تولد شمشیر شیطانی
قسمت: 249
قسمت ۲۴۹: کرکسها
مردی با سرعت زیاد در آسمان قاره اوترا حرکت و سرعتش ابرها را به دو بخش تقسیم کرد.
آن مرد توماس بالوان، پدربزرگ نوآ بود که بر فراز یک صفحهی مدور شفاف ساخته شده از هوا با سرعت زیاد در جهت پایتخت پرواز میکرد.
آن سکو طلسمی از عنصر باد بود، اگرچه توماس به طور طبیعی میتوانست پرواز کند، اما ترجیح میداد تا آنجا که میتوانست به سرعت به شهر سلطنتی برسد.
موضوع اختفای نوهاش در ذهن او اهمیت زیادی داشت، شاید بتوان گفت آینده خانوادهاش به آن بستگی داشت.
به هر حال یک خانوادهای اشرافی بر پایه تهذیبکنندگان و منابعش بنا میشد و خاندان بالوان هر دو را در بعد جداگانه زمین ارثیه از دست داده بود.
آنها سه وارث اصلی، بیست نفر از امیدوارکنندهترین سربازان نسل جدید و منابعی که در اختیار داشتند را در یک آن باخته بودند.
همچنین، اگر واقعاً آن افراد مرده بودند، تمام منابع سرمایهگذاری شده رویشان نیز مثل یک کار بیهوده میماند و چشمانداز آینده خانواده را به شدت به خطر میانداخت.
با این حال، از آنجایی که نوآ زنده بود، این احتمال وجود داشت که سایر تهذیبکنندگان خانواده نیز زنده باشند.
«اون بچه پاسخ سوالات زیادی رو با خودش داره، باید فوراً پیداش کنم!»
اینها افکار توماس بود که با عجله به سمت پایتخت میرفت.
او از جنگل های بزرگ و دشت های وسیع پیشی گرفت تا اینکه سرانجام توانست شکل دیوار دفاعی عظیم پایتخت را ببیند.
آن سفر کمتر از دو هفته طول کشید، عبور از کشور برای تهذیبگران حاضر در رده قهرمان مسئله بزرگی نبود.
توماس به بالای دیوارهای دفاعی رسید و با صدای ملایمی شروع به صحبت کرد: «من توماس بالوان هستم، رئیس خانواده بالوان، از خاندان سلطنتی درخواستی دارم.»
رفتارش مؤدبانه بود و حتی در حین گفتن این سخنان نیز مقداری تعظیم میکرد.
با این حال، هر چقدر توماس منتظر ماند، هیچ اتفاقی نیفتاد.
«یعنی اونا می
کتابهای تصادفی


