تولد شمشیر شیطانی
قسمت: 1088
فصل 1088. همراه هم
نوآ در ابر سیاه خود ماند. به سپرهای طلایی تازه شکل گرفته نگاه نمیکرد، در عوض نگاهش به جایی که دود شاهزاده دوم را خورده بود، باقی ماند.
پس از مرور آخرین نبرد فقط میتوانست یه یک نتیجه برسد -این یه عروسک خیمه شب بازی بود؟
ضربات او بر بدن شاهزاده دوم و پاسخهای شاهزاده دوم به آنها واقعی بود. با نبردهای دیگر رتبه 6 ها تفاوتی نداشتند. حتی نایت هم هنگام بریدن سر او چیز غیرعادیای حس نکرده بود.
با این حال، شاهزاده دوم هیچ ترسی از مرگ نشان نداد. شیوه عجیب مردنش هم به این نکته اشاره داشت که بدن او صرفا یک عروسک بود تا استخوان و گوشت.
نوآ با خود فکر کرد -با یه بدنی جعلی میتونست قدرت زیادی رو استفاده کنه.
و این باعث شد ناگهان احساس فشار کند. در ابتدا فکر میکرد که پادشاه الباس آخرین حریف شایسته در سرزمینهای فانی است، اما به نظر میرسید که وارث او نیز به قلمرو هیولاها تعلق دارد.
هر سازمانی دارای تهذیبگران امیدوارکنندهای بود که ترجیح میدادند از منظر عموم پنهان شوند و فقط بر مسیر خود تمرکز کنند. نوآ همیشه این را میدانست، اما تنها پس از تبدیل شدن به یک رتبه 6 شروع به کسب اطلاعات بیشتر در مورد آنها کرده بود.
با ناپدید شدن حالت شیطانی، پوزخندی بر چهره نوآ ظاهر شد و ابر سیاه شروع به پراکندگی کرد. او احساس خوشحالی میکرد که درگیریها به پایان نرسیده. حالا او میدانست که مجبور نیست آخرین قسمت از رتبه قهرمانی را در امنیت کامل بگذراند.
شیطان تعقیبگر و ارشد دیانا قبل از اینکه به سمت نوآ خیره شوند، نگاهی رد و بدل کردند. پراکندگی ابر به آرامی بدن او را آشکار کرد اما زمانی که دو جفت چشم روی خود احساس کرد، فقط توانست دستانش را به نشانه ابراز ناتوانی باز کند.
پس از سقوط سپرها این دو رتبه 6، شاهزاده سوم و شاهدخت اول را در گوشهای گیر انداخته بودند، اما اقدامات شاهزاده دوم میدان جنگ را به وضعیت قبلی خود بازگردانده بود.
با این حال آنها به نقطه شروع بازنگشتند. منجنیقها سقوط کرده بودند و سپرهای جدید هستههای کمتری داشتند. فتح آن منطقه برای متحدین کمتر از یک سال طول میکشید مگر اینکه خانواده الباس ترفندهای دیگری داشته باشند.
نبرد به همان شکل تمام شد. سربازان شروع به عقبنشینی کردند، اما نوآ قبل از بازگشت به اقامتگاه خود، باید یک حرکت نیز دیگر انجام میداد.
شکست شاهزاده دوم مجوزی خاموش برای احترام به شرایط نبرد جون بود. اندرو الباس به حل و فصل آزادی خانواده بالور در ملاء عام ادامه داد تا همه ببینند که حرف او ارزشی دارد.
نوآ از افکار جون آگاه نبود، اما وضعیت مجرو...
کتابهای تصادفی

