فرم ورود
فرم ثبت‌نام
NovelEast

خانه

بلاگ و مقالات

استخدام مترجم

جستوجوی پیشرفته

تناسخ ایکس فانتزی

قسمت: 8

تنظیمات
  • اندازه متن
  • 1 2 3 4 5
  • فونت متن
  • ایران‌سانس نازنین میترا
  • چینش متن
  • مرتب راست‌چین وسط‌چین
  • رنگ زمینه
  • ‌پیش‌فرض تیره‌تر تیره‌ترر تیره‌تررر
  • ذخیره تنظیمات
قسمت هشتم آماده سازی برای جشن بزرگ
قسمت هشتم آماده سازی برای جشن بزرگ
چی پاپ بزرگ؟
پیرمرد: بله فردا قرار است برای اولین بار برای جشن دیوارها به اینجا بیاید حالا زود باش برو به خواهر پاتولینا کمک کن
سریع باش
جان!
آیا ممکن است چنین اتفاقی در خود کتاب نوشته و ثبت نشده باشه؟
شاید شروع کتاب از دوران جوانی قهرمان بود نه از کودکی اش اما حتی در فلاش بکهای دوران کودکی قهرمان اصلاً چنین چیزی وجود نداشت
یعنی الان با قهرمان و دیگر شخصیتهای اصلی روبرو می شم ؟

این جشن خب به مناسبت مرگ فلور بود خب درواقع در زمان ابتدای تأسیس دیوار ها شخصی اومد رهبری بریچ ها رو به عهده گرفت و شورش بزرگی کرد که به وسیله فلور سرکوب و شکست خورد و حالا می‌خوان این روز رو جشن بگیرن
پاپ شخص کمی نبود داخل این دنیا  کسی  که توسط خود الهه نور و شورای ***یان انتخاب شده باشه و نه شخص دیگه ای و حتی در مورد انتخاب پادشاه بعدی می تونه نظر بده و خود شاه را عزل کنه و حتی در امور امپراتوری دخالت کند و امر و نهی کند چون از حمایت مردم و اشراف و ***یان برخوردار هست و در تاریخ دیوار ها هم کم نبودن پادشاهانی که توسط پاپ زندانی و اعدام شدن نمو نه ی معروفش شاه ادوارد سوم توسط پاپ جاناتان و زندانی در پایان اعدام شد
هرچند در صد سال اخیر کلیسا در ضعیف ترین حالت های خودش بود و در این صد سال ورقه به نفع دربار برگشت هرچند در چند سال گذشته کلیسا تونسته بود به وسیله پاپ حاضر کمی قدرت بگیره 
نکته: از میان چهار خاندان بزرگ تنها خاندان هایپر وفادار و پیرو اصلی کلیسا هست و دو خاندان فلور و هایرا طرفدار دربار و ملودیا بی طرف 

هر چه بود به احتمال زیاد شاهزاده و شاهزاده خانم در جشن هستند 
منظورم از شاهزاده و پرنسس قهرمان و دختر عمویش آدریانا است.
فکرش رو بکن قرار است با هنری قهرمان شخصیت اصلی که به زیبایی ،قدرت شرافت و اشرافش شهرت دارد روبرو بشم 
اصلا باور کردنی نیست چون واقعا نمی توانم آن را توصیف کنم
هر چه بود سریع رفتم سراغ خواهر پاتولینا
من: خواهر چیکار کنم؟
خواهر+ پاتولینا زود باش برو هزار تا برگه بیار
چند سکه طلا به من داد 
من : حالا  برای چی میخوای؟
خواهر :پتولینا برای روشن شدن با آنها در پایان جشن
من: آها!
خواهر+ پاتولینا به معنای روشن کردن آتش بازی برای آسمان است.

شما می تونید همین کار را بدون کاغذ انجام بدید  اما به یک جادوگر درجه سوم آتش نیاز دارید متاسفانه اینجا جادوگر سطح سوم وجود ندارد و همه در سطح یک یا حتی صفر هستند بنابراین برای انجام این کار به کاغذ نیاز دارن
به سرعت به بازار بزرگ رفتم و به هر حال هزاران کاغذ  رو خریدم 
آژیر دوباره به صدا درآمد اما چه کسی آن را باور می کرد؟
همه در حال فرار بودند که برای اولین بار پس از ورود من به این دنیا یک هیولای جهش یافته از دیوار عبور کرد
بوم
وقتی با ترس نگاهم را برگرداندم گرگ سه سر پرنده ای شا***ر را دیدم که کلاس سوم بود و یاقوت آبی زیر گردنش خودنمایی می کرد که نشان از سطح بالایش داشت

خیلی ترسیدم و برای اینکه نفهمه من کجا هستم سریع پشت یکی از غرفه های چوبی خالی خودم رو مخفی کردم
در حالی که به این طرف و آن طرف نگاه می کرد مردی را دید که فرار میکرد
سعی کردم ببینم چه اتفاقاتی در حال افتادن هست برای همین کمی نگاه کردم که ...
مردی داشت با داد فریاد فرار می کرد که گرگ رفت جای مرده و بدنشو تیکه تیکه کرد و من ...
با دیدن این صحنه حالم بد شد متاسفانه نتوانستم جلوی استفراغ را بگیرم که 
گوش گرگ تکان خورد و با یک پرش آمد و غرفه چوبی یا پنجه اش را خراب کرد
گررر 
در حالی که دستم را بالا گرفته بودم و چشمانم بسته بود روی زمین افتادم
منتظر مرگ خودم و البته مرگ دومم بودم
گررر 
هر چقدر صبر کردم هیچ اتفاقی نیفتاد چشمانم را که باز کردم منظره عجیبی دیدم
چشمان گرگ به طرز عجیبی برق میزد و بی حرکت ایستاده بود
در همین زمان صدای اسبها می آمد که حکایت از ورود شوالیه ها داشت
...حمله حمله 
..‌.حمله کن و آن گرگ را بکش
گوشهای گرگ تکان خورد و چشمانش تغییر کرد و سریع بال هایش را باز کرد و شروع به رفتن کرد
سریع از اونجا رفتم و فرار کردم
هه نفس
پشت دیواری ایستاده بودم و دستم را روی دیوار گذاشته بودم و به اتفاقی که افتاده فکر میکردم
آیا ممکن است به راحتی مرا گاز بگیره اما این کار را نکرده باشد پس ممکن است که من جادو داشته باشم اما ...
امکان پذیر نیست. این را یک بار فهمیدم که بچه های خیابون  مسخره ام میکردند و پیرمرد گفت خانواده ما جادوگر نیستند و تمامی اجداد من بریچ بودن 
بله من تام بریچ بودم و امکان ندارد جادوی تاریک داشته باشم (با جادوی تاریک میتوانید هیولاهای جهش یافته را کنترل کنید که جادوی ممنوعه هست و جرمش اعدام )
به این ترتیب تا  زمان رسیدن کلیسا با خودم فکر کردم و با خودم به انواع نظریه های ممکن فکر کردم
هر چه بود آن روز کارهای مربوط به جشن را انجام دادم و همه پرسیدند که چرا اینقدر رنگ صورتم سفیده ولی  از گفتن داستان اجتناب کردم و نمیخواستم آن داستان لعنتی را به خاطر بیاورم
پایان قسمت 8


کتاب‌های تصادفی