تولد شمشیر شیطانی
قسمت: 925
فصل ۹۲۵ ۹۲۵. آتش
شیطان ویرانگر چشمانش را بسته بود، چون ذهنش در روشنگری اجباری که آب روغنی استخر ایجاد میکرد، سرگردان بود. قوانین عنصر آتش در ارتباط با فردیت او به غرایز ضعیفی تبدیل شد که او یاد گرفت چگونه آن را کنترل کند زیرا در آن آیتم معجزه آسا غوطهور بود.
او نفوذ یک ماده خارجی را در داخل دانتیان خود احساس کرد. شک نداشت که بخشی از پتانسیل خود را برای دستیابی به موفقیتی که سالها منتظرش بود فدا خواهد کرد.
با این حال، این همان چیزی بود که او میخواست. به هر حال، همیشه خود را یک شیطان واقعی میدانست. او هر کاری میکرد تا قدرتش را تقویت کند.
ورودی منطقه ممنوعه باز شد و شش تهذیبگر قدرتمند از آن عبور کردند.
تهذیبگری که در رأس آن گروه بود، یکی از اعضای مو نقرهای خاندان الباس، شاهزاده اول بود که خود را محدود کرد تا به شیوهای مؤدبانه به شیطان ویرانگر اشاره کند.
تهذیبگران پشت سر او قبل از اینکه با عجله در مقابل استخر حرکت کنند، به سمت فرد سلطنتی تعظیم کردند. صحنهی کاملاً عجیبی بود، زیرا آن پنج کارشناس تهذیبگر در رتبه پنجم بودند!
پنج تهذیبگر همان زمان فریاد زدند: «ارباب!» و با دیدن اینکه شاگردانش سالم به آکادمی سلطنتی رسیده بودند، شیطان ویرانگر فقط توانست سرش را تکان دهد.
شیطان ویرانگر نگاهی به فرد سلطنتی انداخت که همچنان در پشت منطقه ممنوعه ایستاده بود و گفت: «امیدوارم هیچ مشکلی در حین انتقال پیش نیومده باشد.»
«البته.» شاهزاده اول پاسخ داد: «ما در حال حاضر مرزهای مشترک داریم. اصلا چه چیزی ممکنه اشتباه پیش بره؟»
شیطان ویرانگر پاسخ خود را به تکان دادن سرش محدود کرد و به شاگردانش اشاره کرد که برخیزند. سپس آنها را به داخل حوض دعوت کرد و آنها برای در آوردن لباسهایشان و پیوستن به او در داخل آن آب، درنگ نکردند.
شاهزاده اول در پشت محوطه ماند، اما حالت متفکرانهای در چهره او بود. انگار چیزی آزارش میداد.
شیطان ویرانگر این تغییر حالت در صورت او را از دست نداد و بدون اینکه برگردد از فرد سلطنتی پرسید: «هنوز در مورد این نقشه نگرانی؟»
«موضوع این نیست.» شاهزاده در حالی که سرش را تکان میداد گفت: «ما مطمئناً موفق میشیم. م...
کتابهای تصادفی
