NovelEast

پادشاه ابعادی

قسمت: 146

تنظیمات

قسمت 146: مهروموم جواهر قدرت (1)

پس باید به سیاه‌چالی برم که آکوانا به من گفت.

کانگ‌جون همان لحظه تصمیم گرفت که بررسی کند سخنان سایه‌ها درست است یا نه.

اگه بتونم یه جواهر قدرت پیدا کنم، دیگه نیازی به سر خم کردن جلوی فرشته‌ها ندارم.

در آن لحظه یکی از سایه‌ها کانگ‌جون را صدا زد: «پادشاه ابعاد! ما پیام خودمون رو رسوندیم. حالا دیگه این به انتخاب تو بستگی داره.»

کانگ‌جون ساکت بود و بعد سرش را تکان داد. «اگه حرفای شما درست باشه، پس مطمئن می‌شم که هوامونگ به دست خدایان شیطانی یا آسمانی کنترل نشه.»

سایه‌ها یکصدا تشویق کردند.

«ما به تو ایمان داریم.»

«حالا ما قدرت تو هستیم.»

«تو هم همین اراده رو داری، پس قدرت هوامونگ کمکت می‌کنه.»

شکل سایه‌ها محو شد.

در همان زمان، نور ناشناخته‌ای در اطراف کانگ‌جون ظاهر شد.

پیام‌ها ظاهر شدند!

[قدرت هوامونگ شما را به‌عنوان نگهبان هوامونگ شناخته است.]

[اکنون، قدرت هوامونگ شما را با کمک مأموریت‌ها راهنمایی می‌کند تا اطمینان حاصل شود آنچه را که بیشتر نیاز دارید به دست می‌آورید.]

ماموریت؟

پیام‌های مرتبط بیشتری ظاهر شدند.

[قدرت هوامونگ مأموریتی را که اکنون به آن نیاز دارید ایجاد می‌کند.]

[ماموریت: رویای ملیناد]

[شرایط اجرا: پدیده اسرارآمیزی که در قصر ملکه در قاره آگاند ظاهر شد به‌خاطر رویای ملیناد است. از او در مورد رویایش بپرسید و او را از آن رها کنید.]

[پاداش: یک سطح، یک کتاب قدرت]

[آیا می‌خواهید این مأموریت را بپذیرید؟]

[بله/ خیر]

[ماموریت را می‌توان در هر زمان بدون تاوان رها کرد.]

[با این‌حال پس از رها شدن، این مأموریت نمی‌تواند دوباره پذیرفته شود.]

این اولین باری بود که می‌توانست انتخاب کند که ماموریتی را بپذیرد یا نه. پس از متعالی شدن، امکان معامله با سایه‌ها وجود داشت.

با این‌حال او مأموریت‌ها را قبول نکرده بود، زیرا پاداشش را دوست نداشت.

هرچند، پاداش این ماموریت واقعاً متحیرکننده بود.

در حال حاضر، فقط کسب یک سطح باورنکردنی بود. به‌خاطر اینکه برای به دست آوردن همان یک سطح تجربه زیادی نیاز داشت و حتی با شکست دادن یک فرد متعالی سطحش افزایش نمی‌یافت.

با این‌حال، سطح بالا در مقایسه با پاداش بعدی چیزی نبود.

کتاب قدرت؟ پس شاید؟

کانگ‌جون متقاعد شده بود که این جایزه ربطی به جواهر قدرت دارد.

این باید راهی برای به دست آوردن جواهر قدرت رو بگه.

پاداش ماموریت نسبت به گذشته تغییر کرده بود.

علاوه بر این، شرح مأموریت نیز تغییر کرده بود.

آره! قبول می‌کنم.

سپس بلافاصله پیام دیگری ظاهر شد.

[شما این مأموریت را پذیرفته‌اید، رویای ملیناد.]

[تحقق رویای ملیناد، مأموریت را به انجام برسانید.]

جدا از آن، محتویات این مأموریت اکنون ناپدید شده بود.

الزامات ماموریت برای کانگ‌جون به‌طور خودکار تغییر کرد.

