فرم ورود
فرم ثبت‌نام
NovelEast

خانه

بلاگ و مقالات

استخدام مترجم

جستوجوی پیشرفته

پروفسور کال

قسمت: 6

تنظیمات
  • اندازه متن
  • 1 2 3 4 5
  • فونت متن
  • ایران‌سانس نازنین میترا
  • چینش متن
  • مرتب راست‌چین وسط‌چین
  • رنگ زمینه
  • ‌پیش‌فرض تیره‌تر تیره‌ترر تیره‌تررر
  • ذخیره تنظیمات

بخش 6

«پروفسور کال»

کال در حال راه رفتن در راهروهای خالی دانشکده است. تنها صدای «کِلَک، کِلَک، کِلَکِ» عصای سیاه و خمیده‌ی اوست که در راهروها شنیده می‌شود. نور با گذر از پنجره‌های بزرگ و شیشه‌ای، سالنی که در حال وارد شدن به آن است را روشن کرده است. تا الان با هیچ دانش‌آموزی برخورد نداشته؛ به احتمال زیاد آن‌ها الان در کلاس‌های درس خود مستقر هستند. کال در حال دنبال کردن تابلوهای کتابخانه است. از قرار معلوم، کتابخانه درست پشت درهای چوبی روبه‌روی او قرار دارد.

در زمان گشت‌زنی در خوابگاه دانشکده، او متوجه شد که میزان جادو در این مکان بسیار بیشتر از مکان‌هایی است که او تا حالا سر زده. این میزان جادو برای جادوگران امری اساسی است. هر چقدر که میزان جادوی منطقه‌ای بیشتر باشد، جادوگران آن منطقه هم می‌توانند سریع‌تر و راحت‌تر افسون خود را انجام دهند. این کار به خصوص برای جادوگران تازه‌‌کار که نیاز به تمرین زیاد دارند، موضوعی حیاتی است؛ هرچه باشد، آنان نمی‌خواهند تمام عمر خود را صرف یادگیری جادوهای ابتدایی کنند! این موضوع که این مکان از جادوی بالایی برخوردار است اتفاقی طبیعی نیست؛ همه و همه به خاطر حلقه‌های جادویی‌ است که در اطراف دانشکده بنا شده.

درست زمانی که کال می‌خواهد از درب کتابخانه عبور کند، متوجه چیزی می‌شود... چهارچوب درب ورودی با جادوی حفاظتی حکاکی شده! دیدن جادو با چشم غیر مسلح کاری ناممکن است، اما کال از این مشکل فارغ است. از آنجایی که او یکی از ارباب مردگان است، به کوچک‌ترین و ضعیف‌ترین میدان‌های جادو واکنش نشان می‌دهد. او در حال حاضر قادر است به راحتی جریان جادویی که در بین نوشته‌های نامرئی حکاکی شده روی در، رد و بدل می‌شوند را ببیند. نوشته‌های جادویی دقیقاً آن نوشته‌هایی نیستند که او به یاد دارد، اما می‌شود گفت که از همان‌ها نشات گرفته‌اند. با فهمیدن این موضوع، کال فقط با تکان دادن دستش، جادوی محافظ را خنثی می‌کند.

این جادوی محافظتی فقط به افراد واجد صلاحیت اجازه ورود می‌داد؛ هر کس دیگری که می‌خواست بدون اجازه وارد کتابخانه شود، این جادو افراد مسئول را از عامل نفوذی با خبر می‌کرد. این اولین جادوی محافظتی است که کال از زمان ورودش به دانشکده با آن مواجه شده. هرچه باشد، کتاب‌ها و طومارهای جادویی داخل این کتابخانه ارزش زیادی دارند؛ خب معلوم است که به هر کسی اجازه دسترسی داده نمی‌شود! کال جادوی محافظتی درب را کاملاً از بین نبرد، فقط آن را به گونه‌ای تغییر داد که هر کس با هر قابلیت جادویی بتواند از آن عبور‌کند.

به محض ورود کال به کتابخانه، ردیف‌ردیفِ قفسه‌های شیشه‌ایِ پر از کتابی که تا سقف سرکشیده‌اند به او خوش‌آمد می‌گویند! هزارن هزار کتاب با جلدهای چرمی در انتظار کال نشسته‌اند. کال یک قدم به جلو گذاشته و بر روی فرش قرمز کتابخانه ایستاده و نفس عمیقی می‌کشد. بوی کاغذ و جوهر او را به داخل دعوت می‌کند.

