NovelEast

سیستم خوناشامی من

قسمت: 552

تنظیمات

چپتر 552

تو تحت کنترل من هستی.

در حالی که پائول و نِیت برای مبارزه آماده می‌شدند، کوئین زمان داشت تا به حرکت بعدی خود فکر کند. فعلا، تصمیم گرفته بود مهارت‌های سایه خود را مخفی نگه دارد، اما قصد نداشت برای مدتی طولانی به این کار ادامه بدهد. بالاخره، هدف نهایی او کسب اطلاعات بود. به‌زودی باید از مقام‌ها صعود می‌کرد، درون فرقه مقام بالاتری کسب کند و احتمالا در نهایت مستقیما به خاندان گریلاش‌ها دعوت شود. در نتیجه کسب بالاترین نمره‌ی ممکن سودمند واقع می‌شد.

اما نمی‌خواست عجله کند، وقتی که بدون آمادگی به جهان خون آشامان رفت این موضوع را یاد گرفت، اینکه می‌توانست او را به چیزهای خطرناکی هدایت کند. او و دوستان‌اش دفعات متعددی شرایط نزدیک به مرگ را تجربه کردند. در زیستگاه با ناشناخته‌ها دست و پنجه می‌کرد، این‌جا نیز وضعیت همین‌طور بود. آموخته بود که پی بردن به مسائل قبل از اقدام به انجام کاری چه میزان اهمیتی دارد.

درون زیستگاه، محدودیت زمانی داشت، اما حالا اینطور نبود. در هر صورتی اگر مدت زمان بیشتری طول می‌کشید، زمان بیشتری برای باقی ماندن روی زمین و انجام تحقیقات خود می‌داشت.

نبرد میان پائول و نِیت آغاز شده بود، و پائول بر مشتان خود، دستکش‌های پنجه‌داری پوشیده بود که هدیه‌ی کوئین بودند. وقتی زمان مبارزه دست به دست از راه می‌رسید پائول تماما هم ناتوان نبود، بالاخره آن را در ارتش یاد گرفته بود، اما برای مدتی طولانی از آن استفاده نکرده بود.

در گذشته‌ همیشه مهارت خود را داشت، چیزی که او را نگران می‌کرد عقب نگه داشتن و کنترل خود در مبارزه بود. مانند قبل، نِیت گویی از پائول برای برداشتن گام اول دعوت می‌کرد.

پائول پیش خود گفت: «آه که چطور جایگاه افراد عوض می‌شوند.» به دانش آموزی نگاه کرد که احتمالا به تازگی فارغ‌التحصیل شده است. حالا کسی که مورد آزمایش قرار می‌گرفت خودش بود.

گذشته و غرور خود را کنار زد، پائول با بخش اندکی از قدرت خود به جلو رفت و مشتی پرتاب کرد. پنجه‌ها نزدیک به برخورد با سر نِیت بودند، اما او با بلند کردن ساعد خود ضربه را دفع کرد، و در اثر برخورد پنجه‌ی فلزی با بازوی سخت شده‌ی نِیت صدای ضربه‌ای شنیده شد.

نِیت، دست او را به طرفی پرتاب کرد و گفت: «بیخیال، این دیگه چی بود؟ مشت‌هات حتی از لگدهای اون دختر ضعیف‌ترن، اصلا تلاشی هم می‌کنی؟»

شاید هنگام حمله کردن پائول بیش از حد خود را عقب نگه داشته بود. پس دوباره ضربه زد، این بار محکم‌تر اما هنوز هم تمام قدرت‌اش را به کار نبرد.

نِیت دوباره او را تحریک کرد: «می‌دونم که هیچ مهارتی نداری، اما مطمئنا باید قوی‌تر از این حرفا باشی.»

تماشاچیان نمی‌دانستند که نِیت در تلاش برای تشویق اوست، یا که واقعا حملات هیچ قدرتی نداشتند.

هر چند، متوجه نبود که در واقعاً طعنه‌ها کار خود را کرده‌اند. معمولا، چنین مسائلی پائول را اذیت نمی‌کرد. اما با گذر زمان، متوجه درماندگی خود نسبت به مقام فعلی‌اش شده بود. زمانی در بالاترین نقطه به‌عنوان یکی از حیاتی‌ترین کاربران زمینی، و حالا، هیچ نداشت. ضعیف ب...

برای خواندن نسخه‌ی کامل لطفا یک حساب کاربری بسازید. درحال حاضر می‌توانید کتاب سیستم خوناشامی من را به‌صورت گروهی و با تخفیف ۱۰ لی ۳۰ درصد خریداری کنید. بعد از یک‌ماه نیز تخفیفات روزانه ۵۰ درصدی برای شما فعال می‌شود.

کتاب‌های تصادفی