فصل ۱۵۹۲: کنترل نوآ به طور مبهمی می‌توانست بفهمد چه اتفاقی در حال رخ دادن بود‌. ذهنش کاملاً کار می‌کرد، بنابراین می‌توانست حس کند که آن صدای وزوز چگونه بر قدرت او تأثیر می‌گذاشت. غرایزش به او در مورد تهدیدی هشدار می‌داد که نمی‌توانست با آن مبارزه کند. نوآ در برابر آن نفوذ احساس ناتوانی می‌کرد. تمام وجودش تحت کنترل دستورات مبهمی بود که از طریق آن صدا منتقل می‌شد. گروه نوآ تونل‌های بزرگی را در طریق زمین بعد جداگانه حفر کردند. به لایه دوم رسیدند و بیشتر و بیشتر به درون تونل فرو رفتند. در نهایت لایه سومی در دیدشان ظاهر شد. آن ساختار تقریباً مشابه قبلی بود، اما شفیره‌های حشرات خیلی بیشتری بر روی دیوارهایش به چشم می‌خورد. نوآ اجازه داد غرایزش محیط اطراف را مطالعه کنند. او نمی‌توانست با هوشیاری‌اش سالن زیرزمینی را بپوشاند، اما حواسش همچنان فعال بودند و می‌توانستند محیط را بررسی کنند. نوآ در حالی که بدنش به خودی خود حرکت می‌کرد، با خود اندیشید: - اونا توی این سالن جانور جادویی رده میانی ندارن. نوآ وقت زیادی برای مطالعه پیرامونش نداشت. او به محض اینکه به لایه سوم رسید، چشمانش را به زمین دوخت، بنابراین فقط توانست نگاه اجمالی به شفیره حشرات بندازد. با این حال، نتوانست هیچ موجودی رده میانی را در آن بازرسی کوتاه ببیند. صدای وزوز گروه را وادار کرد تا عمیق‌تر به حفاری بپردازند. این عمل آن‌ها را به لایه چهارم هدایت کرد که حتی شفیره حشرات بیشتری را شامل می‌شد. نوآ بازرسی کوتاه خود را در حالی که چشمانش در منطقه حرکت کرده و روی زمین فرود می‌آمدند، دوباره تکرار کرد. باز هم جانور جادویی رده میانی به چشمش نخورد اما به این فکر افتاد که شاید در سالن اشتباهی است. پاسخ سوالاتش را پس از رسیدن گروه به لایه پنجم پیدا کرد. در آن نقطه او بالاخره توانست زنبورهای رده میانی را در داخل شفیره‌ها ببیند و این منظره فقط باعث شد آه بکشد. - چرا این اتفاق میفته وقتی ما خیلی زود متوقف شدیم؟ نوآ در حالی که صدای وزوز گروه را وادار به حفاری عمیق‌تر می‌کرد، با خود فکر کرد. اکتشافات در سرزمین‌های جاودانه همیشه با خطرات و ریسک‌ها همراه بود. این یک قسمتی از سفر تهذیب بود. با این حال، بسیاری از مناطق خطر اغلب به کارشناسان محتاط اجازه عبور می‌دادند. نوآ همیشه مراقب بود، مگر اینکه شرایطش غیر از این اقتضا...