سیستم خوناشامی من
قسمت: 695
- اندازه متن
- فونت متن
- چینش متن
- رنگ زمینه
- ذخیره تنظیمات
چپتر ۶۹۵: تو باید اینجا باشی؟
سم و مگان با تمام توان دور و اطراف سفینه را به دنبال اطلاعات میگشتند. خلیلی مهم بود که بتوانند بفهمند که آیا این موضوع باید بین مردم پخش شود يا نه. چندین گروه مختلف ایجاد کرده بودند تا بین مردم پخش شده و بپرسند که آیا علائم خاص بیماری را دارند یا نه. که در این بین چند نفر خودشان را معرفی کرده و در مکانی جدا از بقیه بستری شدند.
سم و مگان با تمام توان دور و اطراف سفینه را به دنبال اطلاعات میگشتند. خلیلی مهم بود که بتوانند بفهمند که آیا این موضوع باید بین مردم پخش شود يا نه. چندین گروه مختلف ایجاد کرده بودند تا بین مردم پخش شده و بپرسند که آیا علائم خاص بیماری را دارند یا نه. که در این بین چند نفر خودشان را معرفی کرده و در مکانی جدا از بقیه بستری شدند.
بعد از یک معاینهی سریع، مشخص شد که همه علائم مشابهی دارند ولی یکسان نیستند، به همین دلیل و محض احتیاط همه را برای چند روز تحت نظر قرار دادند تا شاید چند روز طول بکشد تا بیماری خودش را به طور کامل نشان دهد.
سم گفت: «تا الان که به نظر میاد فقط اونایی که مبارزه کردن مریض شدن...»
مگان همانطور که با اضطراب ناخنهایش را میجوید جواب داد: «خب، این خودش یهجور خبر خوشه دیگه، نه؟» از زمانی که دنیس در درمانگاه بستری شد، نتوانسته بود خودش را آرام کند.
سم گفت: «فقط امیدوار به زودی حالشون بهتر بشه و عوارض جانبی شدیدی هم نداشته باشه... بیشترشون قویترین اعضامون هستن، از دست دادنشون ضربهی سنگینی به گروه نفرین شده میزنه.»
در همان لحظه، یکی از اعضای گروه کنارشان رسید تا گزارشش را به سم بدهد. چون از آنجایی که میدانستند کوئین کجا میخواهد برود، فرستادن چند نفر برای تعقیبش کار دشواری نبود. هرچند تا جای ممکن فاصلهی خودشان را حفظ کرده بودند تا اوضاع بین دو کمپ را بدتر از این نکنند.
«کوئین...» سم همانطور که نفسش را بیرون میداد این را گفت.
«خیلی بده؟» مگان این را پرسید و نسبت به واکنش سم مطمئن نبود که واقعاً چه اتفاقی افتاده است.
«طبق گزارشی که دریافت کردیم، کوئین نهتنها به پناهگاه انگلها حمله کرده بلکه دروازشون رو هم نابود کرده...»
دقیقاً همان چیزی که همگی مطمئن بودند کوئین انجام میدهد و در عینحال نمیتوانستنند باور کنند.
********
بعد از ورود به پناهگاه، و لحظهای که انگلها کسی را دیدند که نمیشناختند، تمام مسافرها بیدرنگ به متجاوز حمله کردند. در نظر آنها این کوئین بود که اول حمله کرده بود.
چون اصلاً موقعیت سؤال پرسیدن و فهمیدن حقیقت نبود و در واقع آنها فقط از خودشان دفاع میکردند. انواع و اقسام حملهها و سلاحهای دور برد، در حال حرکت به سمت کوئین بودند.
چون فکر میکردند، از آنجایی که کوئین یک نفر است، جاخالی دادن تمام این حملهها برایش غیرممکن است. هرچند، کوئین حتی نیازی به جاخالی دادن هم نداشت. و فقط لازم بود تا سایهاش را بلند کرده و روبهروی خودش قرار دهد و جلوی تمام حملههای مختلف را بگیرد...
برای خواندن نسخهی کامل لطفا یک حساب کاربری بسازید.
درحال حاضر میتوانید کتاب سیستم خوناشامی من را بهصورت گروهی و با تخفیف ۱۰ لی ۳۰ درصد خریداری کنید.
بعد از یکماه نیز تخفیفات روزانه ۵۰ درصدی برای شما فعال میشود.
کتابهای تصادفی


