پادشاه ابعادی
قسمت: 109
- اندازه متن
- فونت متن
- چینش متن
- رنگ زمینه
- ذخیره تنظیمات
قسمت 109: غلبه بر محدودیت (2)
این درخشش نور بهخاطر برش بهشتی بود. با این حال، همانند هیچ برش بهشتی که تا به الان دیده بود نبود.
او به فشار غلبه کرده و به سطح جدیدی از برش بهشتی رسیده بود، اما این در مقایسه با آنچه که اکنون میدید چیزی نبود.
نوری ناشناخته!
نوری مرموز!
نوری که کانگجون به هر طرف میدوید نمیتوانست از آن دوری کند.
-این چیه رو زمین؟
قدرت حمله، دفاع و فرار کانگجون در برابر آن حمله بیفایده بود...
و این پایان بود.
جسد کانگجون کاملا ذوب و تبدیل به دود شد. سپس او دوباره بیرون از سالن نگهبان ظاهر شد.
آموزش تمام شد و او در بهترین شرایط بدنی قرار داشت.
وسایل موجود در انبارش همگی تعمیر شده و مثل روز اول نو بودند.
با این حال، کانگجون همچنان خیره به دیوار، به آن حمله فکر میکرد.
-اون نور چی بود؟
آنقدر قدرتمند بود که هر کاری کرد بیهوده بود.
در حقیقت، قدرت رزمی کانگجون از زمان ورودش به تالار نگهبان دهها بار قویتر شده بود.
بالهای او تقویت شده، قدرت حملهاش به شدت افزایش یافته و مقدار زیادی سلامتی و انرژی جادوی سیاه بهدست آورده بود.
با این حال، در مقایسه با محدودیتهایی که او برای سبک شمشیر خونین بهشتی پشت سر گذاشته بود، چیزی نبود.
در نتیجه، توانست قدرتی فراتر از سطح و آمارش پیدا کند.
با این حال، هنوز هم در برابر آن نور چیزی نبود.
او مثل ماه بود که شبها بر جهان مسلط میشد اما در مقابل خورشید نور خود را از دست میداد.
کانگجون در برابر آن نور مرموز درمانده بود.
-این... تعالی بود!
این چیزی بود که رینکار میخواست!
کانگجون حالا میفهمید که رینکار راجع به چه چیزی صحبت میکرده.
تفاوت بین متعالی بودن و حالت قبل از آن مانند تفاوت میان آسمان و زمین بود.
حالا کانگجون میفهمید که حرفهایش درست است. او همه چیز را نمیدانست، اما آنچه میدانست قدرت یک موجود متعالی را تصدیق میکرد.
-به هر حال... من یه روز به اون سطح خواهم رسید!
کانگجون وقتی به سمت دایره جادویی میرفت مصمم شده بود.
-چقدر گذشته؟
بهنظر میآمد که مدت زیادیست که در سالن نگهبان به سر میبرد بنابراین هیچ حسی از جریان گذر زمان نداشت.
پس از بازگشت به پایگاه، فهمید هنوز یک شب هم نشده.
«اوه ارباب!! شما رسیدید؟!»
در این بین، بخشهای دفاعی قوی در اطراف ساختمان یوگانگ آزاد شده بودند.
کایران با دیدن کانگجون مبهوت شد. بهخاطر این که هالهای که کانگجون داشت با قبل غیرقابل مقایسه بود.
«بهنظر میاد که ارباب امروز پیشرفت زیادی کرده باشن.»
کانگجون لبخند زد.
«بیشتر از چیزی که تصور میکردم بود. ضمنا، اینا چین؟؟»
پایگاه انباشه از جعبههای گنج طلایی و نقرهای و همچنین انواع سلاحها، زرهها و معجونهای بود.
کایران پوزخندی زد.
«نگذاشتمشون تو انبار میخواستم به ارباب نشونشون بدم!»
«حتما امروز اتفاقی افتاده بوده!»
«بله! من باهاتون تماس نگرفتم چون میدونستم وارد سالن نگهبان شدید و نمیخواستم دخالتی بکنم!»
کایران خلاصهای کوتاه از آنچه امروز رخ داد را ارائه کرد.
