NovelEast

جادوگر خون: بقا همراه یک ساکیباس

قسمت: 420

تنظیمات

فصل 420 - مو زان به میدان نبرد رفت.

در مرکز فرماندهی، حالت چهره همه کاملاً یخ زد به‌طوریکه با چشمانی بی‌حرکت به مانیتورهای مختلف خیره شدند.

برای هیچ یک از آن‌ها ممکن نبود آنچه را که می‌دیدند بپذیرند. هیچ راه معقول یا منطقی وجود نداشت که مغز یک انسان عادی بتواند آنچه را که در مقابل آن‌ها اتفاق ‌افتاد بپذیرد... بدون در نظر گرفتن انسان‌های عادی حتی چهار تکامل‌دهنده روح حاضر نمی‌توانستند آنچه را که می‌دیدند باور کنند.

کوه کوچک تقریباً به طور کامل مسطح شده بود، اما همچنان به اندازه کافی ارتفاع داشت تا سه نفر در بالای آن بتوانند به میدان جنگ پایین نگاه کنند. در اطراف کوه کوچک فشنگ‌های بی‌شماری با کالیبرهای مختلف وجود داشت و حتی می‌شد گلوله‌های توپ شلیک شده توسط تانک‌های جنگی و خودرو‌های جنگی پیاده نظام را دید که به زمین برخورد کردند.

درختان بی‌شمار اطراف به تلی از چوب‌های شکسته تبدیل شده بودند و نقشه اطراف شهر ویران شده در جهت شمال تحت بمباران شدید سلاح‌های مدرن بشر تغییر کرده بود. با این حال، یک دایره امن کوچک در اطراف آن سه نفر _که باید مرده بودند_ بود، آن دایره امن کوچک مانند یک سپر نامرئی بود که از آن‌ها محافظت می‌کرد زیرا حتی توپ‌های 105 میلی متری نتوانستند از آن عبور کنند.

«بیخیال... لعنت بهش چی شده؟» مو زان زیر لب فحش داد و زمزمه کرد: «داری به من می‌گی سپری دارن که می‌تونه در برابر توپ‌های تانک مقاومت کنه؟»

مقاومت در مقابل توپ‌های تانک را فراموش کنید، حتی یک گلوله مسلسل سنگین نوع 78 برای تکه تکه شدن مغز مو زان کافی بود!

شن‌می نیز ترسیده بود و نمی‌توانست چشم از مانیتور مرکزی که بر حالت پوکر چهره زیبای رهبر حزب دشمن متمرکز شده بود بردارد.

شن‌می خود را زنی بسیار باهوش می‌دانست و با وجود حریص بودن، به گمان خودش قدم‌هایش را روی زمین محکم گذاشته بود. او می‌خواست که اینطور بماند و بنابراین آن طمع را کنترل کرد. او هرگز اجازه نداد که جاه طلبی یا میل او به قدرت، استدلال او را مخدوش کند. دقیقاً به لطف همین ویژگی او بود که پس از مواجهه با "نامه رسان" در آن شب به دست سرنوشت، عاقلانه تصمیم گرفت به جای کشتن یا دستگیر کردن او، او را فراری دهد.

البته، شن‌می می‌دانست که اگر دو شب پیش تصمیم می‌گرفت که تکامل‌دهنده روح اردوگاه دشمن را بگیرد یا بکشد، جایگاه خودش در کمپ ارتقا می‌یافت و قطعاً پاداش خوبی دریافت می‌کرد اما برای لذت بردن از مزایا باید زنده بود.

شن‌می می‌دانست که یک جنگ بزرگ در راه است و اگر طرف او بازنده باشد، مهم نیست که قبل از نبرد چقدر قدرت مزایا داشت، همه چیز مانند حباب‌ صابون به راحتی از بین می‌رود. بنابراین، او در نهایت تصمیم گرفت امن بازی کند.

او معتقد بود که رهبر طرف مقابل باید فردی قدرتمند باشد و احتمالاً دارای نوعی گنج است که باعث می‌شود تا میزان زیادی از پیروزی خود اطمینان داشته باشد. با این حال، او قطعاً انتظار نداشت آنچه را که می‌بیند، ببیند.

حت...

برای خواندن نسخه‌ی کامل لطفا یک حساب کاربری بسازید. درحال حاضر می‌توانید کتاب جادوگر خون: بقا همراه یک ساکیباس را به‌صورت گروهی و با تخفیف ۱۰ لی ۳۰ درصد خریداری کنید. بعد از یک‌ماه نیز تخفیفات روزانه ۵۰ درصدی برای شما فعال می‌شود.

کتاب‌های تصادفی