فرم ورود
فرم ثبت‌نام
NovelEast

خانه

بلاگ و مقالات

استخدام مترجم

جستوجوی پیشرفته

تولد شمشیر شیطانی

قسمت: 2110

تنظیمات
  • اندازه متن
  • 1 2 3 4 5
  • فونت متن
  • ایران‌سانس نازنین میترا
  • چینش متن
  • مرتب راست‌چین وسط‌چین
  • رنگ زمینه
  • ‌پیش‌فرض تیره‌تر تیره‌ترر تیره‌تررر
  • ذخیره تنظیمات
چپتر 2110: درب
کوه سوزان فریاد زد: «چی؟! چه سرطانی؟! چه هزارتویی؟! من یه نیرو دارم!»
«نیروت خیلی وقت پیش از بین رفته.»
 جون توضیح داد و سپس به نوآ اشاره کرد: «اگر هم از بین نرفته بود، احتمالاً یا به دست اون، یا بهشت و زمین نابود شده.»
نوآ با آرامش اضافه کرد: «اصلاً نظر تو رو نپرسیدم. من تو رو در سازمانم پذیرفتم، پس الان جزو اون هستی. شکایاتت رو یک میلیون سال دیگه می‌شنوم.»
کوه سوزان دوباره فریاد زد: «چی؟!»
«شوخی می‌کنه.» جون با خنده گفت: «هیچ­وقت قرار نیست شکایاتت را بشنوه.»
کوه سوزان نمی‌دانست چطور باید با این دو نفر برخورد کند. معمولاً افرادی که به رده نُه دست می‌یافتند شخصیت‌های غیرمنطقی داشتند، اما او از اینکه این دو نفر حتی کمی احترام نشان ندادند ناراحت بود. از طرفی، اطلاعات جدیدی که دریافت کرده بود برایش بیش از حد سنگین بود تا در یک لحظه بتواند آن را قبول کند.
کم‌کم سردرگمی کوه سوزان از بین رفت، ولی این احساس به عصبانیت تبدیل شد. او ممکن بود از نظر قدرت ضعیف‌تر از نوآ و جون باشد، اما هنوز غرور یک استاد رده نُه را داشت و نمی‌توانست آن توهین‌ها را تحمل کند. اگر این دو نفر به­عنوان هم‌رده با او رفتار می‌کردند، شاید می‌توانست همکاری را بپذیرد، اما آن رفتارهای بی‌احترامی و پر از تکبر برایش غیرقابل قبول بود.
کوه سوزان با لحنی محکم گفت: «من نمی‌دونم شما کی هستید و اصلاً برام اهمیتی هم نداره. بذارید برم، وگرنه برای آزادیم می‌جنگم. من از بهشت و زمین فرار کردم، از شما هم می‌تونم.»
نوآ و جون از این حرف متعجب شدند. آن‌ها در واقع از این بخش از شخصیت کوه سوزان خوششان آمد. او رفتار یک استاد واقعی رده نُه را داشت، حتی اگر قدرتش با کلماتش هم‌خوانی نداشت.
جون گفت: «شاید هنوز امیدی به اون باشه.» 
نوآ با تأیید گفت: «درسته.» 
و درحالی­که دستش را به کنار سرش می‌کشید، صدایش را بلند کرد: «ببین، ما داریم از اینجا خارج می‌شیم. بقیه کار به خودت بستگی داره. با این­حال، اگر قصد پیوستن به بهشت و زمین رو داری، ترجیح می‌دم الان تو را بکشم.»
کوه سوزان با تمسخر گفت: «چطور جرئت می‌کنی چنین حرفی بزنی؟ من حتی اگر به قیمت جونم هم باشه، تسلیم اونا نمی‌شم.»
جون با خنده گفت: «کم‌کم داره ازش خوشم میاد.» 
برای خواندن نسخه‌ی کامل لطفا یک حساب کاربری بسازید. درحال حاضر می‌توانید کتاب تولد شمشیر شیطانی را به‌صورت گروهی و با تخفیف ۱۰ لی ۳۰ درصد خریداری کنید. بعد از یک‌ماه نیز تخفیفات روزانه ۵۰ درصدی برای شما فعال می‌شود.

کتاب‌های تصادفی