کانگجون پس از شنیدن اینکه هاردیس و زنیت به پادشاه شیطان دوم پیوستهاند و مردهاند، به تلخی سر تکان داد.
«اونا افکار احمقانهای داشتن.»
صادقانه، کانگجون قصد صدمه زدن به آنها را نداشت.
حتی اخیرا دستش را به سمتشان دراز کرده بود.
او گفته بود که با هیچ فرمانروایی که بر سر سنگ قمرها با او معامله کند، دشمنی نخواهد کرد.
چرا که همانطور که رینکار گفته بود کشتن فرمانروایان برای افزایش قدرت بیمعنی بود...
مخصوصا الان.
او به قلمرو متعالی نگاه میکرد، بنابراین لازم نبود از هیچ یک از فرمانروایان روی زمین هوامونگ بترسد.
هیچکس آنها را مجبور به چنین انتخابی نکرده بود. آنها به دلیل طمع خود به وسوسه پادشاه شیطان دوم افتاده بودند.
«اه... ارباب. من اینا رو بهدست آوردم.»
دریانا یک گردنبند و گوشواره به کانگجون داد. آنها نشانههای فرمانروایی بودند.
[گوشوارههای دلاوری]
-رتبه: فقط یک
-رمزی که نشان میدهد شما در هوامونگ فرمانروا هستید.
-استحکام 5+ هنگام پوشیدن.
-عنوان فرمانروا: زنیت
[گردنبند حکمت]
-رتبه: فقط یک
-رمزی که نشان میدهد شما در هوامونگ فرمانروا هستید.
-هوش 5+ هنگام پوشیدن.
-عنوان فرمانروا: هاردیس
مطابق با قوانین هوامونگ، رموز بازندهها. زنیت و هاردیس. به کانگجون داده شد.
در حقیقت، افزایش آمار در این سطح برای تأثیرگذاری بر قدرت حمله او کافی نبود. با این حال، بهتر بود از آمارهای کوچک غافل نمیشد.
کانگجون فوراً آنها را بر تن کرد.
حلقه اژدهای شیطانی - جذبه +3
حلقه وایورن (اژدهای افسانهای بالدار دو پا) - استحکام +5
ابای باد- چابکی +5
بدون در نظر گرفتن چیزی که امروز بهدست آورده بود، اینها همانهایی بودند که قبلاً پوشیده بود.
در نتیجه، کانگجون صاحب پنج علامت مستقل شد.
«دریانا از زحمتت ممنونم. امروز خودت رو نشون دادی.»
دریانا پس از شنیدن ستایش کانگجون لبخند زد.
او به تشویق کایران و سایر اعضای گروه ادامه داد. مخصوصا، فراموش نکرد که سر ملیناد را نوازش کند و هکسیا را که از جادوگران تاریک و اربابان عالی مراقبت کرده بود، تمجید کند.
پاداش دستاوردهایی که او با پشتکار در میدان نبرد خونین بهدست آورده بود مطمئناً ارزشش را داشت.
به لطف آن، اعضای گروه کانگجون قویتر شده بودند.
علاوه بر این، سود قابل توجه بود.
دو جعبه گنج طلایی وجود داشت که توسط اربابهای عالی انداخته شده بود و دو جعبه نقره از جادوگران تاریک.
علاوه بر این، تعداد زیادی برگ برنده و تعداد زیادی گره وجود داشت.
در این بین. زمان پایان بودن در هوامونگ رسیده بود.
-دفعه بعد جعبهها رو باز میکنم.
[درب هوامونگ بسته است.]
هنگامی که او به واقعیت بازگشت، صبح زود با هان یونسو تماس گرفت.
«سلام.»
«-بفرمایید! من هان یونسو هستم.. من در مورد موضوع واگذاری اموال حاکمیت هاردیس و زنیت تماس میگیرم.»
همانطور که انتظار میرفت سریع بود. کانگجون سری تکون داد.
«فکر میکردم با من تماس بگیری. لطفا به خوبی مدیریت کن.»
