تولد شمشیر شیطانی
قسمت: 1723
فصل ۱۷۲۳ - ۱۷۲۳. سنت
ارشدها که مدتها بود نوآ را میشناختند به سمت او برگشتند. آنها بلافاصله میتوانستند هویت شیطان رعد و برق را حدس بزنند. جون تنها معتاد جنگ برجسته با استعداد رعد و برق بود.
«بیاین بریم.» نوآ قبل از اینکه هر یک از آنها جوکی بگوید دستور داد.
ارشدها از نوآ پیروی کردند، اما زمزمهها و پیامهای ذهنی در میان آنها شروع شد. همه در کمتر از یک روز درباره رابطه او با جون مطلع شده بودند که به ناچار باعث تعجب تهذیبگران دنیای دیگر شده بود.
به ندرت پیش میآمد که ارشدها در آن سطح رابطهای داشته باشند. نوآ و جون استثناهایی بودند که از جداییهای طولانی و مشکلات زیاد جان سالم به در بردند.
- قطعا قراره بهم حمله کنه.
نوآ درحالی که در مناطق خالی پرواز میکرد با خودش آه کشید.
سرزمینهای فانی همچنان خالی بودند. به نظر میرسید که لژیون همه جانور جادویی را ترسانده بود. پس از جنگ تنها چند گیاه جادویی کمیاب شروع به رشد کرده بودند، اما آنها نیز مناظر را بیشتر زنده نکردند.
سرانجام مزارع عظیمی از بوتههای آبی در دید گروه ظاهر شد. فولری بلافاصله میتوانست بوی آشنای گونهاش را در آن منطقه استشمام کند پس شروع به کشیدن جیغهای هیجان زده کرد.
«نمیدونم منو میشناسن یا نه.» فولری زمانی که متوجه بو شد با تعجب گفت. «از دفعه آخر خیلی تغییر کردم.»
پادشاه الباس و ویلفرد قبل از اینکه موضوع را کنار بگذارند به سمت خوک نگاهی انداختند. آنها نمیخواستند آخرین بخش سفر را به مشاجره بگذرانند.
هنگامی که گروه برای ماهها بر فراز مناطق آبی پرواز کرد، آثار قدرتمندی از زندگی ظاهر شد. نوآ و دیگران دستهای از فولریها را درحال استراحت میان بوتههایشان یافتند، و هنگامی که همراهشان را شناختند جیغهای شادی از آنها شنیده شد.
فولری تکامل یافته نتوانست خود را مهار کند و به سمت همتایانش شتافت. به محض این که موجودات سرشان را به سمت زمین گرفتند، او سرش را به سوی آسمان بلند کرد. او نمیتوانست جلوی غرور خود را در برابر گونه قدیمیاش بگیرد.
«وظیفه شماها چیه؟» نوآ پس از فرود آمدن به سوی گروهی که دور رهبرشان جمع شده بود، پرسید.
«کار ما پر کردن مناطق از بوتههامونه.» یکی از فولریهای رتبه ۸ در میان گر...
کتابهای تصادفی

