جادوگر خون: بقا همراه یک ساکیباس
قسمت: 720
قسمت ۷۲۰
«مثل اینکه تو چیز زیادی راجب این فرد از دریا نمیدونی پس فراموشش کن.» بای زهمین با حالتی ساده دستان خود را تکان داد.
«اورق...» برشهایی از خون با محکمتر شدن تارهای اطراف زامبی پدید آمدن.
«اوخ... ببخشید» بای زهمین با صدایی عاری از پشیمانی و با لبخندی بر لب گفت.
«فقط امیدوار بودم جواب واضحتری از شما بگیرم و آنقدر ناامید شدم که ناخودآگاه دستم را تکان دادم و تارها را کشیدم.»
زامبی نر در مقابل بای زهمین یک موجود خالص بود، اما علیرغم اینکه اطلاعات کمی در مورد مهارت جادوگران داشت، به راحتی میتوانست بگوید که رشتههای خونی اطراف بدنش توسط جادو و مانا کنترل میشوند. قطعاً چیزی نبود که فقط به این دلیل که طرف مقابل «ناخودآگاه» دستش را حرکت داد، اتفاقی حرکت کند.
بای زهمین با تماشای زامبی که دندانهایش را به هم میفشرد و در دلش پوزخند زد اما چیزی نگفت. حرکت قبلی فقط یک هشدار کوچک بود تا به موجودی بفهماند که اگر جرات کند با چیزی او را گمراه کند یا اطلاعاتی را از او پنهان کند و متوجه شود، در یک لحظه او را صدها تکه خواهد کرد.
«پس، در مورد پیشنهاد قبلی؟»
«پیشنهاد؟ اوق..!»
«خودتو احمق جلوه نده، خودت خوب میدونی دارم در مورد چی حرف میزنم.» بای زهمین چشمانش را ریز کرد و با صدای سختی اشاره کرد: «چرا تو و اون شاهین دنبال گروه من بودید که تسلیم شن؟ این پری دریایی نر کیه یا چه برنامهای داره؟ به تو و اون شاهین چه قولی داده بود؟ یه مرتبه دو پر ابهت مثل تو همینجوری دلش خواست تا زیردست یکی دیگه بشه یا حرفشو گوش بده؟»
زامبی مرتبه دوم برای لحظهای سرش را پایین انداخت. این بار بای زهمین حتی بعد از گذشت چند ثانیه حرف او را قطع نکرد.
سرانجام، پس از چیزی که به نظر میرسید یک ابدیت در میانه میدان نبردی که اکنون اکثراً ساکت است، که در آن زامبیهای باقیمانده توسط کنگ جون بدون کشتن آنها، همانطور که بای زهمین قبلاً دستور داده بود، مهار میشد، زامبی نر زبان به صحبت باز کرد.
«میدونم که باورش سخته... اما دلیل اینکه ما میخواستیم این گروه انسانی تسلیم بشن برای من معلوم نیست و شاهینی که شما کشتید هم نمیدونست. وقتی اون مرد پری دریایی جلوی ما ظاهر شد، شاهین احمق، و من در حومه دریای شرقی میجنگیدیم، حتی اگر آن مرد پری دریایی ظاهری شبیه زن داشت، اون واقعاً به حدی قدرتمنده که هیچ یک از ما دو نفر نمیتونستیم کاری علیهش انجام بدیم.»
بای زهمین بیصدا و بدون هیچ حرفی به شنیدههایش گوش داد. او از شیان مایر آموخته بود که همه اعضای خانواده سلطنتی استعدادهای بزرگی هستند و هر شاهزاده و شاهزاده خانمی فوق العاده قدرتمند است، بنابراین، اصلاً تعجب آور نبود که اتحاد دو موجود مرتبه دوم بتواند کاری علیه آن پری انجام دهد.
شیان مایر میتوانست با وجودهای مرتبه سوم مبارزه کند، حتی اگر حدود دو ماه پیش هنوز در مرتبه دوم بود، بنابراین میتوان انتظار داشت که کسانی که بخشی از خون او را به اشتراک میگذاشتند، حداقل از نظر استعداد خیلی پایینتر نبودند.
زامبی مرتبه دوم ادامه داد: «هرچی باشه، این مرد پری دریایی قول داد میوهای به ما بده که به ما امکان میده از یک الزام در مورد پیشرفت کلاس خودداری کنیم و-»
«صبر کن!»
بای زهمین ناگهان حرفش را قطع کرد. چشمان او مانند یک جانور بود و ناخودآگاه در حالی که به زامبی مرتبه دوم خیره شده بود، یک قدم به جلو برداشت که کمکم زامبی را نگران کرده.
«این چیزی که الان گفتی، یک بار دیگه برای من تکرار کن.»
«... آ...
کتابهای تصادفی

