فصل 1637: حمله معمولاً وجود فضای تحریف شده در داخل یک تونل ابعادی ارشدها را وادار نمی‌کرد که نگران محیط اطراف خود باشند. با این¬حال، شیطان آسمانی قبلاً گونه‌های مسئول آن محیط را تأیید کرده بود و نوآ چیزی در مورد آن جانوران جادویی می‌دانست. سگ‌های فضایی موجوداتی غیرعادی بودند. وجود آنها در گزارش‌های بسیار کمی ثبت شده است. نوآ در کتابخانه‌ی خاندان سیل‌برد در مورد آنها خوانده بود. با این¬حال، او باید بقیه ویژگی‌های آنها را به کمک مهارت خود حدس میزد. نواحی فضای تحریف شده معما را در مورد ایده او از آن جانوران جادویی تکمیل کردند. مشخص شد که سگ‌های فضایی می‌توانند آزادانه در لبه‌های ابعاد راه بروند و این منجر به گرفتن یک نتیجه ترسناک شده بود. آن جانوران جادویی در همین لحظه نیز می‌توانستند در اطراف گروه باشند. نوآ هیچ راهی برای تأیید وجود آن تهدید در داخل تونل ابعادی نداشت، اما می‌توانست حدس بزند که برخی از دیده¬بان‌ها قبلاً متوجه ورود آنها شده بودند. سگ‌های فضایی به خاطر هوش خود مشهور نبودند، اما نوآ نگران رفتار معمولی آن جانوران جادویی بود. ورود یک تهدید خارجی به داخل لانه اغلب منجر به واکنش نشان دادن کل گروه می‌شد و این به معنای جلب کردن توجه نمونه‌های خطرناک است. «برای نبرد آماده بشید.» نوآ زمزمه کرد اما همه ارشدها در آن منطقه صدای او را شنیدند. سخنان او برای همراهانش بود اما برخی از ارشدهای سازمان‌های انسانی به توصیه‌اش گوش دادند. دوستانش هم همین کار را کردند، درحالی¬که مغرورترین تهذیبگران تصمیم گرفتند که این هشدار را نادیده بگیرند. فقط به خاطر پیدا کردن چند تکه خز، باور کردن چنین هشداری سخت بود. حتی آن فضای تحریف شده به عنوان سرنخی برای حضور سگ‌ها به حساب نمی‌آمد زیرا می‌توانست یک منظره معمولی رایج در داخل تونل ابعادی باشد. لایه‌های میان ابعاد مانع از آن می‌شدند که نوآ بیشتر درباره آن جانوران بداند، اما غرایزش به او می‌گفتند که تهدیدی درحال نزدیک شدن است. با ادامه جستجوی گروه در تونل ابعادی، احساس خطر نیز تشدید شد. شمشیر شیطانی و همراهانش پس از آنکه احساس خطر به حد بحرانی شدیدی رسید، خودبه¬خود از فضای جداگانه بیرون آمدند. آن موجودات تقریباً مطمئن بودند که نوآ چیزی احساس می‌کند، بنابراین برای نبردی سخت آماده شدند. هنگامی که ارشدهای متکبر آن صحنه را دیدند، شروع به مسخره کردن نوآ کردند. آنها نمی‌توانستند بفهمند که چرا نوآ اینقدر ترسیده بود، اما ...