«-بله. در حال حاضر، هاردیس، یو سونگهوان، حدود 142.8 میلیارد وون شامل ساختمون، اوراق بهادار و پول نقد داره. زنیت، کیم کان وو، تقریباً 121.3 میلیارد وون از جمله ساختمونها، اوراق بهادار و پول نقد. میخوایید ساختمونا رو بگیری، اوراق بهادار رو بفروشید و پول نقد رو به حسابتون واریز کنید؟»
«لطفا همینطور انجامشون بده.»
اوراق بهادار مرجوع به سهام یا اوراق قرضه.
ارزش سرمایه گذاریها اغلب در نوسان بود، بنابراین بهتر بود پول نقد داشته باشد.
در حال حاضر نیز برای خرید ساختمان دلتا به پول نقد نیاز داشت.
اما نیازی به تنظیم ساختمانها نبود.
بهخاطر این که او پس از تصاحب ساختمان دلتا به خرید ساختمانهای بیشتری ادامه میداد.
فروش ساختمانها ناکارآمد بود تا مجبور شوند بعدا آنها را بخرند.
بعد از ظهر روز بعد، هان یونسو به خانهاش آمد.
«خوش اومدی. الان تموم شد؟»
«آره، من تمام دیروز وقتم رو صرف نگهداری ازش کردم. و انجام شد. چیزایی مثل ماشینا و قایقای تفریحی به جای دور انداخته شدن تو فضای اسکیا قرار داده شدن. برای همین لطفا یه نگاهی بنداز اگر میخوای بفروشیشون. من مراقبشونم.»
روی کاناپه نشست و لیستی از املاک را به کانگجون داد.
هاردیس هفت ساختمان، سه آپارتمان و زمین وسیع داشت که در مناطق دیگر توسط کوه احاطه شده بود.
بدون احتساب وامهای بانکی، ارزش دارایی او تقریباً 50 میلیارد وون و مابقی به صورت نقد بوده است.
کیم کان وو پنج ساختمان در کره، دو آپارتمان مجلل، یک قایق تفریحی مجلل و یک عمارت در ایالات متحده داشت.
یک ماشین هم به نام "قرن" به ارزش 400 میلیون داشت و قایق بادبانی را به فضای اسکیا او فرستادند.
هاردیس یک اس یو وی لوکس داشت که آن هم در فضای اسکیا بود.
یک ونتا کلاس سی، قرن، اس یو وی، قایق بادبانی و دوچرخه جادویی...
کانگجون اکنون پنج وسیله مختلف برای حمل و نقل در فضای اسکیا داشت.
-ماشینای خوب... خیلی خب من چیزی رو نمیفروشم.
او نیازی به وسایل نقلیه نداشت چرا که بال داشت، اما دیدن انواع مختلف وسایل نقلیه لوکس در فضای او احساس خوبی داشت.
علاوه بر این، دو ون هدیه جانگ سو یون هم بود، اما منشی و نگهبانان امنیتی او از آنها برای اهداف تجاری استفاده کردند. هایون وقتی بیرون رفت از ون هم استفاده کرد.
هان یونسو آهی کشید و از روی مبل بلند شد.
«پس من الان میرم.»
«برای یه وعده غذا هم نمیمونی؟ سرت شلوغه؟»
«این روزا یکم سرم شلوغه. خیلی از فرمانرواها بهخاطر پادشاه شیطان دوم تو جنگن. این منطقه به لطف شما ساکته اما جاهای دیگه غوغاییه!»
هاردیس و زنیت تنها فرمانروایانی نبودند که بهدست دومین پادشاه شیطان افتاده بودند.
کانگجون ناگهان پرسید.
«مهمه قوانین ماه سرخ رو بشکنن؟»
«مهمه. در اصل اونا قرار بود توسط رهبران هوامونگ قضاوت بشن با این حال الان که جنگ با پادشاه شیطان دوم در جریانه گنجایش انجامش رو ندارن. پادشاه شیطان دوم امیدواره که خیلی از فرمانرواها از بین برن.»
«متوجه شدم.»
کانگجون با جانگ سو یون تماس گرفت تا از وضعیت فرمانروایان متحد خود مطلع شود.
خوشبختانه همه آنها سالم و سلامت بودند.
