پهنهی سیاسی هنوزم شبیه دورهی پیش از مدرنیزمه.
اون امپراتوریای که به احیای اون قاره منجر شد، امپراتوری عظیم لاورنت بود. ولی آیا عنصر جادویی توی این پروسه دخیل بود؟ البته که نه.
حتی توی دنیای امروز هم جادوگرا وجود داشتن. آژانسی که متعلق به خاندان سلطنتیه، به اسم دپارتمان جادو، تأسیس شد. ولی اگه چیزی وجود داشته باشه که از دوران قدیم فرق داشته باشه، نوع جادوییه که استفاده میشه.
جادوی خالص و جادوی مدرن به طور عادی بهش جادوی پردازشی میگن، که قبلاً توی دورهای که پر از نیروی جادوییه، رایج بود. جادوی پردازشی به جادویی اشاره داره که نیروی جادویی رو تقویت میکنه، تصفیه میکنه یا به عملکرد بهتر و با قدرت کمتر تغییر میده. و به جای این که به فرمول جادویی نیاز داشته باشه، به طور طبیعی یه دستگاه فیزیکی رو نیاز داره که حمایتش کنه.
به خاطر همینم، هر کسی که با مهارت میتونه با دستگاهها کار کنه، میتونه یه جادوگرم بشه؟ اگه امکانش وجود داشت، نواه لازم نبود توی کلاسهای پایه، در حال حاضر شرکت کنه.
برای این که شایستهی جادوگری باشی، باید یا زیادی به نیروی جادوییای که توی طبیعت وجود داره حساس باشی یا این که مقدار زیادی نیروی جادویی رو توی بدنت داشته باشی. گزینهی قبل برای جادوی پردازشی مناسبه، و بعدیش برای جادوی خالص.
در عصر حاضر، افراد بیشتری نسبت به جادوی خالص به طور کلی با جادوی پردازشی آشنا هستن. نود و نه درصد جادوگرای این دوره کسانی هستن که دستگاههایی که بهشون برای جادوی پردازشی نیاز هست رو مطالعه و طراحی میکنن که بهش اختراعات جادویی میگن. بقیهی جادوگرا توی جادوی خالص استعداد دارن.
شخصیت الیونورا آسیل واقعی یه مخترع نابغهی کمیاب و استاد جادوی دم و دستگاهها بود که میتونست حتی کوچیکترین رد نیروی جادویی رو توی آسمون، زمین و دریا تشخیص بده و اونو به حداکثر برسونه.
و مردی که استاد جادوی بعدی یعنی جادوی خالص بود، آدریان راسینل، وزیر فعلی جادو بود.
به عبارت دیگه، اون تنها کسی بود که میتونست نحوهی کنترل نیروی جادویی اژدها که از دور و بر بدن نواه بیرون میریخت رو یاد بگیره.
آدریان نواه رو صدا زد و گفت:« بیا یه بار دیگه انجامش بدیم، الی.» نواه آه کشید و به دستگاه استوانهای که جلوی روی آدریان بود نزدیک شد.
دستگاه حصارشکل باریک، که به کمر نواه میرسید، برای اندازهگیری حساسیت نیروی جادویی مورد استفاده قرار میگرفت. تمرین دادن اون مقدار بالای حساسیت در حالی که نواه مهار کننده رو به خودش انداخته بود، آخرین درس نواه بود.
همین طور که نواه وارد اون دستگاه شد و داخلش ایستاد، آدریان با حالت پر از آرامش خاطر دکمههای روش رو زد.
« زود باش، تا شمارهی سه، شروع میکنیم. یک، دو...»
بدون این که برای آماده کردن ذهنش زمان کافی داشته باشه، یه پردهی نیمه شفافی بالای دستگاه اومد و نواه رو در برگرفت. صورت نواه از عصبانیت چروک شد. اون حرومزاده. نواه میخواست وقتی کارش تموم میشه با آدریان گلاویز بشه.
بعد از حدود ده دقیقهای که بررسیش کرد، پردهی نیمه شفاف بلند شد. بعدش، آدریان نتیجهی آزمایشی که روی دستگاه پدیدار شده بود رو خوند. «از ۱۰۰۰تا حدود ۶۷۵تا هستی. همون طور که انتظارش میرفت، نسبت به قبل بهتر شدی. شاید به خاطر این باشه که نسبت به نیروی جادویی حساس به دنیا اومدی.»
«... لطفاً مراقب حرف زدنت باش. وقتی این جور حرف میزنی، به نظر میاد انگار داری میگی نسبت به چیز دیگهای حساسم و منظورت کار منحرفیه.»
« نوچ. الی، انقدر حرفای منو این جوری برداشت نکن.» آدریان در حالی که میخندید به نواه نزدیک شد.
همین طور که دستای نواه گردن خودش رو گرفتن، زنجیر مهار کننده تیک کرد و شل شد. نیروی جادویی موئل که توسط اون زنجیر سد شده بود، خیلی زود بدن نواه رو پر کرد.
« حالا دوباره حسش کن. سرعت و مسیری که نیروی جادویی توی بدنت به جریان افتاده رو حس کن... الیونورا، تمرکز کن.»
« اوه، آره.» نواه با بیتفاوتی به دستهای خودش خیره شد و یه دفعه جای زخم درازی که روی انگشت اشارهی کایل بود رو به خاطر آورد.
لحظهی بعد، وقتی آدریان رو دید که صورتش فقط چند سانت ازش فاصله داشت، همهی افکارش بدون هیچ ردی ناپدید شدن. نواه اخم کرد و عقب رفت، ولی آدریان در حالی که گوشههای لبش به طرز خطرناکی بالا رفته بود، تا اونجایی که میتونست فاصلهی بینشون رو کوتاه کرد.
بدنش که بعد از انجام یه دونه آزمایش حساس شده بود، به طور غریزی نیروی جادوییای که داخل بدن آدریان در جریان بود رو تشخیص داد. اون نیروی جادویی به طرز غافلگیر کنندهای غیر منظم بود و نواه میتونست گرمای اونو حس کنه.
مردی با نیروی جادویی ناپایداری، اونو با علاقه صدا زد. «الیونورا.»
«...چیه؟»
« یه بار دیگه...» چشمای آرومش یه دفعه تیره شدن و دیگه لبخند به لبش نداشت. بعدش، آدریان لپش رو نوازش کرد و با حالت شیرین ولی تهدید کنندهای بهش زمزمه کرد.
« اگه جلوی من به مرد دیگهای فکر کنی و جای اشتباهی رو خراب کنی، دفعهی بعد با زنجیر میبندمت.»
کتابهای تصادفی
