فصل ۱۷۲۲ - ۱۷۲۲. خسته

واضح بود که همه ارشدها باید چند قرن را در انزوا بگذرانند تا روی قدرت‌هایشان کار کنند. حتی آن‌هایی که در حالی که نوآ در خواب عمیق بود، تمرین را شروع کرده بودند، هنوز راه زیادی در پیش داشتند.

تعداد زیادی تجربه جمع آوری شده در یک ماموریت می‌توانست موجودشان را سردرگم کند. صرفا نفوذ شیطان می‌توانست آن‌ها را مجبور کند تا قوانین خود را به طور کامل تغییر دهند.

آسمان و زمین اکنون به خطری قریب‌الوقوع برای آن ارشد‌ها تبدیل شده بود. آن‌ها می‌توانستند نگاه سنگین دنیا به آن‌ها را حس کنند. فقط مسئله زمان بود که مجازات شدیدتری بر سر آن‌ها فرود بیاید و باعث مرگشان شود.

در حالی که نوآ در خواب عمیق بود، پادشاه الباس و دیگران محل فعلیشان را درک کرده بودند. به محض اینکه گروه تصمیم به حرکت گرفت، آن‌ها می‌توانستند راه بازگشت به سرزمین‌های بیرونی را نشان دهند.

گروه در نقطه‌ای تصادفی در نزدیکی مرزهای قلمرو قدیمی انسان‌ها سقوط کرده بود، اما هیچ تهذیب‌گری در طی آن قرن‌ها سعی نکرده بود به آن‌ها نزدیک شود. حتی جانوران جادویی نیز در آن منطقه کمیاب بودند، و نوآ مجبور بود به سختی گرسنگی‌اش هنگام پرواز را تحمل کند.

دیدن همچین نابودی در سرزمین‌های بالایی احساس عجیبی داشت. آن منطقه بزرگ اوج سلسه آسمان و زمین بود، اما به دلایلی نامعلوم کاملاً خالی به نظر می‌رسید.

- سازمان‌های انسانی دیگه دوباره اینجا مستقر نشدن.

نوآ پس از پرواز گروه در چندین منطقه به نتیجه رسید.

- جانوران جادویی هم ترجیح دادن از این سرزمین‌ها دوری کنن. چرا؟ چی می‌تونه اونا رو اینقدر بترسونه؟

روی زمین آثاری از نبردهای گذشته دیده می‌شد، اما هنوز هم حاوی انرژی زیادی بود. زمان زیادی طول نمی‌کشید تا گیاهان جادویی جدید در آن مناطق رشد کنند، اما به نظر هیچ جانور جادویی به این خصوصیت علاقه‌مند نبود.

فقط یک تهدید قوی‌تر می‌تواند جانوران جادویی را مجبور به ترک چنین سرزمین‌های امیدوارکننده‌ای کند، اما نوآ نتوانست آن را شناسایی کند. او حتی نمی‌توانست حدس بزند که چه نوع قدرتی می‌تواند این همه ترس ایجاد کند.

- قاعداتا باید یه سری پایگاه و عمارت‌ تو این راه پیدا کنیم.

نوآ فکر کرد.

- وگرنه نمی‌دونم چرا جانوران جادویی از اینجا دوری می‌کنن.

سردرگمی او بیشتر شد تا اینکه سرانجام ناپدید شد. نوآ ناگهان متوجه پایگاهی شد که...