NovelEast

جادوگر خون: بقا همراه یک ساکیباس

قسمت: 566

تنظیمات

فصل 566 - دامنه ضد جادوی پادشاه بربر و نابودی آسمان در حال ریزش سیریوس

«خب؟ نظرت درباره رکوردهای جدیدم چیه؟ عالیه درسته؟» بای زه‌مین با لبخندی شبیه لبخند کودک کوچکی که برای کریسمس هدایای زیادی دریافت کرده بود، پرسید.

او پس از حل مشکل هویتی خود با کمک به موقع لیلیث، سرانجام از نگرانی در مورد چیزهایی مانند منبعی که قدرتش را از آن می‌گیرد دست کشید. چه این قدرت از او آمده باشد و چه از زندگی قبلی‌اش، هر چه که بود، اکنون قدرت او بود و با کمال میل از آن برای رسیدن به اهدافش استفاده می‌کرد.

با اینکه حتی از خودش هم خیلی خبر نداشت، با اینکه نمی‌دانست آیا واقعا زندگی گذشته قبلی‌ای داشته است یا نه... بای زه‌مین می‌دانست که هرچه که هست، او خودش است . حرکاتش، افکارش، اهدافش؛ همه چیز فقط و فقط متعلق به او بود.

لیلیث با حالتی بسیار جدی به او نگاه کرد و بای زه‌مین برای یک لحظه حتی به این فکر افتاد که شاید بو*سه‌ای که قبلاً اتفاق افتاد توهمی بیش نبود. با این حال، او به زودی این فکر را رد کرد زیرا گرما و نرمی به یاد ماندنی را روی لب‌هایش احساس کرد به گونه‌ای که مطمئن بود که اگر لب‌هایش را لیس بزند می‌تواند طعم لیلیث را به آرامی بچشد.

- این ساکیباس وروجک واقعاً می‌دونه چطور بین رابطه و کار تفاوت قائل بشه.

بای زه‌مین چنین فکر کرد و مخفیانه نیشخند زد.

«بای زه‌مین، خیلی خوب بهم گوش بده.»

نه تنها بیان او جدی بود، بلکه حتی لحن صدایش همچون لحن مادری بود که در حال توصیه به پسرش در زمان دشواری یا زمانی که او می‌خواست وارد مرحله مهم اما جدیدی از زندگی‌اش شود، بود. از این رو، بای زه‌مین نیز زمانی که لیلیث او را به نامش صدا زد، دست از شوخی برداشت و با تکان دادن سر به او نشان داد که حواسش کاملا به او متمرکز شده است.

«همون‌طور که ممکنه به خوبی بدونی، زمانی که موجودی در مرز بین دو مرتبه قرار داره، ثبت روح برای ما ماموریتی می‌فرسته که برای پیشرفت باید انجامش بدیم.» لیلیث در حالی که بدون پلک زدن به او نگاه می‌کرد شروع به توضیح دادن کرد و بعد از مکثی پرسید: «می‌دونی چرا اینجوریه؟»

«نه.» بای زه‌مین بدون معطلی سرش را تکان داد.

چگونه می‌توانست بداند؟ تنها چیزی که می‌توانست به آن فکر کند این بود که ثبت روح همه موجودات را مورد آزمون قرار می‌داد تا ببیند آیا ارزش ادامه پیشرفت را دارند یا نه.

لیلیث برای لحظه‌ای متفکر به نظر می‌رسید اما ناگهان چهره‌اش تا حدودی پیچیده شد، به بای زه‌مین نگاه کرد و در حالی که نمی‌دانست باید بخندد یا گریه کند، گفت: «یادت میاد چی می‌شد وقتی شخصیت‌های اصلی رمان‌های چینی به بالاترین حد در رتبه قدرتشون می‌رسن؟»

رمان‌ها؟ چشمان بای زه‌مین برق زد و سریع جواب داد:

«البته که یادم میاد. وقتی شخصیت‌های رمان‌ها به بالاترین حد مرتبه قدرت خود می‌رسن، معمولاً ماه‌ها و حتی سال‌ها راکد می‌مونند تا از سدی عبور کنند که...»

بای زه‌مین ناگهان متوقف شد و سرانجام متوجه چیزی شد که همیشه از آن غافل بوده است.

لیلیث با دیدن حالت صورتش لبخندی خفیف زد و ادامه داد: «دقیقا. اون مانعی که شخصیت اصلی رمان‌ها رو متوقف می‌کنه چیزی شبیه به اون چه تو احساس می‌کنی هست. سعی کن قدرت روح خودت رو بالاتر ببری، تو همین الانشم باید کلی نیروی روح ذخیره شده داشته باشی برای اینکه بتونی از این سد عبور کنی.»

بای زه‌مین با وجود اینکه نیازی به انجام این کار نبود، زیرا او در روزهای گذشته بارها و بارها این کار را انجام داده بود و به خوبی می‌دانست که چه اتفاقی خواهد افتاد، با این حال از لیلیث اطاعت کرد و سعی کرد نیروی روح خود را برای جذب آنچه...

برای خواندن نسخه‌ی کامل لطفا یک حساب کاربری بسازید. درحال حاضر می‌توانید کتاب جادوگر خون: بقا همراه یک ساکیباس را به‌صورت گروهی و با تخفیف ۱۰ لی ۳۰ درصد خریداری کنید. بعد از یک‌ماه نیز تخفیفات روزانه ۵۰ درصدی برای شما فعال می‌شود.

کتاب‌های تصادفی