پس از آن، کانگجون تا زمانی که زمان ورود به هوامونگ فرا رسید، مشغول مطالعه شد.
او کتاب نمیخواند.
او داشت مراقبه میکرد و آخرین حملهای را که مرد سیاه مو در سالن نگهبان انجام داد را به یاد میآورد.
این یک حمله مطلق بود که فقط زمانی که او به سطح متعالی میرسید قابل متوقف شدن بود.
در حقیقت، در حال حاضر، او به هیچ چیز دیگری جز این علاقه نداشت.
[درب هوامونگ باز است.]
او به هوامونگ برگشت.
یک پیام رسان از فرمانده اول بینهایم به محض رسیدنش به پایگاه ظاهر شد.
کانگجون قلمروهای جدید خود را به کایران محول کرد و مستقیم به سمت میدان نبرد رفت.
پس از مدتی در پایگاه لوکان...
بینهایم خسته به محض ظاهر شدن کانگجون از او استقبال کرد.
«اوه! خوش آمدی فرمانده هفتم.»
سپس با دیدن کانگجون چشمان بینهایم گرد شد. او همچنین متوجه شد که هاله کانگجون تغییر کرده است.
«شگفت انگيزه. تو تالار نگهبان اون شانس رو بهدست آوردی؟»
«اینطور بهنظر میاد.»
کانگجون لبخند زد. نیازی به گفتن جزئیات روند به او نبود.
«به هر حال، خوبه. حالا که پادشاه شیطان دوم، سه فرمانده ارشد و افسران مافوقش بیرون اومدن، کمی تحت فشار قرار گرفتیم.»
«مگه در اصل برتری نداشتیم؟»
«چرا اما پادشاه شیطان دوم بسیاری از زندانیان رو که در آئوک نگه داشته بود آزاد کرد. بهشون گفته اگه پیروز بشن گناهاشون رو میبخشه.»
تعداد افسران ارتش در سطح ارباب افزایش یافته بود.
تعداد کمی ارباب عالی وجود داشت.
«بنابراین، ازت میخوام مراقب بعضیاشون باشی. اگر نیروهای ما خسته بشن، ممکنه ما رو به پایگاه برگردونه. لطفاً از شر مرغ دریاییهای تاریک در هوای بالای جنگل خلاص شو.»
«فهمیدم.»
مرغ دریایی با بالاتنه انسان و پایین تنه ماهی.
تمام بالهها و فلسهایشان سیاه بود، به همین دلیل به آنها پرزهای تاریک میگفتند.
تخمین زده میشد که مرغ دریاییهای تاریک از درجه ارباب باشند و به طور متوسط 1000 مرغ دریایی تاریک در هوا وجود داشتند.
آنها مانند پرندگان در آسمان پرواز میکردند و تیر و جادو پرتاب میکردند و به متحدانی که در نزدیکی پایگاه لوکان میجنگیدند آسیب میرساندند.
«من باید از شر اون اربابا راحت بشم.»
کانگجون زره سنگین غول ارباب و شمشیر ارباب خوناشام را تجهیز کرد، سپس بر فراز پایگاه لوکان پرواز کرد.
در آن لحظه ماموریت 18 را دریافت کرد.
[ماموریت 18] ارباب مرد دریایی تاریک را نابود کنید.
[غرامت] تجربه، 25000 گره، 180 سنگ قمر بزرگ
این یک ماموریت برای از بین بردن ارباب مرد دریایی تاریک بود.
ماموریتها همیشه سختتر و سختتر میشدند. بنابراین، ارباب مرغ دریایی تاریک باید از جادوگر تاریک، دریانا، که هدف ماموریت 17 بود، قویتر باشد.
البته این فقط جبران عملکرد کانگجون بود.
-ممنون که این ماموریت رو به من دادید.
او بلافاصله به سمت جایی که ارباب مرغ دریایی تاریک در آنجا بود پرواز کرد.
سویییک!
البته دقیقتر بود که آن را حرکت فضایی نامید نه پرواز.
شمشیر او برق کوچکی زد و ارباب مرغ دریایی تاریک از وسط نصف شد.
کتابهای تصادفی


