پادشاه ابعادی
قسمت: 69
- اندازه متن
- فونت متن
- چینش متن
- رنگ زمینه
- ذخیره تنظیمات
چپتر 69 : دریافت پاداش برای دستاوردها (بخش دوم)
بعد از مدتی، کانگجون در اتاقش بیدار شد.
مثل همیشه، هایون داشت کانگجون را تماشا میکرد.
«بیدار شدی.»
اما هایون کمی متفاوت با قبلا به نظر میرسید.
وضوح چشمهایش بیشتر شده بود.
پوستش طبق معمول میدرخشید.
هرچند، مسئله فقط ظاهرش نبود. انگار که چیز اسرارآمیزی راجع بهش وجود داشت.
شاید افزایش تواناییهایش بهخاطر دستاوردها باعث این شده بود.
کانگجون پرسید.
«حس میکنی چیزی تغییر کرده؟»
«البته. من هم پیام رو دیدم.»
هایون لبخند زد.
[توانایی شما بهخاطر دستاوردهای ارباب لوکان افزایش یافته است.]
[در زمینه تصاحب و اشغال قلمروها، قدرت مبارزه شما بیشتر خواهد شد.]
[شما مهارتهای آشپزی دریافت کردید.]
اینها پیامهایی بودن که در واقعیت برای هایون نمایان شده بودند.
«هوامونگ؟ پس مهارتات تو واقعیت بهطور قابل ملاحظهای بیشتر شده؟»
«بله. قدرتم بیشتر شده.»
هایون با هیجان به او گفت. کانگجون پوزخند زد.
پس اوضاع خیلی خوب بود.
هایون وظیفه داشت که از بدن کانگجون در زمانی که در هوامونگ بود محافظت کند.
از اونجایی که قدرت مبارزهاش بیشتر شده بود، به خصوص در زمینه تصاحب و اشغال قلمروها، کانگجون میتوانست با خیال راحت بخوابد.
«ولی مهارتای آشپزیت چی هستن دیگه؟»
«هنوز نمیدونم. میخواستم ازت بپرسم.»
«پس برو و یه چیزی بپز. هرچیزی باشه خوبه.»
کانگجون فکری داشت. اگر هایون مهارت آشپزی را بهخاطر دستاوردهای کانگجون کسب کرده پس پختن غذای خوشمزه اونقدر ساده نبود.
در این زمان، نان سیر معطر، آسیبهای جسمانیاش را برای 90 دقیقه افزایش میداد.
کانگجون احساس کرد که مهارتهای آشپزی، هایون را ملزم میکردند که غذاهای خاصی را بپزد.
«امروز سوپ جوانه لوبیا میپزم. خوبه؟»
«سوپ جوانه لوبیا خوبه. یکم فلفل قرمز روش برای من بریز.»
«چشم.»
هایون همینطور که به آشپزخانه میرفت با خودش زمزمه کرد. کلت، که لوبیاها را در آشپز خانه پاک میکرد، در اتاق نشیمن به سمت او آمد.
«سرورم! بابت افزایش مهارتها خیلی ازتون سپاسگزارم.»
کانگجون پوزخندی زد.
«این تازه شروعشه. منتظر باش که به زودی قدرتت بیشتر هم بشه. ارواح بیشتری رو دور و برت جمع کن و برام اطلاعات کسب کن.»
«بله، سرورم.»
کلت مودبانه پاسخ داد و به آشپزخانه برگشت. در این حین، هایون برنجها را در پلوپز ریخت.
منظرهی ساکتی بود.
هایون و کلت. جفتشان روح بودند اما اینجا مثل افراد واقعی به نظر میرسیدند.
او به عنوان روح به آنها فکر نمیکرد. مثل خانوادهاش آنها را میدید.
او نیازی نداشت که تنهایی برنج بخورد و هر روز کلی انرژی کسب کند.
مخصوصا هایون.
البته، کانگجون احساس خاصی به او نداشت. فقط زیبا و راحت بود.
اما حالا هایون برای کانگجون شخصی ضروری بود.
فقط نه به این خاطر که او مهارت مبارزه روح ارشد را داشت. او برایش لالایی میخواند، هر روز صبح به او غذای گرم میداد و مهمتر از همه، او همیشه با کانگجون با لبخندی درخشان برخورد میکرد.
کانگجون واقعا ناراحت میشد اگر همه این چیزها ناپدید میشدند.
