فصل ۱۴۷۸. ضرر و زیان   نوآ نتوانست یخ را سوراخ کند. هیچ ضربه­ای نتوانست در دیوار لاجوردی که بر سر راهش ظاهر شده و او را مجبور به ماندن در میدان نبرد می­کرد، شکافی ایجاد کند. مشخص بود که شهر کریستال او را هدف گرفته بود. به نظر می‌رسید که سازمان به سرزمین‌های بیرونی اهمیتی نمی­داد. انگار که اگر سایر نیروهای ارتش دورگه­ها آنها را مجبور به جنگیدن در جای دیگر نمی­کردند، تمام نیروهای کمکی به سمت او پرواز می­کردند. نوآ حتی در فرم مرحله جامدش نیز نتوانست یخ را بشکند. ضربات خود و همراهانش هیچ تأثیری روی آن عنصر نداشتند. حرف دوشیزه ناین درست بود. نوآ تا به حال با چنین تهذیبگران قدرتمندی روبه­رو نشده بود. نوآ در حالی که دردی را که به ذهنش وارد می­شد سرکوب می­کرد، با خود فکر کرد. - حتماً یه حقه­ای پشت قدرتشون هست. نوآ هنوز داشت از اشکالات شمشیر نفرین شده رنج می­برد. بدن و ذهنش بهبود یافته بود و می­توانست اثرات مضر بیشتری را تحمل کند، اما نوآ مجبور شده بود در مقابل فلیشیا چندین بار به شمشیرش تکیه کند. پوستش هنوز از هم دریده بود و خون­خواهی هیچ وقت از تأثیر گذاشتن بر افکارش دست برنداشته بود. تکنیک قضاوت آسمانی برای تجزیه و تحلیل یخ فعال شد. به دلیل انرژی ذهنی آلوده‌ای که در درون تواناییش جریان داشت، نقشه‌های زیادی در مورد نحوه کشتن حریفانش ذهن نوآ را پر کرد. با این حال، او حتی در آن وضعیت هم به سرعت می‌توانست پاسخ تردیدهای خود را بیابد. - اونها جزو یک فردیت هستند. نوآ پس از بررسی سریع یخ در ذهنش، این نتیجه را گرفت. نوآ می‌توانست دو هاله­ی یکسان را در داخل یخ احساس کند. آنها با هم ادغام شده بودند تا چیزی را به وجود بیاورند که بسیار فراتر از قدرت آنها بود. آبه و اِبه احتمالاً برای رسیدن به آن حالت به روش‌های تهذیب فرقه­های چپی متوسل شده بودند. وقتی نوآ آن جنبه از وجود آنها را فهمید، همه چیز برایش روشن شد. او در حال مبارزه با دو تهذیبگر مرحله جامد مختلف نبود. حریفان او دو ارشد بودند که می‌توانستند قوانین خود را به خوبی ترکیب کرده و قدرتی بسیار بیشتر از حد معمول تولید کنند. نوآ هنگامی که صورتش تیره می­شد، با خود گفت: - تعجبی نداره که نتونستم یخ رو سوراخ کنم. یخ‌های انباشته شده در آسمان در حال ایجاد یک زندان مدور بودند که به آرامی به سمت نوآ جمع می­شد. این دو ارشد می‌خواستند او را به دام بیندازند و به نظر نمی‌رسید راهی برای خروج از این وض...