همترازی با خدایان
قسمت: 101
- اندازه متن
- فونت متن
- چینش متن
- رنگ زمینه
- ذخیره تنظیمات
آثار هفایستوس آیتمهای زیادی را پوشش میداد. چکمههای هرمس که در حال حاضر توسط یو وون استفاده میشد یا حتی «سپر مدوسا» که آتنا در اختیار داشت یا «ارابه خورشید» آرس هم همه و همه توسط او ساخته شده بودند.
با این حال، اگر از کسی میخواستید که تنها یکی از ساختههای او را انتخاب کند، انتخاب نهائی همه فقط یکی بود: «صاعقهی زئوس».
نیزهی سهشاخ و کاینی هم فقط از نظر مواد اولیه زیر نظر پیرمرد بودن وگرنه خلقت کلیشون بهدست اون نبوده.
هفائستوس، نهتنها بزرگترین آهنگر اولیمپوس، بلکه بهترین در کل برج بود و بزرگترین اثر او که اوج قدرت و هنرش را در آن قرار داد، صاعقهی زئوس بود که عظمتش را نشان میداد.
صاعقهی زئوس تنها با یک تاب میتوانست جزیرهای را نابود کرده و فقط با در دست گرفتنش میتوانست وضعیت آب و هوای آسمان را تغییر دهد.
چشم کاینی به آرامی باز و کف دست یو وون بی حس شد.
یو وون حس میکرد که قرار است دست راستش در فرآیند تلاش برای سرکوب سیل عظیم مانایی که از چشم بیرون میریزد، کاملا کنده شود.
سازندهی کاینی هادس یکی از شاگردهای پیرمرد بود که خودش بزرگش کرده بود.
حتی اگر کل برج را جستوجو میکردید، کمتر از ده نفر بودند که میتوانستند آدامانتیوم را کنترل کنند. و حتی بین آن ده نفر، مهارت آنها در کنترل آدامانتیوم نیز متفاوت بود.
آدامانتیوم ماده منحصر به فردی بود که میتوانست قدرت "کریستال الهی تاریکی"، "کریستال الهی دریا" و "کریستال الهی آسمان" را هدایت و کنترل کند.
بسته به میزان مهارت فرد در کار با آن ماده، تفاوت عملکرد آیتم نیز مانند بهشت و زمین میبود.
برای همینم هست که این کاینی...
یو وون پس از باز شدن چشم کاینی، آن را فشار داد و دوباره شروع به پیشروی کرد.
...این آیتم خیلی بهتر از چیزیه که هادس در اختیار داشت.
با نزدیک شدن یو وون به قلب، هیولاها دورش جمع شدند و دندانهای خود را به شکلی تهدیدآمیز به او نشان دادند. اما هیچ کس جرات نداشت اول به او حمله کند.
نه، بلکه شرایط کاملا برعکس بود.
هیولاها یکی پس از دیگری شروع به جدا شدن از هم کردند. آنها مانند گیاهخوارانی عمل میکردند که در حضور یک شکارچی قرار داشتند.
برخی از هیولاها حتی خود را روی زمین پهن کرده و نالههای دردناکی بیرون میدادند.
یو وون هیچ کاری نکرده بود، او فقط با تمام توانش قدرت کاینی را در تمام فضا بخش کرده و به همهی آنها نشان داده بود.
تازه این فقط نصف قدرتشه.
لحظهی بعد یو وون به حرکت خود به سمت "کریستال الهی دریا" ادامه داد.
قلبش بی تاب بود، اما نمیتوانست اجازه دهد که آنها از ترس و استرس او خبردار شوند، زیرا صاحبان قدرت واقعی باید همیشه آرام بمانند و ضعفی از خود نشان ندهند. اگر آن هیولاهایی که فقط به اعداد و ارقامشان اعتقاد داشتند ناآرامی یا روزنهای برای شکست او میدیدند، دوباره و بدون هیچگونه تردیدی به او حملهور میشدند.
به همین دلیل هم بود که او عجله نمیکرد. آهسته و پیوسته مسیرش را طی میکرد و هیولاها از سر راهش کنار رفته و مسیر را برایش باز میکردند.
اما پس از چند لحظه...
«کریستال الهی دریا» که در قلب مانای لاک پشت قرار داشت، نوری از خودش ساطع کرد.