دینگ دونگ!
در اون زمان، کسی زنگ در را زد.
چه کسی اینوقت روز آمده بود؟
او در را باز کرد و وکیل هان یونسو را دید. به نظر میرسید که از صبح زود آمدن لذت میبرد. هان یونسو بهطرز عجیبی زیر خنده زد همینطور که کانگجون بهش خیره شده بود.
«سلام، لی کانگجون. داشتم از اینورا رد میشدم و...»
«رامن رو به یاد آوردی؟»
«حتما نباید رامن باشه که.»
«بیا تو.»
هان یونسو به طور عادی وارد اتاق نشیمن شد و روی مبل نشست. سپس بوی آشپزخانه به مشامش رسید.
«واه! بوی سوپ جوانه لوبیا میاد. من دیروز مشروب خوردم، و واسه پروندن گیجی بعد خوردن مشروب خیلی خوبه.»
هایون لبخند زد.
«خوبه.»
«راستی، ببخشید که این وقت روز اومدم. صرفا برای خوردن نیومدم.»
«پس زودتر بگو قصدت چیه.»
کانگجون با چشمهای باریک به او خیره شد.
او میدانست که هان یونسو فقط برای غذا نیامده است.
هان یونسو سر تکان داد.
«دلیلی که اینجا اومدم اینکه بهت جایزه بدم.»
«پاداش دستاوردهام؟»
«درسته.»
به او گفته شده بود که در واقعیت جایزهای دریافت میکند. یعنی از طریق موسسه حقوقی اژدهای سیاه تحویل داده میشد؟
«قبوله.»
هان یونسو یک گوشی هوشمند از کیفش بیرون کشید و به کانگجون داد.
«این چیه؟»
«این وسیله جادویی اسکیا هستش که توسط موسسه حقوقی اژدهای سیاه درست شد.»
«وسیله جادویی؟»
«مثل یک گوشی هوشمند به نظر میرسه اما کاربردش کلا یه سطح دیگهای داره. این جایزهای هستش که تو واقعیت میگیری.»
«دو تا دکمه داره.»
«اگه دکمه راست رو بزنی برنامه شناسایی ارواح شیطانی فعال میشه.»
«برنامه شناسایی ارواح شیطانی؟»
«بله. تو میتونی مکان و قدرت ارواح شیطانی واقع در دنیای واقعی بفهمی.»
کانگجون دکمه راست را فشار داد.
نقشهای که ساختمان یوگانگ را نمایش میداد، دیده میشد. قابلیت زوم کردنش فرقی با گوشیهای عادی هوشمند نداشت.
چیز غیرمعمول تنوع نقطههای رنگی بود که در نقشه ظاهر شده بودند.
«هرچی رنگ تیرهتر باشه، قویترن. نقاط قرمز مکان ارواح شیطانیه در حالی که نقاط سیاه محلیه که محوطه کاملی رو گرفته باشن.»
«خوبه که میتونم اینقدر راحت پیداشون کنم. راستی، دکمه چپ چیه؟»
«به فضای اکسیا وصله.»
«فضا؟ اینجاهم ممکنه؟»
«اگه کنجکاوی، دکمه رو فشار بده.»
کانگجون بلافاصله دکمه چپ رو فشار داد.
در اون لحظه، فهرستی از دکمهها ظاهر گشت.
[انبار کالا] [آزاد سازی کالاها از انبار کالا] [بررسی انبار کالا]
دکمهها توسط لمس به مانند گوشیهای هوشمند اجرا میشدند. کانگجون بررسی انبار کالا را لمس کرد.
سپس آیکونی بامزه به همراه یک دسته 50 هزار وونی بر روی صفحه نمایان شد.
عنوان آیکون [4.6 میلیارد پول نقد] بود.
کوک!
او آیکون را فشار داد.
[میخواهید محصولات را چطور آزاد کنید؟]
[برداشت همه] [ورودی مستقیم] [رد]
کانگجون دکمه برداشت همه را بدون اینکه فکری راجع بهش بکند فشار داد. در آن لحظه.
سوسوسو.سوسوسوسو.
تعداد زیادی نوشته 50 هزار وونی در جلوی کانگجون ظاهر شدند. آنها شروع به جمع شدن به شکل یک کوه در بالای میز کردند.
-این چیه؟
او هیچوقت فکر نمیکرد که اینکار در واقعیت امکان پذیر است.