خودشه. حالا فقط باید برم بیرون و از ملیناد بپرسم.

او بیرون از سیاهچال منتظر بود. کانگ‌جون بلافاصله از سیاهچال خارج شد.

چو چو چو.

در آن لحظه، تمام آثار سیاهچال محو شدند که انگار از ابتدا آنجا نبوده است.

با این‌حال این فقط برای مردم عادی بود، زیرا ورودی سیاهچال در چشم کانگ‌جون روشن بود.

سیاهچال کاملاً پنهانه.

احتمالاً یکی از سایه‌ها این کار را کرده بود. حالا که کانگ‌جون مکان را مشخص کرده بود، لازم نبود دیگران بدانند که اینجا سیاهچالی وجود دارد.

«ارباب! داخل چی بود؟»

«سایه‌ها.»

«اونا کی هستن؟»

«کسایی که قوانین هوامونگ رو کنترل می‌کنن. اونا یه‌سری چیزا راجع‌به هوامونگ به من گفتن.»

دیدار با سایه‌ها یک رویداد مهم بود که سرنوشت کانگ‌جون را تغییر داد.

اگر ملیناد نبود، کانگ‌جون هرگز وارد سیاهچال اینجا نمی‌شد. بنابراین کانگ‌جون وقتی به او خیره شد، گرمای زیادی در چشمانش بود.

«من خوشحالم که به ارباب کمک می‌کنم.»

«پس اگه هدیه‌ای می خوای به من بگو.»

«تنها کاری که کردم این بود که به شما اطلاع دادم که اینجا یه سیاهچال وجود داره.»

«این کمک خیلی بزرگی به من بود. احساس معذب بودن نکن و هر چی می‌خوای بگو.»

کانگ‌جون می‌خواست خواسته ملیناد را بداند تا بتواند ماموریت را به پایان برساند.

«باید یه خیال و رویایی وجود داشته باشه که دلت بخواد بهش برسی.»

ملیناد سرش را کج کرد. «بذارید ببینم... باید یه چیزی باشه...»

«با دقت فکر کن! ممکنه که مربوط به پدیده مرموزی باشه که تو کاخ اینجا اتفاق می‌افته.»

ملیناد مبهوت به نظر می‌رسید که ناگهان چیزی به ذهنش رسید. «این من رو به یاد...»

«چیزی به ذهنت رسید؟»

«راستش... من آرزو می‌کردم که بتونم یه آدم مثل ارباب باشم. اما این شگفت‌انگیزه که این قدرت خیال من رو به یه آدم تو قصر تبدیل کنه.»

کانگ‌جون نیز شگفت‌زده شد. او نمی‌دانست که ملیناد می‌خواهد انسان شود.

«چرا می‌خوای انسان باشی؟»

«به‌خاطر...» ملیناد در حالی که سرش را خم کرده بود و صحبت نمی‌کرد ناگهان سرخ شد.

کانگ‌جون با دستانش شانه‌های او را گرفت و به او خیره شد. «لطفا حرف بزن! به من بگو که چیه! این خیلی برای من مهمه.»

زمانی که کانگ‌جون آن‌قدر پرشور صحبت کرد، ملیناد طوری پاسخ داد که گویی برای انجامش ناتوان است. «یعنی می‌تونم صادقانه بگم؟»

«آره! دلیلش چیه؟»

«من می‌خوام معشوقه ارباب باشم.»

«...!»

کانگ‌جون بالاخره فهمید که رویای ملیناد چه بود.

او می‌خواست انسان باشد!

به‌خاطر اینکه کانگ‌جون انسان بود. او می‌خواست یک انسان و معشوق او باشد.

یه رابطه عاشقانه با ملکه اژدها!

او به آن فکر نکرده بود، اما کانگ‌جون هیچ مقاومتی در خود برای گرفتن زنی زیبا به‌عنوان معشوقه احساس نمی‌کرد.

این عشقی غیرممکن در واقعیت بود.

با این‌حال، در هوامونگ امکان‌پذیر بود.

