فصل ۶۱۱ . دلربا

چند کلمه برای بیان احساسات بین جون و نوآ کافی بود.

جون می‌دانست که هنوز ضعیف است، اما فردیت او در نهایت او را به سمت میدان ‌های نبرد برتر هدایت می‌کند.

نوآ می‌دانست که جاه ‌طلبی ‌اش او را به سمت شکل ‌های برتر موجودیت می ‌رساند، به این معنی که هر کسی را که نتواند پا به پای او پیش رود را پشت سر می ‌گذاشت.

با این حال، احساسات آنها متقابل بود، ماه ‌هایی که با هم سپری کرده بودند عشق را به وجود آورده بود، اگرچه هر دو می ‌دانستند که جدایی آنها اجتناب ناپذیر بود.

بنابراین، آنها فقط می ‌توانستند قول بدهند که آنقدر قوی شوند که یک روز روی یک زمین بایستند، مهم هم نبود که چقدر بلند باشد.

«شاهزاده ی شیطان بزرگ میتونه از کلمه ی عشق استفاده کنه، مات و مبهوت موندم.»

«یه زن نجیب که عاشق یه جنایتکار شده، خاندان بالور باید مهد خائنا باشه.»

جون و نوآ یکدیگر را مسخره می ‌کردند، اما وقتی نگاهشان به هم رسید، حالت چهره ی آنها تغییر کرد.

احساس می‌کردند با آن قول ‌ها به سطح عمیق تری از صمیمیت رسیده اند، انگار که ناگهان به هم نزدیک تر شده ‌اند.

اشتیاق در چهره ی آنها ظاهر شد و در آن لحظه ذهن آنها را پر کرد و آنها به سرعت تصمیم گرفتند آن احساس را برآورده کنند.

جون و نوآ برای دوره ی بعدی در آن اقامتگاه ‌ها باقی ماندند، بدون اینکه حتی با دنیای بیرون تعامل داشته باشند.

شیطان تعقیب گر تمام تلاش خود را کرد تا درخواست ‌های سلطنتی ‌ها را به تعویق بیاندازد، اما محدودیتی برای اینکه چقدر می توانست حضور جون را در داخل قلمرو های هایو پنهان کند وجود داشت.

با این حال، او همچنان تا جایی که می‌توانست وقت به دست آورد و این زوج به لطف تلاش ‌های او توانستند دو ماه و نیم آرام را در کنار هم سپری کنند.

خاندان الباس خیلی نگران اطلاعاتی که در اختیار جون بود، نبود.

حیاتی ترین دانش در ذهن او میراث سلطنتی بود، و هایو از قبل از آن آگاه بود.

با این حال، زندانی کردن نماینده یکی از سه کشور بزرگ را می‌توان توهین به احترام و آوازه ی آن کشور تلقی کرد، بنابراین خاندان الباس مجبور شد شیطان تعقیب گر را تحت فشار قرار دهد.

در پایان، نوآ پیامی از جان...