«چه اتفاقی داره میفته؟»
کانگجون شگفت زده شده بود. او دیده بود که هان یونسو از جادوی عجیب غریبی در حال نابود کردن موادها استفاده میکند اما این فضا چیزی متفاوت بود.
هان یونسو لبخند زد.
«همونطوریه که میبینی. حالا میدونی چطور از فضا استفاده کنی؟»
«میدونم چطور ازش استفاده کنم.»
اینقدر ساده بود که حتی یک دانش آموز دبستانی هم میتوانست باهاش کار کند.
«این 4.6 میلیارد وون پولیه که بهخاطر پاداش دستاوردهات بهت داده میشه. توافق این سری بر روی 10 میلیون وون بهخاطر هر امتیاز دستاورده، اما ممکنه سری بعد تغییر کنه.»
«آه.»
کانگجون حالا متوجه شد که چرا 4.6 میلیارد وون در فضا برنده شد.
امتیازهای دستاوردش به 100 رسیده و460 تاهم براش باقی مونده بود.
این بهخاطر شکل 4.6 به ذهن کانگجون رسید.
-وای خدای من.
او انتظار جایزهای در واقعیت رو داشت ولی روحشم خبر نداشت که ممکن است اینقدر زیاد باشد.
آنقدر پول بود که بشود باهاش یک ساختمان خرید. اگر وامهایش هم اضافه میکرد آن وقت میتوانست یک ساختمان 10 میلیاردی را بخرد.
«اتاق نشیمن خیلی بهم ریختس، پس چرا پول رو به انبارهای فضا برنمیگردونی؟»
«خودمم همین فکرو کردم.»
کانگجون دکمه روی صفحه نمایش رو فشار داد.
[نور را بر هدفی بتابید که میخواهید انبارش کنید.]
کانگجون گوشی را طبق دستور تکان داد.
سپس پیامی بر روی صفحه نمایان گشت.
[آیا میخواهید تمام 4.6 میلیارد را به صورت فیشهای 50 هزار وونی ذخیره کنید؟]
[ذخیره همه] [ورودی مستقیم] [رد]
-این شگفت انگیزه!
کانگجون ناگهان به هان یونسو نگاه کرد و گفت.
«پس هرچیو میتونم اینجا ذخیره کنم؟»
«مربوط به داراییته. روی اشیای دیگه کار نمیکنه.»
«متوجهم.»
کانگجون لذت برده بود. او اهمیتی به اموال دیگر افراد نمیداد. مهمتر بود که بتواند آنها را جایی نگه دارد که صاحبش است.
«ظرفیتش چقدره؟»
«تقریبا بینهایت. آه، اما سعی نکن یچی مثل ساختمون رو توش ذخیره کنی. ساختمونها پیچیدن چون با قوانین هوامونگ تنیده شدند.»
«یه ماشین چی؟»
«ماشین، کشتی و هواپیما ممکنه. تا وقتی که صاحبشون باشی.»
«متوجهم.»
اگر میتوانست یک ماشین را در فضا ذخیره کند، نیاز نبود که نگران پارکینگ باشد. اگر نمیتوانست جا پارک پیدا کند، میتوانست ماشین را داخل فضا ذخیره کند و راحت با خودش ببرد.
«اما این پول از کجا اومد؟ موسسه حقوقی اژدهای سیاه همینطوری به من میدتش؟»
او برایش سوال بود که منبع 4.6 میلیارد وون چیست. بیشتر از یک یا دو نفر وجود داشتند که بهشون بهخاطر دستاوردهایشان جایزه داده شود، پس موسسه حقوقی اژدهای سیاهی چطور میتوانست ازپس این پول بر بیاید؟
هان یونسو سرش را تکان داد.
«هوهو، ممکنه؟ پول توسط دیگر پادشاهان جمع آوری شده. بیست میلیون به ازای هر امتیاز دستاورد قرض گرفته میشد. به لطف اون ما پول زیادی رو کسب کردیم که به عنوان جبران ببخشیم. این روشیه که موسسه حقوقی اژدهای سیاه درآمد کسب میکنه.»
با توجه به حرفهای او، پادشاهانی مثل هاردیس مجبور شده بودند جریمههایی پرداخت کنند، پس موسسه حقوقی اژدهای سیاه حداقل 5 میلیارد وون دریافت کرده بود.
هان یونسو ناگهان به کانگجون لبخند معناداری زد.