ملیناد جدای از انجام ماموریت، زنی شایسته برای دوست داشتن بود.

«رویای تو، الان به واقعیت تبدیل می‌شه.» کانگ‌جون در حالی که به چشمان ملیناد خیره شد لبخند محبت‌آمیزی زد.

«ارباب. جدی می‌گید؟»

ملیناد فکر کرد این یک رویا است. کانگ‌جون به‌آرامی او را در آغوش گرفت و گفت: «من جدی هستم.»

«آه.» لبخند شادی روی صورت ملیناد شکوفا شد.

کانگ‌جون بلافاصله با ملیناد به سمت اتاق خوابش حرکت کردند و زمان را با هم گذراندند. او همچنین با او به پیاده‌روی می‌رفت.

نکته غیرعادی این بود که ملیناد این بار حتی پس از خروج از قصر ظاهر یک انسان را حفظ کرد.

این هم رویایش بود.

سپس به‌طور تصادفی یک سیاهچال پیدا کرد. ورودی سیاهچال پشت یک آبشار نمایان بود.

«ارباب، اینجا یه سیاهچاله.»

«صبر کن، من می‌رم داخل.»

هیچ تهدیدی در سیاهچال وجود نداشت. یکی از آئوک‌های بدون ارباب خود را هماهنگ کرده بود و آئوک را به سیاهچالی تبدیل کرده بود که در قاره آگاند مستقر شده بود.

گنج به‌دست‌آمده یک چنگ نقره‌ای بود که به‌طور غیرعادی کوچک بود. مثل یک اسباب‌بازی به‌اندازه کف دست بود.

این یک آیتم درجه افسانه‌ای بود.

نیازی به دستی برای نواختن نبود، زیرا به‌تنهایی با کمک افکار احساسی نواخته می‌شد.

پوشیدن آن فقط برای زنان امکان‌پذیر بود. چنگ را می‌شد به شکل یک دستبند نصب کرد و با تجهیز آن، دفاع جادویی افزایش می‌یافت.

کانگ‌جون آن را به ملیناد داد. «این رو بگیر. این یه هدیه‌ست.»

«ممنونم ارباب.»

یک موسیقی زیبا در لحظه‌ای که او چنگ را گرفت پخش شد.

موسیقی‌ای شیرین و مفرح که دلش را شاد کرد.

موسیقی‌ای که به صدا در می‌آمد مطابق با احساس ملیناد بود.

با این‌حال اگر ناهماهنگی احساسی وجود داشت، در موسیقی ظاهر می‌شد.

زمانی که فرد خشنود بود موسیقی دلپذیر و آرام و یا در هنگام عصبانیت وحشتناک بود.

به‌ویژه زمانی که او با کانگ‌جون در رختخواب بود، ملودی فوق‌العاده‌ای داشت. شادی‌اش چندین مرتبه شدت گرفت.

«این موسیقی اعتیادآوره.»

درواقع چنگ تأثیر زیادی بر پر کردن انرژی سلامت یا جادوی سیاه داشت. با این‌حال این برای کانگ‌جون بی‌معنی بود، بنابراین او فقط فکر کرد که خود موسیقی خوب است.

کانگ‌جون مشتاق بود که به شنیدن موسیقی ادامه دهد.

این نشان می‌داد که او بسیار خوشحال است.

کانگ‌جون چشمانش را بست و توانست لبخند درخشان ملیناد را از روی موسیقی ببیند.

رویای او دیدن کانگ‌جون بود. او مدام فکر می‌کرد که این یک رویا است، اما در این لحظه، او متوجه شد که دیگر یک رویا نیست.

همان‌طور که کانگ‌جون گفت، او آن را به واقعیت تبدیل کرده بود.

سپس درنهایت، پیام‌هایی که کانگ‌جون می‌خواست ببیند ظاهر شد.

[شما رویای ملیناد را برآورده کردید.]

[ماموریت انجام شد.]

پیام‌هایی مبنی بر تکمیل ماموریت دریافت کرد.

