پروفسور کال
قسمت: 5
- اندازه متن
- فونت متن
- چینش متن
- رنگ زمینه
- ذخیره تنظیمات
بخش5
«اژدهای سرخ»
شهر دیگر در دید راس نیست. وقتی که کال مطمئن شد کسی در اطراف او نیست، از کوگانگ پیاده شده و زین را از پشت او برمیدارد. کال اصلاً دلش نمیخواهد سه هفته از وقتش را صرف سفری بیهوده کند؛ او میخواهد با مرکبی پرنده، مسیر را سریعاً طی کند.
«اینجا جاییه که ما دوتا از هم جدا میشیم...» کال در حالی که گردن اسب را نوازش میکند، این حرف را میزند. «از الان به بعد دیگه آزادی... برو دیگه! برو، کسی جلوت رو نمیگیره...»
دوگانگ چند قدمی از جاده اصلی دور شده و شروع به چریدن میکند. زمینهای اطراف پر شده از چمنهای سبز و تازه. الان در میانه تابستان است و گیاهان بیشتر از هر موقع دیگری شاداب و سرزندهاند. در زمینی که قرار دارند، فقط چند درخت سر از زمین در آوردهاند، چرا که جنگل اصلی در شمال شهر قرار دارد.
کال برای لحظهای در فکر فرو میرود... چه مرکبی برای سفرش مناسبتر است؟ کال در طول زندگیاش هر موقع که مشغول انجام آزمایش و تحقیقاتش نبود، به مطالعه جادوهای احضاری میپرداخت. کال همیشه عاشق این بوده که برای هر موقعیت و مشکلی، یک هیولای احضاری مخصوص در کنار خود داشته باشد؛ هرچه نباشد، او همیشه سعی میکرده برای هر موقعیتی آماده باشد!
کال بالاخره تصمیم خود را میگیرد. او دست خود را به جلو دراز کرده و کلمات جادویی را در ذهن خود تلاوت میکند. دستی بزرگ و از جنس سنگ از زمین خاکی به بالا آمده و با پنجههایی به تیزی خنجر بر زمین چنگ میزند. چند لحظه بعد، دستی دیگر از زمین خارج شده و هیولایی بزرگ و عجیبی را از زیر زمین به بالا میآورد. هیولایی به طول سه متر با بالهایی عظیم و از جنس سنگ؛ در واقع کل بدن این هیولا از سنگ تشکیل شده! این موجود عجیب سر از زمین درآورده و با بدن عظیم خود بر کال سایه میاندازد. بعد از چند بار تکان دادن خود و پرتاب خاک و گل به اطراف، گارگویل¹ آماده فرمانبرداری از کال میشود.
- گارگویل (Gargoyle)، پرندهای است افسانهای با خویی شیطانی که بدنی تماماً از جنس سنگ دارد. این موجودات معمولاً به عنوان نگهبان، از مقبرهها و عمارات جادوگران محافظت میکنند.
کال یک گارگویل را برای سفر انتخاب کرده، چرا که مانند او، این موجود از استقامتی تمامنشدنی برخوردار است. شاید این هیولا سریعترین موجود پرنده نباشد، ولی چیزی که الان برای کال اهمیت دارد، خستگیناپذیر بودن این موجود است.
کال شروع به راه رفتن اطراف گارگویل کرده و این موجود احضاری را شروع به بررسی میکند. جادوی کال خیلی خیلی قویتر از قبل شده؛ مثل اینکه این قدرت او هم به موجود احضاریاش منتقل شده، چرا که چشمان سرد و تقریباً سیاه گارگویل، الان به رنگ قرمز سوزان میدرخشد!
«خیلی خب، راه بیوفت.» کال به گارگویل فرمان حرکت میدهد.
گارگویل، کال را مانند عروس در آغوش گرفته و بالهای سنگین خود را برهم میزند. چند لحظه بعد، بعد از برخورد چند تکه گل و خاک بر صورت کال، هردوی آنها به آسمان بلند میشوند. دوگانگ به ارباب خود مینگرد که در آسمان به نقطهای کوچک تبدیل شده، نقطهای که بعد از گذشت چند لحظه در درخشندگی خورشید محو میشود. دوگانگ به چریدن ادامه میدهد...
...
بعد پرواز بیوقفه دو روزه، کال شهر بزرگی را میبیند که از دور نمایان میشود. طبق مطالعاتی که کال در اتاق مطالعه شهردار آنتونی داشته، کشوری که بر آزمایشگاه او بنا شده، آمین نام داشته و پایتختی به نام لِنووا دارد. طبق چیزی که او خوانده، نام اولین پادشاه کشور بر روی این شهر گذاشته شده. کال هیچ پادشاهی به این اسم را به یاد ندارد؛ حتماً او کسی است که چندین سال بعد از انزوای کال به سلطنت رسیده.
در طول دو روز پرواز، کال هر از چندگاهی، جادوی ردیابی زندگی را انجام میداد تا که از میزان پویایی این کشور سر در بیاورد. در طول این دو روز، او در کنار انسانها، اِلف و دورفهایی را هم شناسایی کرده؛ البته تعداد آنها بسیار کمتر از انسانهاست. حال با نزدیک شدن به پایتخت، کال بار دیگر این جادو را انجام میدهد. تعداد اِلفها و دورفها در این منطقه بسیار بیشتر از مناطق پیشین است. البته تعجبی هم ندارد. ق...
کتابهای تصادفی
