فرم ورود
فرم ثبت‌نام
NovelEast

خانه

بلاگ و مقالات

استخدام مترجم

جستوجوی پیشرفته

جادوگر خون: بقا همراه یک ساکیباس

قسمت: 860

تنظیمات
  • اندازه متن
  • 1 2 3 4 5
  • فونت متن
  • ایران‌سانس نازنین میترا
  • چینش متن
  • مرتب راست‌چین وسط‌چین
  • رنگ زمینه
  • ‌پیش‌فرض تیره‌تر تیره‌ترر تیره‌تررر
  • ذخیره تنظیمات
فصل ۸۶۰: موشی زرد با قدرت صاعقه و مروارید صاعقه
یک روز بعد، بای زه‌مین سرانجام از علفزاری که اسنورلکس‌ها در آن زندگی می‌کردند، خارج شد. 
در آن قلمرو تنها یک مانچلکس دیده می‌شد، دست‌ کم در مسیری که به آن برج نقره‌ای ختم می‌شد، چنین به‌نظر می‌رسید. بای زه‌مین نمی‌دانست آیا موجودات مرتبه دوم دیگری هم در این چمنزار پهناور حضور دارند یا نه و البته تمایلی هم به کشف این موضوع نداشت؛ چرا که تمام تمرکزش همچنان بر همان برج نقره‌ای بود.
با یک پا در چمنزار و پای دیگر در اقلیم جدیدِ پیش رو، بای زه‌مین نگاهش را بین آن دو سمت چرخاند؛ حالتی عجیب در چهره‌اش پدیدار شده بود.
«حس آشنایی‌ئه. انگار توی یه بازی شوتر از منطقه امن رد شدم، اما در عین حال گاز سمی داره دنبالم می‌کنه؛ نه می‌شه بی‌خیال شد و نه می‌شه با خیالت راحت ادامه داد.»
«مقایسه‌هات روز به روز پیشرفت می‌کنن، نه؟ یه روز رُمان، یه روز کارتون، حالا هم بازی ویدئویی... به لطف تو همیشه آپدیتم؛ ولی خب سلیقت خیلی پسرونس؛ گاهی کِسلم می‌کنه. جالب این جاست که دنیا هم بالاخره تصمیم گرفته کمکم کنه!»
«لیلیث عزیزه من کم لطفی می‌کنه؛ باشه مسخره کن! قبول دارم، آیتمِ عجیبی‌ئه؛ ولی کمیابه، کمیاب! لازم نبود این‌طوری به آیتم کمیابم طعنه بزنی.»
«آخه واقعاً هر جور حساب می‌کنم، باورم نمیشه که از یه گنج درجه کمیاب، همچین چیزی دربیاد!» 
بای زه‌مین شانه‌هایش را بالا انداخت. از آنجا که نتوانسته بود از قدرت روح مانچلکس بهره‌مند شود، چاره‌ای جز ساختن آیتمی از آن نداشت. او بار دیگر رویدادهای پس از مرگ آن موجود را در ذهنش مرور کرد؛ گنجی با درجه کمیاب از قدرت روح مانچلکس تشکیل شده بود، اما متاسفانه روح بای زه‌مین قادر به جذب آن نبود؛ چرا که روح حساس و سخت‌گیرش بخش اعظم آن را پس زده بود؛ به قدری که هیچ چیز را جذب نکرده بود.
به طرز شگفت‌آوری، او تخت ‌خوابی برای خوابیدن به دست آورده بود. اما این تخت، تختی معمولی نبود. 
لیلیث اضافه کرد: «البته که کمیابه؛ انقدر که با عقل جور در نمیاد!»
بای زه‌مین گفت: «... شاید نباید از کائنات کمک می‌خواستی.»
[تخت ساطنتی نهایت آرامش ( گنج درجه کمیاب ): جنگجویان واقعی ارزش یک خواب راحت را می‌دانند. تنها کسانی که شب‌های بی‌خوابی را تجربه کرده‌اند، اهمیت یک تخت باکیفیت را درک می‌کنند. اثر استفاده: خوابیدن بر روی تخت سلطنتی نهایت آرامش، ساعات استراحت شما را دو برابر می‌کند، به بهبود فرآیند خواب کمک می‌کند و هنگام دراز کشیدن بر روی آن، امتیاز سلامتی شما را ۲۰۰ واحد افزایش می‌دهد.] 
بای زه‌مین هیچ اعتراضی به تخت نداشت؛ با اینکه برای مبارزه ساخته نشده بود، گنج خوبی بود. چراکه هنگام استراحت ۲۰۰ امتیاز به سلامتی‌اش اضافه می‌کرد؛ بنابراین اگر افراد زخمی روی آن استراحت می‌کردند، بهبودی زخم‌ها به‌طرز قابل توجهی افزایش می‌یافت.
پس از حدود دو ساعت پیاده‌روی در اقلیم جدید که زمینی خشک و سوخته به نظر می‌رسید، بای زه‌مین بالاخره به اولین هیولای این ناحیه برخورد کرد. اما ظاهر آن موجود باعث شد که سرجایش میخکوب شود.
«این نمی‌تونه واقعی باشه...»
«چقدر نازه!»
با اینکه چهره‌ی بای زه‌مین از دیدن آن موجود در برابرشان درهم رفت، صورت لیلیث از خوشحالی درخشید.
بای زه‌مین نگاهی از گوشه‌ی چشم به لیلیث انداخت و آرام گفت: «فکر می‌کردم شما خانم‌ها از موش می‌ترسید! پس چی شد اون " آی! یه موش، چقدر چندشه! " هم؟»
لیلیث با پوزخندی آهسته گفت: «چطور می‌تونی یه موش چندش‌آور رو با این موجود دوست ‌داشتنی مقایسه کنی؟» سپس با نیشخندی اضافه کرد: «این کوچولو واقعاً دلرباست! حواست باشه، وگرنه ممکنه عاشقش بشم و تو رو فراموش کنم.»
درست است، رقیب جدید بای زه‌مین یک موش بود. اما این موش، موشی عادی نبود؛ حتی موش‌های جهش‌یافته هم با این موجود تفاوت داشتند.
موش پیش رویشان، پوششی زرد رنگی بر روی بدنش داشت و روی پاهای عقبی‌اش ایستاده بود؛ چشمان سیاهش بی‌خبر از حضور بای زه‌مین، با معصومیتی کودکانه‌ای به دوردست خیره شده بود؛ برجسته‌ترین ویژگی‌ این...
برای خواندن نسخه‌ی کامل لطفا یک حساب کاربری بسازید. درحال حاضر می‌توانید کتاب جادوگر خون: بقا همراه یک ساکیباس را به‌صورت گروهی و با تخفیف ۱۰ لی ۳۰ درصد خریداری کنید. بعد از یک‌ماه نیز تخفیفات روزانه ۵۰ درصدی برای شما فعال می‌شود.

کتاب‌های تصادفی