تولد شمشیر شیطانی
قسمت: 1216
فصل 1216 – 1216. امید
مادرسالارها میدانستند که قرار است چه اتفاقی بیفتد، اما دیدن آن صحنه به هر حال آنها را متحیر کرد. ضربه نوآ گردن عروسک و ساختار آسمان را برید و شکافی به قدری بزرگ ایجاد کرد که سر بریده غول نتوانست از افتادن در فضای خالی جلوگیری کند.
نزدیک بود آن شکاف بقیه بدن را نیز در بر بگیرد، اما سگ چند قدم به عقب رفت تا از آن ناحیه خطرناک دوری کند. سر باقی مانده آن حتی جمع آوری شعلههای آتش برای تمرکز بر عقبنشینی را نیز متوقف کرد.
هنگامی که نوآ شعلههای آتش خود را در داخل عروسک منفجر کرد، جهان برای یک لحظه نور خود را از دست داد. او هرگز در زمانی که این فرصت را داشت نمیتوانست آسیب بیشتری وارد نکند.
آسمان پر ستاره نوآ در درون عروسک جاری شد و قسمتهای ضعیفتر آن را سوزاند، اما شعلههای طلایی به سرعت در موقعیت او قرار گرفتند و او را مجبور به عقبنشینی کردند.
دفاع طبیعی عروسک نقطه خالی را پوشاند و شروع به التیام آن کرد. با این حال، خسارت وارده بسیار زیاد بود که شعلههای آتش نمیتوانستند آن را در مدت کوتاهی درمان کند.
علاوه بر این، سر سگ حاوی حکاکیهای بیشتری نسبت به بقیه بدن بود. شعلههای آتش نیاز به زمان بیشتری برای بازسازی آن خطوط داشتند.
نوآ دوباره در کنار مادرسالارهای حیرت زده ظاهر شد. سطح تهذیب او به حالت عادی خود بازگشت و وقتی که اشکال جاه طلبیاش به مراکز قدرت او برخورد کرد، احساس سنگینی وجودش را فرا گرفت.
بالا بردن اجباری سطح تهذیب او اشکالات جدی بر دانتیان و ذهن او میگذاشت. مراکز منظم قدرت نمیتوانستند در برابر این فشار مقاومت کنند. به هر حال، توانایی فردیت نوآ شبیه یک هنر مخفی بود.
با این حال، نوآ در مورد استحکام مراکز قدرتش حتی فراتر از دورگهها بود، و سیاهچاله او مطمئن میشد که ساختار آنها را هر زمان که نزدیک بود به وضعیت بحرانی برسند، دوباره پر از انرژی میکند.
نوآ میتوانست در برابر اشکالاتی که بیشتر تهذیبگران و دورگهها را از بین میبرد، مقاومت کند. او تنها موجود در جهان بود که قادر به به کار گیری چنین تواناییهایی بدون آسیب دیدگی بود.
دست چپ یزدان و ارشد بزرگ دیانا میتوانستند تعجب خود را از زمانی که نوآ حمله را کامل کرده بود ابراز کنند، اما در این مورد اظهار نظری نکردند. آنها فقط برای خود خاطرنشان کردند که اگر نوآ زمان کافی برای آماده شدن داشته باشد، میتواند به مرحله جامد برسد.
نوآ در حالی که به عروسک خیمه شب بازی خیره شده بود، فکر کرد: -از اون...
کتابهای تصادفی