«پس، من یه پیشنهادی بهت میدم. تو سنگ ماه داری. نظرت راجع به 20 میلیون وون به ازای هر سنگ ماه کوچک چیه؟ ما همشون رو میخریم.»
هر یک سنگ ماه کوچک ارزشی برابر با یک امتیاز دستاورد داشت. پاداش کانگجون 10 میلیون وون به ازای هر امتیاز دستاورد بود، پس میشد نتیجه گرفت که پیشنهادش دو برابر آن یکی بود.
کانگجون در حال حاضر 437 سنگ ماه کوچک و 89 سنگ ماه بزرگ داشت.
این 704 امتیاز دستاورد میشد.
با توجه به پیشنهاد هان یونسو، بیش از 14 میلیارد وون میشد.
-واقعا یه میلیارده.
کانگجون متوجه شد که زندگیاش متفاوت به زندگی گذشتهاش شده است.
حالا، کسب یه میلیارد وون برایش به راحتی انجام میشد.
در آینده، او میتونست به آن بچه پولدارها فقط با فروختن سنگ ماه برسد.
هرچند، بیست میلیون وون برای کانگجون خنده دار بود.
یک امتیاز دستاورد هم در دنیای واقعی هم در هوامونگ ارزشمند بود. او نیاز داشت که زیردستهایش را تقویت کند.
فقط 20 میلیون وون؟
او ترجیح میداد که برای امتیاز دستاورد در ارزیابی بعدی آنها را معاوضه کند.
او در نظر نگرفته بود که همش را به پول نقد تبدیل کند.
کانگجون لبخند زد.
«فکر نمیکنم تا یه مدتی بفروشمون.»
«میدونستم که اینو میگی. انتظار داشتم که پیشنهادمو رد کنی.»
«پس چرا پیشنهاد دادی؟»
هان یونسو شانه بالا انداخت و بهطرز عجیبی خندید.
«نمیشه کاریش کرد، دستور العمله. در هر حال، بهشون اطلاع میدم که پیشنهادشون رو رد کردی.»
«باشه.»
کانگجون سر تکان داد. در آن زمان، هایون صداشون زد.
«حالا، آماده شده. بیاین برای خوردن غذا.»
بر روی میز، کاسههایی از سوپ جوانه لوبیا و چند تا ظرف در کنارشان قرار داشت. یک صبحانه ساده اما لذت بخش بود.
کانگجون بلند شد.
«بریم بخوریم.»
«واه!! خوشمزس.»
هان یونسو نشست. کانگجون نیز نشست و شروع به خوردن کرد.
همونطور که انتظار میرفت، آشپزی هایون خیلی خوب شده بود.
فقط همین نبود.
امروز غذای اصلی سوپ جوانه لوبیا بود.
وقتی اتفاق افتاد که او سوپ را خورد.
[سوپ جوانه لوبیا هایون]
-شانس +1
-مدت زمان چهار ساعت.
غذا شانس کانگجون را به یک امتیاز برای چهار ساعت افزایش داد!
-الان وقتش نیست.
شانس تعداد سنگ ماههای افتاده را افزایش میداد.
او تصمیم گرفت که برود و با موجودات شیطانی سر و کله بزند قبل اینکه اثرش از بین برود.
کانگجون سریعا حاضر شد و هان یونسو نیز بعد از صرف غذا بلافاصله آن جا را ترک کرد.
سی دقیقه گذشته بود و 3 ساعت و نیم از اثر خوش شانسی باقی مانده بود.
اونوقت کانگجون فکری به سرش زد.
-صبر کن! میتونم ذخیرش کنم؟
کانگجون قابلمه سوپ جوانه لوبیا را برداشت.
سپس صفحه نمایش اسکیا را لمس کرد.
[آیا میخواهید که سوپ جوانه لوبیا را ذخیره کنید؟]
[ذخیره] [رد]
وقتی بر روی ذخیره کلیک کرد، سوپ بر روی میز ناپدید شد و یک آیکون سوپ کوچک بر روی اسکیا نمایش داده شد.
-هوهو، همینه.
کانگجون خوشحال شده بود. حالا، میتوانست موقع شکار غذا را بیرون بیاورد.
-داشتن فضا خیلی کارارو راحت میکنه.
کانگجون با حالت رضایت بخشی خانه را ترک کرد.
کتابهای تصادفی



