جادوگر خون: بقا همراه یک ساکیباس
قسمت: 125
فصل ۱۲۵ - کشتار (قسمت ۱)
شانگوان نیز به کشتن افراد ادامه نداد و پنج نظامی غیرمسلح را به سادگی دستگیر کرد.
اندکی بعد، کانگلان و سایجینگی در صحنه ظاهر شدند.
به عنوان تنها شفا دهنده، کانگلان مهارت خود یک بار روی بازوی زخمی چنهه استفاده کرد. در مورد بار دوم، او جرأت نداشت از آن استفاده کند مگر اینکه که بای زهمین یا شخص دیگری به کمک نیاز داشته باشد. هیچ کس در این مورد چیزی نگفت و چنهه با لبخندی مؤدبانه از او تشکر کرد که او نیز با تکان دادن آرام سرش پاسخ داد.
در مورد سای جینگیی، او به همراه شانگوان و لو چنگ از پنج فرد نظامی که با طنابی محکم بسته شده بودند سؤال میپرسیدند. بالاخره ظهور کاروان خیلی ناگهانی بود و همه تصور میکردند که بای زهمین ممکن است با مشکلاتی مواجه شده باشد.
متأسفانه، تنها کسی که ممکن است چیزی در مورد آن بداند، لیسو بود، قبل از شروع نبرد سر او قبلاً توسط چنهه منفجر شده بود.
خوشبختانه، درست زمانی که شانگوان تصمیمگرفته بود به اردوگاه حمله کند و از این واقعیت استفاده کند که نیروهای دشمن ضعیف شدهاند، فو شوفنگ قبل از اینکه کسی متوجه شود مانند یک روح در مقابل همه ظاهر شد.
«برادر بزرگ بای هم نمیدونه که چرا اینقدر ناگهانی چنین حرکت بزرگی رخ داد.» فو شوفنگ به شانگوان نگاه کرد و سرش را تکان داد و با اطمینان گفت: «اما برادر بزرگ منو فرستاد تا بگم که امشب قراره پایگاه رو فتح کنه.»
چنهه با ناله خفیفی از درد پرسید: «خب موردی هست که داخلش به کمک ما نیاز داشته باشه؟» با اینکه خونریزی قطع شده بود، اما هنوز درد ادامه داشت. این اولین باری بود که او مورد اصابت گلوله قرار میگرفت یا خود را در یک تیراندازی متقابل با انسانهای دیگر میدید، بنابراین ترس همچنان در بدنش وجود داشت.
فو شوفنگ به او نگاه کرد و با لبخندی تمسخر آمیز گفت: «برادر بزرگ گفت که شما فقط خروجی اردوگاه رو ببندین، اون خودش باقی تمیزکاری زبالهها رو انجام میده.»
سای جینگیی سری تکان داد و با اطمینان گفت: «حتی اگه سی نفر آدم مسلحم اونجا باشن مطمئناً میتونه به تنهایی کارا رو انجام بده.»
کانگلان به او نگاه کرد و زیر لب نیشخندی زد: «با اینکه حرفت دربارهی تقابل یه مرد غیرمسلح با یه گروه بزرگ نظامی دیوانهکنندهست ولی خب نمیتونم ...
کتابهای تصادفی
