ازدواج با یک شرور دلرحم
قسمت: 69
چپتر 69- میدونی من همسر آقای گرگ خاکستری، رئیس سابقتونم؟! ممکنه نفرین تو بدن منم باشه... (3)
خونه مو یو خیلی دور نبود و روآن چیوچیو خیلی مضطرب بود، فقط سه دقیقه طول کشید تا به ورودی کوچک غار برسند. ورودی غار خیلی پست بود و حتی به سینه روان هم نمیرسید. وقتی روان نزدیکتر شد، بوی ضعیفی از کپک زدگی به مشامش رسید.
اون ابروهاشو تو هم جمع کرد و مو یو رو هنگام بالا زدن پرده ضخیم پوست حیوانی، تماشا کرد.
مو یو تو غار داد زد: «پدربزرگ، برادر بزرگتر، خواهر کوچکتر من برگشتم.»
دمای غار رو میشد گرم در نظر گرفت. از طریق نور روشن، روآن چیوچیو خیلی سریع تونست وضعیت داخل غار رو ببینه.
یه پیرمرد روی تخت سنگی کم ارتفاعی دراز کشیده بود. اونقدر پیر بود که صورتش پر از چین و چروک بود. احتمالا مغزش هم خیلی خوب کار نمیکرد. وقتی فهمید مو یو برگشته، اون با خوشحالی و لکنتش حرف زد: «یو یو..... یویو.»
یه پسر لاغر جوان که یازده یا دوازده ساله بنظر میرسید، کنار پیرمرد دراز کشیده بود. پسر جوان تو فرم نیمه تغییر، با یه دم و گوشهای یه گربه معمولی سیاه بود. اما برخلاف آقای گرگ خاکستری که ناخنهایی به حالت نیمه تغییر داشت و میتونست تغییرشون بده؛ این پسر فقط پنجههای گربه تو دست و پاش وجود داشت. پسر پوست حیوانی پوشیده بود، که آروم آروم با خون رنگی میشد. صورتش خیلی دردناک بنظر میرسید و خیلی ضعیف بود.
این گربه شیطانی، زیاد از مو یو بزرگتر نبود وحتما همون برادر بزرگی بود که مو یو درموردش حرف زده بود و میخواست نجاتش بده.
روآن چیوچیو برای اونها احساس ناراحتی میکرد.
مو یو بهش گفته بود برادر بزرگترش کسیه که سخت کار میکنه تا از خانواده مراقبت کنه و برای حمایت از خانواده اش شکار میکنه؛ به همین خاطر روان فرض کرده بود برادر بزرگش، یه گرگ شیطانی بالغ و قویه. اون هرگز انتظار نداشت برادر بزرگترش هم یه بچه باشه. اون حتی هنوز به سطح یک نرسیده بود و از قبل از خانوادهاش حمایت میکرد.
چنین بچه ضعیف و کوچکی حتما خیلی بد آسیب دیده بود؛ چون وقتی که برای شکار بیرون بود، با یه حیوان اولیه روبهرو شده بود.
یه دختر بچه که چهار یا پنج سال بیشتر نداشت، کنار گربه شیطانی نشسته بود. اون یه پوست حیوانی پاره تو بغلش داشت. وقتی که صدای مو یو رو شنید، با خوشحالی و همچنین سرزنشوار فریاد زد: «برادر دوم، باز بیرون رفتی بازی کنی؟»
«اومم، برادر بزرگتر امروز یه دوست جدید پیدا کرده.» مو یو طوری به نظر میرسید که انگار اشکهاشو نگه داشته. اون دستاشو مشت کرد و تمام تلاشش رو کرد تا شبیه یه بچه بازیگوش به نظر برسه. اون نمیخواست خواهر کوچکترش که هنوز هیچی نمیدونست، صدای گریهاش رو بشنوه.
«عالیه.» دختر کوچولو دست هاشو بالا برد و به روآن چیوچیو که تو ورودی غار ایستاده بود، نگاه کرد. اون با خوشحالی لبخند شیرینی به روآن چیوچیو زد. «خواهر بزرگتر تو خیلی زیبایی. فکر نکنم قبلا اینجا دیده باشمت. اسم من مو بوهه هست.»
روآن چیوچیو: « بوهه مثل ما بوهه؟!» *1
روآن چیوچیو به دختر لاغر و کوچک لبخندی زد. «سلام بوهه، تو خیلی بانمکی، اسم من روآن چیوچیو هست.»
مو یو اجازه نداد مو بوهه دیگه چیزی بگه. با نگه داشتن چوب استخونی، بلند شد و گفت: «بوهه، به دوختن لباس ادامه بده. من دوباره میرم بیرون یکم بازی کنم.»
مو بوهه گفت: «تو باید زود برگردی.»
مو یو سرش رو تکون داد. اون برگشت و غار کوچک رو ترک کرد. اون با چشمهای سرخ به روآن چیوچیو نگاه کرد و گفت: «حالا میتونی بهم اعتماد کنی؟»
روآن چیوچیو برای لحظهای تردید کرد و بعد فنجون کوچکی که توش آب شفا بخش بود رو بیرون آورد و بهش پیشکش کرد. «این، برای من.....»
اون مکث کرد و ادامه داد: «این گنجینهای از غار شوهرمه. میتونه درد رو تسکین بده. میتونی اینو به برادر بزرگتر بدی تا امتحانش کنه»
اون میتونست احساس کنه که گرگ شیطانی جوان، خیلی ضعیفه. اون حتی از آقای گرگ خاکستری به درهای مرگ نزدیکتر بود. اگه زود درمان نمیشد، به زودی میمرد. با اینکه وضعیت خودش و آقای گرگ خاکستری در حال حاضر بد بود اما روآن چیوچیو میخواست اگه میتونه کمکی به اون بکنه.
روآن چیوچیو با در دست داشتن فنجان چوبی کوچک ادامه داد: «اگه فکر میکنی شوهر من نفرین شده هست، اشکالی نداره...»
قبل از اینکه حرف زدنش رو تموم کنه، مو یو یه قدم به جلو گذاشت و فنجان چوبی کوچک رو ازش قبول کرد.
در کمال تعجب، مو یو برنگشت و فنجون رو به غار نبرد. در عوض در فنجون رو برداشت و یه جرعه نوشید.
طوری که انگار به مرگ خیره شده بود، اون دستش رو گلوش فشار داد و اون جرعه از آب رو قورت داد. درحالیکه اشک از چشمهاش پایین میاومدن، اون این حالت مضحکش رو حفظ کرد. در حالی که که تمام بدنش زیر برف میلرزید، فنجان چوبی کوچک رو تو یه دستش گرفت. طوری به نظر میرسید که انگار مرگ رو پیش بینی کرده بود.
با دیدن این منظره، روآن چیوچیو ناگهان همه چیز را فهمید. حرفهای مو یو در مورد قمار کردن، کلمات تو خالی نبود.
یادداشت مترجم:
بوهه به معنی نعناعه، مابوهه به معنی گل نپتونه.
کتابهای تصادفی


