جادوگر خون: بقا همراه یک ساکیباس
قسمت: 872
- اندازه متن
- فونت متن
- چینش متن
- رنگ زمینه
- ذخیره تنظیمات
چپتر 872: امپراطور دامنه گرگ
لیلیث از آسمان با چهرهای مضطرب همه چیز را تماشا میکرد. او میدانست که اگرچه تا به حال همه چیز خوب پیش رفته بود، حقیقت این بود که بای زهمین بیش از 50 درصد از انرژی کلیاش را مصرف کرده و به زودی مجبور خواهد شد یکی از مهارتهای روزانه که بهعنوان برگ برندهاش محسوب میشد را فقط برای بازگرداندن انرژی اش استفاده کند.
به طور خلاصه، هرچند درست بود که بای زهمین توانسته بود با متحمل شدن جراحتهای سطحی، به پادشاه شیطان آسیب برساند و حتی وایرون شعله بنفش را از میدان خارج کند، اما نبرد هنوز به پایان نرسیده و پیروز نهایی مشخص نبود.
در همان لحظه، یک سری فریادهای جنگی و دشنامها از دور به گوش رسید.
چهره بای زهمین تغییر کرد و برای اولین بار رگهای از تردید در چهرهاش نمایان شد.
در دوردست، سایه هفت شیطان که بر خفاشهای سیاه کهربایی پرواز میکردند، هر لحظه واضحتر میشدند.
«این هفت تا از ده ژنرال شیطانین که از پورتال اومدن»
«تموم شد!»
«سریع عقب نشینی کنید!»
انسانها دچار وحشت شدند و بسیاری بلافاصله بدون لحظهای درنگ یا حتی دوباره فکر کردن، شروع به فرار کردند.
«پادشاههای پادشاهی، صبر کنید!» ملکه الویز، ملکه پادشاهی پرالان تلاش کرد تا با استفاده از قدرت و اقتدارش بهعنوان ملکه یکی از سه پادشاهی منشا، مردم را متوقف کند، اما هیچکس حتی لحظهای برای شنیدن سخنان او توقف نکرد.
در مواجهه با خطری مرگبار، تنها یک احمق حاضر میشود که بماند!
«این احمقا» ملکه الویز وقتی دید پادشاه پادشاهیهای زیادی بین آن فراریها هستند دندانهایش را بر هم فشرد.
این بهترین فرصت نژاد بشر برای حمله بود، اما آنها با فرار کردن آن را هدر میدادند! اکنون که بای زهمین توانایی مقابله با ارباب شیطان ترسناک را نشان داده بود، تنها کاری که پادشاهان پادشاهیها باید انجام میدادند، کشتن ژنرالهای شیطانی بود.
«حتی اگه بای زهمین نتونه ارباب شیطان رو بکشه، با به خطر گذاشتن زندگیش هنوز هم میتونه آسیب شدیدی به اون بزنه. در حالی که بای زهمین و ارباب شیطان دارن میجنگن، باور نمیکنم که اتحاد بیشتر از سی تا پادشاه پادشاهیها به همراه تعدا زیادی تکامل دهندههای روح نتونه هفت تا ژنرال شیطانی رو بکشه... نه حتی اگه سه تا ژنرال باقی مونده هم اضافه بشن باز هم نتیجه پیروزیه.» پرنسس دیانا آهی کشید و سرش را تکان داد: «چه شرمساریای...قدرتمندترین تکامل دهندههای روح نژاد انسان اونقدر ترسیدن که به فرصتی که دارن حروم میکنن فکر نمیکنن»
ملکه الویس هر دو مشت خود را چنان محکم فشرد که استخوانهای دستانش شروع به صدا دادن کردند. سخنان دخترش تنها آتش خشم درون قلبش را شعلهورتر کرده بود.
وقتی ملکه الویس به اطراف نگاه کرد و دید که از میان ۸ پادشاهی که پیشتر بودند تنها یک پادشاه باقی مانده است، خشم قلبش به سرعت به شرمساری تبدیل شد.
«اجدا ما حتما دارن تو قبرشون میلرزن..فکر اینکه نژاد انسان اینقدر سقوط کرده...»
پادشاه پادشاهی دازیا در حالی که خنجرش را از کمربند دور کمرش بیرون میکشید و سمت مادر و دختر میرفت آهی کشید.
دیانا مایر تعظیم کرد و با صدایی محترمانه گفت: «اعلاحضرت ف...
برای خواندن نسخهی کامل لطفا یک حساب کاربری بسازید.
درحال حاضر میتوانید کتاب جادوگر خون: بقا همراه یک ساکیباس را بهصورت گروهی و با تخفیف ۱۰ لی ۳۰ درصد خریداری کنید.
بعد از یکماه نیز تخفیفات روزانه ۵۰ درصدی برای شما فعال میشود.
کتابهای تصادفی