میزهای بزرگی به طول چند ده متر در وسط سالن قرار دارد و دانش‌آموزان پشت کوه‌هایی از کتاب،‌ مشغول مطالعه‌اند. همینطور که کال از کنار آنان رد می‌شود، به او خیره می‌شوند ولی واکنشی نشان نمی‌دهند. هرچه باشد، این وظیفه آنان نیست که هرکسی که به اینجا وارد می‌شود را بازخواست کنند. از آن گذشته، این مکان دارای جادوی محافظتی است! پس هر کسی نمی‌تواند سر خود وارد این مکان شود، مگر نه؟

کال به خوبی می‌داند که چه کتاب‌هایی را می‌خواهد، فقط باید قفسه درست را پیدا کند. او به تک‌تک گوشه‌های کتابخانه سر زده و به همه قفسه‌ها سرک می‌کشد، اما آن چه را که می‌خواهد پیدا نمی‌کند. پس از کشیدن آهی بلند، خود را قانع می‌کند که باید از یک نفر کمک بگیرد؛ پس بعد از این همه گشت‌زنی، بار دیگر دست از پا درازتر به مرکز سالن کتابخانه بازگشته و به دنبال مسئول کتابخانه می‌گردد.

پیرمردی از نژاد اِلف‌ها با سبدی کوچک و چرخدار پر از کتاب‌های مرتب چیده شده، در حال بیرون آمدن از پشت یکی از قفسه‌های عظیم کتاب است. او هر از چند گاهی در کنار میزهای مطالعه ایستاده و کتاب‌هایی را در سبد خود می‌گذارد تا دوباره به قفسه‌هایشان بازگرداند.

دیدن یک اِلف با چنین سن و سالی صحنه‌ای به مراتب کمیاب است! اِلف‌ها به داشتن زندگی طولانی معروف‌اند. آن‌ها می‌توانند تا چند هزار سال عمر کنند، اما قبل از آنکه مرگ طبیعی به سراغشان بیاید، معمولاً بیماری، حوادث و جنگ کار آنان را می‌سازد. اینکه اِلفی بتواند به چنین سنی برسد، باید واقعاً خوش‌شانس باشد! این مرد مطمعناً اخباری از قبل از جنگ به همراه دارد، پس کال به سمت مرد به راه می‌افتد.

«عذر می‌خوام، ممکنه لطفاً من رو راهنمایی کنید!» کال به پشت‌سر اِلف رفته و در گوش‌ دراز و تیز او زمزمه می‌کند. هرچه باشد در کتابخانه هستند.

اِلف به پشت‌ سر برگشته و عینک بر روی بینی خوش‌فرمش را صاف می‌کند.

حالا که کال کمی بیشتر دقت می‌کند، این پیرمرد چندان هم پیرمرد نیست! صورت صاف و استخوانی و بینی صاف و کوچک او با چشمان بزرگ و آبی‌اش، یک ترکیبی زیبا را درست کرده‌اند. فقط یکی دوتا چروک روی پیشانی و گوش‌های فوق‌العاده بلند و تیز او وجود دارد که نشان از سن بالای او می‌دهند.

اِلف چند تار موی نقره‌ای و بلند خود را از جلوی عینکش به کنار زده و پاسخ می‌دهد: «دقیقاً درباره چه موضوعی می‌خواید راهنمایی کنم؟»

«تاریخ کهن!»

«قفسه کتاب‌های تاریخ در بخش ت-14 هستن؛ طبقه بالا، سمت چپ.» اِلف با صدایی که هیچ نشان از اشتیاق به کمک کردن ندارد، به کال پاسخ می‌دهد.

«من اون قسمت رو هم سر زدم، چیزی که می‌خواستم رو پیدا نکردم.» کال با لحنی ناامیدانه صحبت می‌کند. «من د...

برای خواندن نسخه‌ی کامل لطفا یک حساب کاربری بسازید. درحال حاضر می‌توانید کتاب پروفسور کال را به‌صورت گروهی و با تخفیف ۱۰ لی ۳۰ درصد خریداری کنید. بعد از یک‌ماه نیز تخفیفات روزانه ۵۰ درصدی برای شما فعال می‌شود.

کتاب‌های تصادفی