تولد شمشیر شیطانی
قسمت: 201
«تموم شد.»
نوآ آهی کشید و به اطرافش نگاه کرد.
نشانههای نبرد به وضوح در هر گوشهای نمایان بود.
گودالهای قرمز بزرگی زمین را پوشانده و اجساد محیط را پر کرده بودند.
مسیر کوه ویران شده، سوراخها و نشانههایی در همه جای زمین وجود داشت و مطمئناً کالسکههای معمولی دیگر نمیتوانستند از آن جاده عبور کنند.
«اول باید چیزهای با ارزش رو جمع و بعد استراحت کنم. حتی با رتبه ۲ دانتیان، من نفس خاصی برام نمونده.»
نوآ به سراغ جنازههای روی زمین رفت و به دنبال وسایل نگهداری یا اشیای با ارزش گشت.
سربازان خانواده مولوس هیچ حلقه فضایی نداشتند و اسلحههایشان را فقط میتوانستند به ازای طلا بفروشند، بنابراین او به سادگی آنها را نادیده گرفت.
با فروش یک اعتبار، میتوانست خودش مقدار زیادی طلا بهدست آورد و دربرابر آن، ارزش این شمشیرها در نظر نوآ بهطور کامل ارزش خود را از دست داده بودند.
تنها استثناها در آن گروه ابل و ساموئل بودند که نوآ از آنها سه حلقه فضایی به دست آورد.
در مورد تهذیب کنندگانی که توسط خانواده سلطنتی استخدام شده بودند نیز با سربازان خانواده مولوس تفاوتی وجود نداشت.
بسیاری از آنها تا زمانی که برای آن مأموریت مورد نیاز در نظر گرفته شده بودند، در بازداشت حضور داشتند. در حالی که بقیه زندگی سادهای داشته و هر اعتباری را که به دست میآوردند به سرعت خرج میکردند.
وضع آنها با نوآ فرق داشت. او در آکادمی ثبت نام کرد و در ارثیه سلطنتی حضورش مورد نیاز بود، بیشتر ثروت او از این دو عامل به دست میآمد.
«هی، میتونی قبل از مرگم بیای و صورتم رو ببینی؟»
صدایی از منطقهای به گوش نوآ رسید.
نوآ فقط به سمت آن چرخید تا ژان را با یک سوراخ خون آلود بزرگ روی کمرش ببیند.
بانداژ صورتش به دلیل خونی که از دهانش خارج شده بود از زرد به قرمز تبدیل شده بود.
با این حال، او هنوز میتوانست صحبت کند.
نوآ به او نزدیک شد و بدنش را بازرسی کرد.
زخم خیلی عمیق بود، هنوز به شکل بدی خونریزی داشت و ترمیم آسیب داخلی غیرممکن بهنظر میرسید.
نوآ گفت: «بهم نشونش بده.»
کتابهای تصادفی
