فرم ورود
فرم ثبت‌نام
NovelEast

خانه

بلاگ و مقالات

استخدام مترجم

جستوجوی پیشرفته

ماجراجویی در دنیا های دور افتاده

قسمت: 0

تنظیمات
  • اندازه متن
  • 1 2 3 4 5
  • فونت متن
  • ایران‌سانس نازنین میترا
  • چینش متن
  • مرتب راست‌چین وسط‌چین
  • رنگ زمینه
  • ‌پیش‌فرض تیره‌تر تیره‌ترر تیره‌تررر
  • ذخیره تنظیمات
 قسمت صفر – در برابر او
باد داغ بر زمین بایر می‌وزید، شن‌های سرخ در هوا می‌رقصیدند. لحظه ای بعد آسمان شکافته شده بود و تاریکی بی‌کران بر فرازشان گسترش یافته بود. در دل این ویرانی، او ایستاده بود؛ قامت بلندش در میان گرد و خاک مثل ستونی خلل‌ناپذیر.
پشت سرش، ارتشی جمع شده بود که جلوی هر ارتش فرمانده ای ایستاده بود؛ انسان‌ها، الف‌ها، جانورنمایان، دورف‌ها و حتی موجوداتی که در هیچ اسطوره‌ای نامی نداشتند. فرماندهان هر کدام چهره‌ای داشتند که می‌توانست قهرمان یک افسانه‌ی مستقل باشد، اما همه در این لحظه فقط یاران او بودند.
چشمانش خسته اما نافذ، لبخندی محو بر لبانش. آرام دستش را بالا آورد. هیچ کلامی نیاز نبود. فقط اشاره‌ای کوتاه…
 و ارتش عظیم، یک دست در برابر او زانو زد.
در آن اسمان تاریک و بیکران، وجودی فرای درک فانی ها شکل گرفته بود: وجودی مطلق. حضوری که حتی در اساطیر از نامش پرهیز می‌کردند. برای نخستین بار، آن عظمت جاودانه سکوتش را شکست. نه با کلام، بلکه با احساسی گذرا: رضایت.
لحظه‌ای بیش نبود.
 اما همان لحظه کافی بود تا تاریخ همه‌ی جهان‌ها از نو نوشته شود. افسانه ای در راه است... افسانه مه..

کتاب‌های تصادفی