او صرفاً اوقات خوشی را با ملیناد گذرانده بود، اما ماموریت کامل شده بود.

«خیلی خوب می‌شد اگه همه ماموریت‌ها اینطوری باشن.»

کانگ‌جون با پوزخند بزرگی به پیام‌ها نگاه کرد.

[به‌عنوان پاداش، تجربه کافی برای افزایش سطح شما داده خواهد شد.]

[کتاب قدرت (هوامونگ) به‌عنوان پاداش داده شده است.]

او یک سطح به دست آورد و به سطح 311 رسید.

او همچنین کتاب قدرت را به دست آورد.

[کتاب قدرت]

[رتبه: هوامونگ ]

[کتابی در مورد جواهرات قدرت که فقط توسط نگهبان هوامونگ قابل خواندن است.]

همینه!

همان‌طور که انتظار می‌رفت، کتاب قدرت حاوی اطلاعاتی در مورد جواهرات قدرت بود.

علاوه بر این، هوامونگ رتبه‌بندی شد.

این یک رتبه غیرمعمول بود که با مواردی که از حالت متعالی به هرج‌ومرج و سپس به آسمانی یا شیطانی می‌رفتند متفاوت بود.

او مطمئن بود که رتبه هوامونگ بهترین است!

کانگ‌جون ناخوداگاه حسش می‌کرد.

یعنی کتاب رو بخونم؟

کانگ‌جون کتاب قدرت را باز کرد.

نور درخشانی ظاهر شد و به سر کانگ‌جون نفوذ کرد.

[از طریق کتاب قدرت، می‌توانید دستورالعمل جواهرات مهروموم، نگهبان، نابودی یا استقامت را دریافت کنید. لطفاً آنچه را که می‌خواهید انتخاب کنید.]

[مهر کردن: مهروموم هدف.]

[نگهبان: افزایش توانایی دفاعی.]

[تخریب: افزایش قدرت حمله.]

[استقامت: افزایش ظرفیت بقا.]

من مهروموم رو انتخاب می‌کنم.

همه آنها مفید به نظر می‌رسیدند، اما مهروموم چیزی بود که او در برخورد با خدایان شیطانی بیشتر به آن نیاز داشت.

سپس پیام‌های جدید ظاهر شد.

[شما دستورالعمل جواهر مهروموم را به دست آورده‌اید.]

[دستورالعمل جواهر مهروموم کردن]

[10 قطعه مهروموم، یک عصاره قدرت، 3000 قطعه نابودی و 100 تلفیق عصاره هرج‌ومرج.]

[تکه‌های مهروموم را می‌توان با از بین بردن آئوک‌ها به دست آورد.]

[یک عصاره قدرت را می‌توان با جدا کردن اقلامی از درجه آسمانی، شیطانی یا هوامونگ به دست آورد.]

[یک قطعه نابودی به احتمال مشخص از ناوشکن‌ها در تالار نابودی به دست می‌آید.]

[برای ساختن جواهر مهروموم باید هنر کیمیاگری را بلد باشید.]

مواد لازمه!

به لطف کتاب قدرت، کانگ‌جون یاد گرفت که چگونه جواهر مهروموم را ایجاد کند.

مواد زیادی بود، اما یافتن آنها به‌جز عصاره قدرت دشوار نبود.

آئوک‌ها به‌راحتی پیدا می‌شدند و اگر او از فضای تاریک به تالارهای نابودی دیگر سفر می‌کرد، جمع‌آوری 3000 قطعه نابودی آسان بود.

علاوه بر این، هزاران عصاره هرج‌ومرج در فضای او به دلیل سود کار جمع شده بود.

تنها مشکل عصاره قدرت بود.

می‌شد آن را از جدا کردن یک آیتم با رتبه آسمانی، شیطانی یا هوامونگ به دست آورد.

خوشبختانه، کانگ‌جون یک آیتم جدید با رتبه آسمانی دریافت کرده بود.

طلسم مقدس رستاخیز! من می‌تونم اون رو جدا کنم.

کتاب‌های تصادفی