فرم ورود
فرم ثبت‌نام
NovelEast

خانه

بلاگ و مقالات

استخدام مترجم

جستوجوی پیشرفته

تولد شمشیر شیطانی

قسمت: 2120

تنظیمات
  • اندازه متن
  • 1 2 3 4 5
  • فونت متن
  • ایران‌سانس نازنین میترا
  • چینش متن
  • مرتب راست‌چین وسط‌چین
  • رنگ زمینه
  • ‌پیش‌فرض تیره‌تر تیره‌ترر تیره‌تررر
  • ذخیره تنظیمات
چپتر2120: خاطرات
پیشنهاد وسوسه‌انگیز بود و به نفع لاک‌پشت‌ها. نوآ می‌خواست از نبردها دوری کند پس صبر کرد تا لاک‌پشت‌ها بحث‌هایشان را تمام کنند. لاک‌پشت‌ها نمی‌توانستند بحث‌هایشان را از نوآ پنهان کنند. آن‌ها به طور آشکار زمزمه می‌کردند، بدون اینکه حلقه محاصره را بشکنند و موضوعاتی که مطرح می‌کردند، نشان می‌داد که آن‌ها به‌طور نسبی معقول بودند. فرصت خروج از هزارتوی نفرین‌شده جذاب بود اما لاک‌پشت‌ها هنوز آماده نبودند که به یک غریبه اعتماد کنند. نوآ حتی یک دورگه عجیب بود که این به نفع او نبود. موضوع دیگری که در بحث‌هایشان مطرح بود، چیزی بود که نوآ درباره بهشت و زمین گفته بود. لاک‌پشت‌ها به طور طبیعی از حاکمان متنفر بودند اما نمی‌خواستند از زندانشان فرار کنند تا فقط در یک جنگ گرفتار شوند. وضعیت آن‌ها کاملاً مناسب بود اما هنوز به اندازه کافی درباره تغییرات در سطح بالاتر نمی‌دانستند تا تصمیم بگیرند که آیا نیاز به جنگ است یا نه.
«من می‌تونم به شما در این زمینه کمک کنم.» نوآ وارد شد، چون بحث درباره حاکمان و سطح بالاتر شروع به تبدیل شدن به قسمت اصلی گفتگو کرده بود. همه لاک‌پشت‌ها ساکت شدند و به نوآ نگاه کردند و او درحالی­که دو انگشتش را بر روی شقیقه راستش گذاشت یک لبخند سرد زد. یک توده متراکم از انرژی ذهنی تاریک زمانی که او دستش را کشید بیرون آمد و آن را به سمت بالا فرستاد تا خاطراتی که در آن داشت را پخش کند. بسته به لاک‌پشت‌ها این فرصت را داشتند که وضعیت کنونی سطح بالاتر را ببینند. انرژی ذهنی نوآ مانند یک صفحه‌نمایش عمل می‌کرد که خیلی بیشتر از تصاویر انتقال می‌داد. آن سوخت احساساتش را که در آن لحظات تجربه کرده بود و چیزهایی که در بازبینی‌های احتمالی فهمیده بود را بازتاب می‌کرد. لاک‌پشت‌ها به نوآ اعتماد نداشتند اما حقیقت خاطراتش غیرقابل انکار بود. آن‌ها می‌توانستند چیزی را که او تجربه کرده بود ببینند و احساس کنند، انگار که خودشان در آنجا بودند؛ در میان آسمانی ضعیف که بهشت و زمین در سطح بالاتر پخش کرده بودند پرواز می‌کردند. صحنه‌ها در خاطرات به طور مکرر تغییر می‌کردند؛ اما مرگ اژدهای زندگی لحظه‌ای بود که بیشترین واکنش‌ها را از لاک‌پشت‌ها برانگیخت. آن موجودات قدیمی و قدرتمند به اندازه کافی می‌دانستند که اژدهای زمان و مأموریتش چیست بنابراین آن دید به آن‌ها دقیقاً نشان داد که وضعیت چقدر سخت است.
بحث فوراً از سرگرفته نشد. لاک‌پشت‌ها باید در مورد چیزی که تازه دیده بودند فکر می‌کردند اما نگاه‌ها به زودی به سمت رهبر سطح بالاتر جمع شد. بیشتر نمونه‌های ضعیف‌تر فاقد قدرت و درک برای تصمیم‌گیری بودند. در نهایت، تنها موجودات رده 9 شروع به صحبت کردند.
وقتی که نمونه‌های رده 9 تمام ایده‌هایشان را رد و بدل کردند رهبر سطح بالا اعلام کرد: «ما به سازمان شما ...
برای خواندن نسخه‌ی کامل لطفا یک حساب کاربری بسازید. درحال حاضر می‌توانید کتاب تولد شمشیر شیطانی را به‌صورت گروهی و با تخفیف ۱۰ لی ۳۰ درصد خریداری کنید. بعد از یک‌ماه نیز تخفیفات روزانه ۵۰ درصدی برای شما فعال می‌شود.

کتاب‌های تصادفی