تولد شمشیر شیطانی
قسمت: 432
قسمت 432 : والا مقام
نوآ به روث خیره شد، وقتی او را در آزمون ورودی نجات داد، فقط یک بچه بی تجربه بود.
حالا، او را با نیرویی تهدید میکرد که از نیروهای انسانی سازمانهای ضعیفتر مجمعالجزایر پیشی میگرفت، وقتی متوجه شد چقدر زمان گذشته است، نتوانست آهی نکشد.
با این حال، برای مدت طولانی به او خیره نماند،و به سرعت نگاهش را به جنایتکاران کلاهدار پشت سرش دوخت.
«به من بگید، دوست دارین آزاد شین؟»
سخنان نوآ در ساحل طنین انداز شد، و آن عبارات گیج کننده بر جنایتکاران ظاهر شد.
نوآ نمی توانست چهره آنها را ببیند، اما می دانست که سخنان او تأثیر مورد نظرش را گذاشته است.
از این گذشته، او زمانی مانند آنها بود، جنایتکاری که مجبور به انجام کارهای کثیف برای خانواده سلطنتی بود تا بتواند منابع تهذیب به دست آورد.
با این حال، او همچنین میدانست که وضعیت آنها با او متفاوت است، نوآ در آن زمان به ارثیه سلطنتی سوگند یاد نکرد، اما آن تهذیبگران به احتمال زیاد با محدودیتهایی مواجه بودند.
هیچ دلیلی برای فرستادن دو تهذیبکننده رتبه ۲ وجود نداشت تا آنها را رهبری کنند، در غیر این صورت، نوآ مطمئن بود که آنها با خانواده سلطنتی پیمان بسته اند.
«اصلا چی میگی؟ فکر میکنی یکی مثل تو بتونه سوگند استاد رو بشکنه؟»
روث این حرف را زد و با تیز شدن چشمانش، ادعای نوآ را تایید کرد.
آن موقعیت خیلی عجیب بود، او احساس خوبی در موردش نداشت.
نوآ تنها آمده بود، باید یک جایی تله ای کار گذاشته باشد!
اگرچه، او هرگز انتظار نداشت که تلهای از آسمان بیاید.
انگار که ناگهان هوا یخ زده بود، گویی امواجی که در ساحل کوبیده میشدند حمله آنها را در خشکی ملایمتر می کرد...
شکلی به آهستگی از آسمان فرود آمد.
نمی شد از آمدن آن تهذیبگر غافل شد، انگار که خود دنیا از حضورش بیمناک بود!
روث و گروهش با ترس به مردی که از آسمان فرود می آمد خیره شدند، چشمان سبز نافذ او به آنها خیره شده بود و موهای خاکستری بلندش در باد به اهتزار در آمده بود.
او یک ردای ساده مشکی با آستینهای بزرگ پوشیده بود، تهذیب کننده ظاهر یک مرد میانسال داشت، اما پوستش نوری از خود...
کتابهای تصادفی

