فصل ۱۵۹۴: دست «کی برنامه‌تون رو شروع می‌کنید؟» نوآ در حالی که به دوستانش چشم دوخته بود، مودبانه پرسید. جردن و دیگران می‌توانستند معانی بسیاری را که پشت ژست او پنهان شده بودند، درک کنند. آن‌ها می‌بایست لحطه مناسبی را پیدا می‌کردند تا به بقیه لژیون خبر دهند و الکساندر را از قلمرو انسانی خارج کنند. «ما فوراً شروع می‌کنیم.» چشمانِ درخشان قبل از تکان دادن دستش برای نزدیک‌تر کردن خروجی به موقعیت خود، اعلام کرد. «من به خاطر ترسم خیلی وقت تلف کردم.» شکاف به سمت چشمانِ درخشان حرکت کرد و آنقدر بزرگ شد که توانست گروه نوآ را در بر بگیرد. آن شکاف از آن‌ها گذشت و گروه را به دنیای بیرون برد، در یکی از شکاف‌هایی که کوه را پر کرده بود. «این شکل به درد نمی‌خوره.» چشمانِ درخشان قبل از گسترش هاله‌اش گفت. قانونش کل کوه را پوشش داد و شروع به تأثیرگذاری بر ساختار آن کرد. صخره‌ها و زمین‌های مایل به قرمز در حالی که نوآ و دیگران را از شکاف‌ها بیرون می‌انداختند، دگرگون شدند. «برنامه‌ات چیه؟» جردن وقتی که گروه هاله چشمانِ درخشان را ترک کردند پرسید. «می‌خوای چی بگم؟» نوآ خرخر کرد. «من نمی‌بینم که بال‌های حشره روی پشتتون رشد کنه، حتی اگر اون فردی توی رتبه ۹ باشه. من شرایط رو به خوبی اداره کردم، همه چیز رو در نظر گرفتم.» جردن می‌خواست او را سرزنش کند، اما مجبور شد بپذیرد که سخنان نوآ به جاست. او آن‌ها را از آن تهدید نجات داده بود، حتی اگر مجبور بود تمام قلمرو انسانی را فدای آن کند. «من شروع یه نقشه رو توی ذهنم دارم.» نوآ در حالی که کوه دگرگون می‌شد، زمزمه کرد. «اما ترجیح می‌دم از استقرارش اجتناب کنم. بیاید دستورات اون رو دنبال کنیم تا زمانی که وضعیت خیلی اسفناک بشه. کی می‌دونه؟ اون ممکنه حتی لژیون رو تبدیل به حاکم سرزمین‌های جاودانه بکنه.» شیطان آسمانی و دیگران نگاه کنجکاوی به نوآ انداختند، اما او چیزی را فاش نکرد. نمی‌خواست نقشه‌اش را اجرا کند، اما به محض اینکه چشمانِ درخشان تبدیل به یک تهدید می‌شد، از شروعش دریغ نمی‌کرد. نوآ می‌دانست که آسمان و زمین زیردستانی داشتند که از توانایی برخورد با افراد رتبه ۹ برخوردار بودند و حتی اکنون، او با سازمان‌های مخفی نیز ارتباط داشت. اگر شرایط ایجاب می‌کرد، او از استفاده از آن وجودهای قدرتمند برای مبارزه با چشمانِ درخشان دریغ نمی‌کرد. ...