NovelEast

سیستم خوناشامی من

قسمت: 641

تنظیمات
سیستم خوناشامی من فصل 641
به آرامی چشمانش را باز کرد، نوری سفید و آشنا او را کور کرد. فکر کرد که یک روز عادی است. وقت آن بود که هر اطلاعاتی که می‌توانست پیدا کند، یا شاید به برخی از ابزارهایی که والدینش قبل از آن دستکاری کرده بودند، نگاه کند. اما این بار وقتی چشمانش را باز کرد، با صدایی ناآشنا مواجه شد.
براک گفت: «به نظر می‌رسه که حسابی زمین خوردی.»
لوگان از صدای ناگهانی ترسید و سعی کرد بلند شود، اما به سرعت متوجه شد که به یک صندلی عجیب بسته شده است. هر بند عادی احتمالاً می‌توانست او را نگه دارد، اما این بندها طوری طراحی شده بودند که کسی مثل کوین را نگه دارند.
«نگران نباش، ما تا جایی که می‌تونستیم تو رو ترمیم کردیم.» براک ادامه داد: «ما اینجا برای یک جزیره در وسط ناکجا آباد تجهیزات پزشکی درجه یک داریم. سوال اینه که چطور یک بچه مثل تو تونسته به این جزیره ناشناخته برسه؟»
لوگان در حال تلاش برای پیدا کردن موقعیت خود بود، اتاق ترکیبی از معماری قدیمی و تجهیزات پزشکی مدرن داشت. دیوارها آجری نمایان بودند و نقاشی‌هایی روی آنها آویزان بود، شبیه یک اتاق پزشکی سنتی نبود، اما تجهیزات واقعاً درجه یک بودند، همانطور که مرد گفته بود.
اگر بخواهد حدس بزند، کسی او را پیدا کرده بود وقتی که سقوط کرده و آن همه سر و صدا کرده بود. او بیشتر گیج میشد اگر کسی بعد از همه آن سر و صداها به سراغش نمی‌آمد. بنابراین شاید او در قلعه‌ای در یک مرکز پزشکی موقت بود. اگر واقعاً می‌خواست، می‌توانست از عنکبوت‌های سبک خود استفاده کند تا سعی کند فرار کند، یا به سیستم کامپیوتری نفوذ کند تا بندها را آزاد کند، اما نمی‌دانست بعد از آن کجا برود.
اگر او در قلمرو دشمن بود و هنوز نمی‌دانست که آیا وردن آنجا هست یا نه، این یک ریسک بزرگ بود.
«این یک حادثه غیرمنتظره بود» لوگان پاسخ داد: «من به تازگی یک دستگاه سفر زیرآبی جدید به دست آورده بودم و تصمیم گرفتم دریای وسیع را کاوش کنم. اما وقتی با یک جانور بزرگ مواجه شدیم، این سفر قطع شد. اون جونور من رو به هوا پرتاب کرد و دستگاه رو نابود کرد.»
«از شما برای کمک‌تون تشکر می‌کنم، اما من هیچ ایده‌ای ندارم که دقیقاً کجا هستم.»
براک با دقت به او نگاه کرد و تعجب کرد که آیا او حقیقت را می‌گوید یا نه، بعد از چند ثانیه به نظر می‌رسید که تصمیمی گرفته است.
«متاسفم» براک گفت: «برای کسی به این جوانی، من مجبور شدم این تصمیم رو بگیرم. هیچ‌کس نباید از این جزیره باخبر بشه مگر اینکه سر هیلسون بخواد. اگر تو یک توانایی مفید داشتی، شاید می‌تونستی یک زنجیری بشی، اما من توانایی تو رو نمی‌فهمم، که تو رو به یه تهدید تبدیل می‌کنه.»
دست براک شروع به حرکت به سمت گلوی لوگان کرد. او سعی کرد از صندلی حرکت کند به امید انجام کاری، هر چیزی.
لوگان فکر کرد
برای خواندن نسخه‌ی کامل لطفا یک حساب کاربری بسازید. درحال حاضر می‌توانید کتاب سیستم خوناشامی من را به‌صورت گروهی و با تخفیف ۱۰ لی ۳۰ درصد خریداری کنید. بعد از یک‌ماه نیز تخفیفات روزانه ۵۰ درصدی برای شما فعال می‌شود.

کتاب‌های تصادفی