فرم ورود
فرم ثبت‌نام
NovelEast

خانه

بلاگ و مقالات

استخدام مترجم

جستوجوی پیشرفته

سیستم خوناشامی من

قسمت: 674

تنظیمات
  • اندازه متن
  • 1 2 3 4 5
  • فونت متن
  • ایران‌سانس نازنین میترا
  • چینش متن
  • مرتب راست‌چین وسط‌چین
  • رنگ زمینه
  • ‌پیش‌فرض تیره‌تر تیره‌ترر تیره‌تررر
  • ذخیره تنظیمات
فصل۶۷۴: نوبت نهم
پس از گفتگوی بلیپ با کوئین، او به وجود مسئله‌ای مشکوک پی برد و به همین منظور، تحقیقات مستقلی را درباره وقایع آن روز آغاز کرد. لیندا پس از نبرد با هیولای رده‌ی امپراتوری، بدون هیچ جراحتی بازگشت. این امر بسیار عجیب بود.
هرچند کوئین با قدرت بسیار خود در کنار آنها بود، اما حتی او نیز به همراه دیگران آسیب دیده بود. آنچه بیش از همه او را به شک انداخت، روایت متفاوت فکس از ماجرا بود. او می‌دانست که اگر کسی قرار باشد حقیقت را آشکار کند، آن شخص فکس خواهد بود.
بیلیپ در آن روز از تمامی افراد حاضر سؤال کرده بود که چه اتفاقی رخ داده است، اما پاسخ‌هایی که دریافت کرد، اطلاعاتی کلی، تکراری و مبهم بود.
فکس در پاسخ به سؤال بلیپ، داستانی ساختگی تعریف کرد که با گفته‌های دیگران هم­خوانی نداشت، هرچند حضورش در آن مکان غیرقابل انکار بود.
دنیس به بازویش مشتی زد: «هی، نگران خواهرت نباش. اون قویه؛ بعضی وقت­ها، فکر می‌کنم حتی قوی‌تر از توعه.»
بلیپ به دنیس نگاه عمیقی کرد، نه به دلیل ضربه، بلکه به علت رابطه بسیار نزدیک او با خواهرش؛ اما پس از جلسه، به نظر می‌رسید که او با مگ نیز روابط نزدیکی دارد.
«باشه، باشه.» دنیس زیر بار نگاه‌های تند و تیزی که به او دوخته شده بود، زمزمه کرد: «سعی می‌کنم بفهمم چه اتفاقی افتاده.»
دنیس درحالی­که دور می‌شد، خودش را سرزنش می‌کرد: «همین میشه دیگه، آدم نباید به خواهر دوستش دلبسته بشه. چون نتیجه خوبی نداره و دردسر میشه.»
 
*****
 
پس از آنکه همراه الکس از محوطه آهنگری‌اش خارج شدند، سرانجام در یکی از سالن‌های تمرین خالی توقف کردند. 
در سفینه، تعداد قابل توجهی اتاق و سالن وجود داشت، اما این سالن به طور ویژه، به کوئین و چند شخصِ دیگر اختصاص یافته بود.
این پیشنهاد از سوی لیندا مطرح شد. با توجه به تغییرات اخیر جسمانی‌اش، مایل بود تا بدن و قدرت‌های جدیدش را پرورش دهد البته کوئین مخالف این ایده نبود؛ او نیز به مکانی نیاز داشت تا بتواند بدون نگرانی و محدودیت از قدرت‌های خون‌آشامی‌اش استفاده کند؛ بنابراین این مکان به‌عنوان سالن تمرین اختصاصی کوئین تأیین شد.
درِ بیرونی، یک رمز عبور داشت، این رمز به لیندا، سم، فکس و پائول نیز داده شده بود؛ همه کسانی که نیاز داشتند قدرت‌های خود را پنهان کنند.
پس از ورود به اتاق، الکس صدای قفل شدن در را شنید و کمی احساس اضطراب کرد.
الکس با ترس پرسید: «کوئین، من به تو اعتماد دارم، ولی قصد نداری یه کار عجیب باهام بکنی، درسته؟» 
کوئین پاسخ داد: «خب، ممکنه برای بعضی­ها عجیب باشه.» اضطراب الکس افزایش یافت.
الکس فکر کرد: "اگه بخواد به من تعرض کنه، کاری از دستم برنمیاد؛ اون خیلی قوی‌تر از منه."
کوئین گفت: «می­خوام واقعیت رو درباره خودم به تو...
برای خواندن نسخه‌ی کامل لطفا یک حساب کاربری بسازید. درحال حاضر می‌توانید کتاب سیستم خوناشامی من را به‌صورت گروهی و با تخفیف ۱۰ لی ۳۰ درصد خریداری کنید. بعد از یک‌ماه نیز تخفیفات روزانه ۵۰ درصدی برای شما فعال می‌شود.

کتاب‌های تصادفی