فصل 1232 1232. مقدمات

نوآ تکه‌های زیادی از بدن مار ابدی را در جریان نبرد به چنگ آورده بود. او معمولاً آن منابع را برای بهبود بدنش می‌خورد، اما اکنون استفاده بهتری از آن‌ها داشت.

باید یاد می‌گرفت که چگونه آن بافت‌ها برای تکرار این توانایی عمل می‌کنند. در آن دوره تکنیک قضاوت آسمانی یک لحظه هم از مصرف دریای ذهنی‌اش دست نکشید تا او را به راه حل نزدیک کند.

همه ایده‌هایش در نهایت به سمت یک تصمیم اجتناب ناپذیر هدایت شدند. او مجبور شد طلسم حکاکی بدن را در این فرآیند دخالت دهد. تنها مشکل این بود که هنوز این روش را اختراع نکرده بود.

نوآ نیاز داشت که توانایی ذاتی مار ابدی را تجسم کند. برگرداندن آن به طلسم یا تکنیک، آن را به تاریکی و انرژی ذهنی او وابسته می‌کرد و همچنین قدرت واقعی خود را بیان نمی‌کرد.

در عوض، نوآ می‌خواست این توانایی را به نسل خونی خود اضافه کند، به این معنی که برای موفقیت در آن کار باید بدن خود را تغییر دهد.

در حالی که نوآ در انزوا ماند، وضعیت قاره جدید تنزل پیدا کرد. ده مار ابدی اوج رتبه ۶ در مرکز خشکی گروه جمع شدند، اما وقتی هدف خود را پیدا نکردند تصمیم گرفتند پراکنده شوند.

تخم آنجا نبود، اما تا زمانی که آن را پیدا نکنند، ماموریتشان به پایان نمی‌رسید.

مارها در ابتدا آثار مبهم هاله تخم را دنبال کردن کردند، اما نمی‌توانستند تصور کنند که شاندال آن را به جایی برده بود که دستشان به آن نمی‌رسید.

خدای امپراتوری هنگام ترک قاره جدید، حتی هاله تخم را سرکوب کرد. هیچ چیز نمی‌توانست جانوران جادویی را به ملت اودریا برساند.

علاوه بر این، حتی اگر قاره کهن را بررسی می‌کردند، نمی‌توانستند وارد بعد جداگانه شوند. مارها فقط جانوران جادویی بودند، در حالی که شاندال موجودی آسمانی بود.

خاندان الباس در نهایت مجبور شدند با مارهای ابدی روبرو شوند. سلطنتی‌ها و سربازانشان تنها ساکنان قاره جدید بودند و مهاجمان به هر قیمتی هر اینچ از آن خشکی را بازرسی می‌کردند.

سه سازمان از این نتیجه خوشحال شدند. چند زمین باقی مانده در دست خانواده الباس آخرین بخش تهاجم آن‌ها خواهد بود و از دیدن اینکه منابعشان را برای متوقف کردن مارها هدر می‌دهند، لذت بردند.

ماه‌ها گذشت و همه مارها در نهایت در سم...