فرم ورود
فرم ثبت‌نام
NovelEast

خانه

بلاگ و مقالات

استخدام مترجم

جستوجوی پیشرفته

داستان گای ( جلد ۱ )

قسمت: 2

تنظیمات
  • اندازه متن
  • 1 2 3 4 5
  • فونت متن
  • ایران‌سانس نازنین میترا
  • چینش متن
  • مرتب راست‌چین وسط‌چین
  • رنگ زمینه
  • ‌پیش‌فرض تیره‌تر تیره‌ترر تیره‌تررر
  • ذخیره تنظیمات
فصل ۲: توضیح ***
همه‌جا تاریکه... یه سیاهی کامل... مثل وقتایی که چراغ راهرو خاموشه و دنبال کنترل تلویزیونی!
گای: هااا... اینجا کجاست؟ همه‌چی سیاهه... وایسا ببینم، تو کی هستی دیگه؟
غریبه (با صدای خفن و آروم): آیا دوست داری... *** بشی؟
گای (با ابرو بالا): چی؟ ***؟ یعنی... نه که نخوام، ولی آخه کی به این چیزا فکر می‌کنه وسط یه جنگل؟!
غریبه: الان یه فرصت داری. انگار جنگل، تو رو پذیرفته. چون اگه نداشت، تو رو پرت می‌کرد بیرون مثل خربزه‌ی گندیده!
گای: کدوم جنگل؟ مگه تو هنوز نخوابیدی؟!
غریبه یه بشکن می‌زنه و دوروبرشون یهو تبدیل می‌شه به یه جنگل شگفت‌انگیز، درختا نور می‌دن، برگا مثل شفق می‌درخشن.
گای (چشماش چهارتا شده): هاااااااااااااااااااا؟!!
غریبه: این یه جنگل معمولی نیست. یه جنگل جادویی‌یه. هرکسی اجازه‌ی ورود نداره.
گای: وایسا ببینم، جادویی؟ از اون جادوها که تو داستانا می‌خونیم؟ آتیش بندازی، یخ درست کنی، ناپدید شی و بیای پشت مامانت؟!
غریبه: یه همچین چیزی... ولی این جنگل فقط آدمای خاص رو راه می‌ده. یعنی تو یه پتانسیل عجیب داری.
گای (با قیافه جدی ولی گیج): والا من که خودمم نمی‌دونم چه پتانسیلی دارم... ولی این ایده‌ی *** شدنه داره کم‌کم بهم حال می‌ده. مخصوصاً اون جادوهاش!
غریبه: خیلی خب، ولی بدون که راهش آسون نیست. الان زور تو در حد نصف یه پنگوئن بی‌حوصله‌ست. شمشیر بدی دستت، احتمالاً خودتو بخوری زمین!
گای: آهان... یعنی الان منو مسخره کردی؟ خب بگو باید چی کار کنم تا قوی‌تر بشم؟
غریبه (با خونسردی عجیب): قراره هر ماه بیای اینجا، من یه برنامه‌ی تمرینی بهت می‌دم، وگرنه ***یی در کار نیست، اوکی؟
گای: خب اوکی... ولی برنامه‌ی این ماه چیه؟
غریبه: روزی ۲۰ تا دراز نشست، ۱۵ تا شنا، و ۳۰ دقیقه دویدن بدون توقف! تنبلی کنی؟ تمومه. ***یی پَکید! منم از بالا با جادو می‌بینمت!
گای (با جیغ): وااااای من حتی نمی‌تونم دو تا دراز نشست درست برم، تو چی می‌گییییی؟!
غریبه: به من چه.
گای: یعنی چی به تو چه؟ تو خودت گفتی *** شدن، الان بی‌خیال شدی؟!
غریبه: من راهو نشون می‌دم، برو یا نرو، انتخاب با توئه. فعلاً بای، ماه بعد می‌بینمت. راستی، بدون اونجا که ایستادی هنوز حتی یه ثانیه هم نگذشته...
و گای به سبک مولکولی – مثل اینکه قطعه‌قطعه بشه و بره توی فضا – ناپدید می‌شه.

---
برگشت به لحظه‌ی قبل تو جنگل...
گای: وااای این درخت سیب چقد خوشگله!
لئو: آره بابا، همینه خوبه. بیار ببریمش.

کتاب‌های تصادفی