قسمت 1058 : هنرهای رزمی آگاهی نوآ شکاف را پوشانده و با هاله روی سطوح آن آمیخته شد. هزاران شمشیر در ذهنش ظاهر شدند. تجربیات بی‌شماری افکار نوآ را پر کرده و ساختارهای بی‌شماری را به وجود آوردند. یک برش، شامل صدها هزار حرکت دقیقه‌ای بود که اگر پشت سر هم اجرا می‌شدند می‌توانستند قدرت خود را به اوج برساند. چیزی بیشتر از یک هنر رزمی درون هاله‌ی باستانی قرار داشت. نوآ احساس می‌کرد که آن شکاف حاوی تجربیات یک شمشیر زن آسمانی است! در حالی که آگاهی‌اش به لرزه افتاده بود فریاد زد: « باور نکردنیه!» تنها تعداد کمی از تهذیب‌گرانِ دنیای تهذیب می‌توانند ادعا کنند که تجربه‌ی مشابهی در زمینه‌ی شمشیر دارند. نوآ از وقتی که به فکر یادگیری هنرهای رزمی بود از شمشیرها استفاده می‌کرد و شمشیرها در تمام طول مسیر تهذیب او را همراهی کرده بودند. حتی زمانی که مراکز قدرتش او را به سمت توانایی‌های دیگر سوق می‌دادند این تمرین را رها نکرد. فردیتش به شکل شمشیری بود که می‌توانست با قدرتش آسمانی پر ستاره را سوراخ کند. اولین اراده‌ای که بلند پروازی‌‌اش به آن دامن زده بود تیزبینی‌اش بود. نوآ هیچوقت حاضر نبود از سلاح‌های قابل اعتمادش جدا شود. تبدیل شدن به یک دورگه این احساس را تقویت کرده بود و مسیری را ایجاد کرده بود که تخصصش می‌توانست در آن شکوفا شود و به سطوحی از قدرت برسد که موجودات دیگر فقط می‌توانستند رویای استفاده از آن را داشته باشند. ستاره تاریک سینه‌اش سریع‌تر می‌چرخید و بدنش را به سمت مرزهایی می‌برد که نوآ هنوز تجربه نکرده بود. غرایزش قصد نداشتند که او غوطه‌ور شدن در آن هاله را متوقف کند، و بلند پروازی‌اش می‌خواست که تمام دانش موجود در آن شکاف را جذب کند. در نهایت اشکال انسان نمایی در ذهنش ظاهر شدند. آن‌ها در حالی که شمشیرهایی اثیری را به کار می‌بردند حرکت می‌کردند و در همین حین ساختارهای متفاوتی را اجرا می‌کردند. ذهن نوآ با تیزبینی هاله باستانی هماهنگ شده بود و افکارش هر گونه دانشی را که می‌توانست تفسیر کند به نمایش گذاشت. هم زمان که افکارش ساختارهای باستانی و فراموش شده‌ی هنرهای رزمی را تصور می‌کرد، درک و فهم تمام آگاهی‌اش را پر کرده بود. نوآ احساس می‌کرد که به منشأ اصلی هر کدام از آن هنرهای رزمی نگاه می‌کند، اما وقتی ک...