تولد شمشیر شیطانی
قسمت: 1441
قسمت 1441: تصمیم
نوآ احساس میکرد قدرت تصمیم گیریاش را از دست داده. موش ها از او پیشی گرفته بودند. آنها بیشتر از اعضای گروه او آماده و سازماندهی شده بودند. او در برابر آن موقعیت کاملاً ناتوان بود.
جردن و دیگر اعضای گروه لحظهای پس از اینکه شعله های آتش ارتش را نابود کرده بود به او رسیدند. آنها در طول تعقیب و گریزش تنها یک قدم از او عقب مانده بودند، بنابراین از اتفاقاتی که افتاده بود با خبر بودند.
همان احساس گیجیای که ذهن نوآ را پر کرده بود در چهره هایشان نمایان شد و طولی نکشید که حالت سردی چهرههایشان را فرا گرفت. وضعیتشان مشخص بود. گروهی که در سرزمین سقوط کردگان بودند، از قبل از ورودشان آگاه بودند.
شاه الباس به نوآ گفت : «تو متخصصی.»
صحنه های آن نبرد کوتاه دوباره در چشم نوآ ظاهر شد و تکنیک قضاوت آسمانی به تحلیلش کمک کرد. نوآ به سرعت تمام ویژگی های مهم آن موجودات را فهمید و از توضیحشان برای همراهانش ابایی نداشت.
او گفت : «اونا سریعن، ولی فقط توی مرحلهی اول دویدنشون. هر کدوم از ماها میتونیم توی یه تعقیب و گریز طولانی بهشون برسیم. اونا تواناییهای ذاتی مخفی دارن و سازمان یافته هستن.»
اسنور از سینه اش بیرون آمد و دهانش را باز کرد. دو بدن مودار از همراه خونی بیرون آمدند، اما با دیدن وضعیتشان حالت سردی در چهرهی نوآ نمایان شد.
وقتی نوآ مشغول تعقیب و گریز بود، موشهایی که قبلاً گرفته بود گردن یکدیگر را گاز گرفته بودند. این اشتباه او بود. او این شانس را داشت که آنها را با مادهی تاریکش از هم جدا کند، اما انتظار نداشت که آنها خودکشی کنند.
نوآ ادامه داد: «اونا فداکارن. ترجیح میدن بمیرن ولی دست دشمنشون نیفتن. نباید اونارو یه گروه ساده فرض کنیم.»
آن سه نفر با شنیدن سخنان نوآ ساکت شدند. در ابتدا بر این باور بودند که تا زمانی که از مناطق مرکزی سرزمین سقوط کردگان دور بمانند جستجو در آن آسان است. با این حال به نظر میرسید که حاکم جدید آن منطقه بسیار دردسرسازتر از آن چیزی است که انتظار داشتند.
دان پرسید : «اونا هنوز کاملاً ضعیفن، درسته؟ همین الان باید دویست نفرشون رو کشته باشی. گروه اصلی باید این ضرر رو فهمیده باشه.»
جردن و شاه الباس نگاهی به نوآ انداختند و وقتی که دیدند نوآ...
کتابهای تصادفی