«لعنتی...» و قدمهای یو وون به سمت هدفش سریعتر شد.
یو وون پس از اینکه سرعت خود را بالا برد، مستقیماً به سمت «کریستال الهی دریا» دوید. او از هر چه داشت استفاده کرد تا بلکه فاصلهاش را در کمترین زمان ممکن با قلب مانا کاهش دهد اما...
«کیااااااااا-!»
انبوه هیولاهایی که در اطراف یو وون به دو نیم صف شده بودند، دوباره به سمت او حملهور شدند.
«اگه جونتون رو دوست داشتین این انتخاب رو نمیکردین!»
یو وون قدرت را در دستانش گذاشت و شمشیر خود را در برابر موج عظیم هیولاها به چرخش دراورد.
«میدونید که نزدیک شدن به من مساوی با مرگه ولی بازم با تمام وجود دارید به سمتم میاید، انگار قدرت اون کنترل ذهنی خیلی بیشتر از چیزیه که فکر میکردم.»
چشم کاینی دوباره شروع به درخشیدن کرد و مانای تاریکیاش با تمام قدرت در تیغهی نیمهشب یو وون سرازیر شد.
در لحظه بعدی...
با پیروی از مسیر حرکت شمشیر یو وون، قدرت جادویی کاینی اطراف او را کاملا درون آتش خود در بر گرفت.
در مسیر شمشیر یو وون، اجساد هیولاهایی که از همه جهت به او حملهور شده بودند، در یک آن به هیچ تبدیل شدند. آن همه هیولا که تا چند لحظهی پیش دور تا دور این فضا را پر کرده بودند، حالا تبدیل به مشتی از خاک شده بودند که همان اثر هم با یک وزش باد کاملا از یاد میرفت.
با این حال، راه هنوز بهطور کامل باز نشده بود.
هنوز زوده.
یو وون میتوانست احساس کند که دست مجهز به کاینی، از شدت انفجار قبلی تا چه حد آسیب دیده و گوشتش پاره شده. این به دلیل جریان بیش از حد مانایی بود که بدن او هنوز قادر به کنترل آن نبود.
هنوز دوبار دیگه میتونم ازش استفاده کنم.
استفادهی کامل از قدرت بینظیر کاینی که فراتر از انتظاراتش بود، در اینجا کار درستی به نظر نمیرسید، بهخصوص که تنها با انجام یک حمله میتوانست به لرزش افتادن تمام اعضای بدنش را حس کند.
با این حال، او مجبور بود تا حداقل دو بار دیگر آن قدرت را تحمل کند.
برای بار دیگر موجی تاریک از مانای کاینی شروع به فوران کردن از دست یو وون کرد.
و سپس یک ضربه بعد از آن.
درست مانند کشیدن خطی عمودی بر روی بوم با استفاده از قلم مو، شکاف بزرگ دیگری در مسیر شمشیر یو وون از میان انبوه هیولاهایی ایجاد شد که مانع پیشروی او میشدند.
اما با استفادهی دوباره از قدرتش، کف دستش بیشتر از بار گذشته پاره شد. حس میکرد که قرار است دستش منفجر شود.
همونطور که فکر میکردم. یعنی دارم بیش از حد زیادهروی میکنم؟
مهارت ذاتی کاینی، «جهنم» نام داشت. نه، این بیشتر یک نوع «پدیده» بود و نمیشد کاملا آن را مهارت نامید.
چشمی که پشت دست یو وون باز میشد مثل یک نوع دروازه عمل میکرد. دروازهای که نه یو وون و نه هیچکس دیگری نمیدانست به چه نوع مکانی متصل است.
با این حال، یک چیز قطعی بود. قدرت عظیمی که حتی یو وون هم نمیتوانست آن را تخمین بزند در آن فضا و مکان جریان داشت.
فقط یهبار دیگه میتونم از این قدرت استفاده کنم...
سپس دست راستش را که کاینی بر روی آن قرار گرفته بود بر دستهي شمشیر محکم کرد و یکبار دیگر آمادهی چرخاندن شمشیرش شد.
فقط یک بار دیگر، این محدودیت فعلی یو وون بود.
با این حال، اگر او قدرت مقدس خود را سه رقمی نمیکرد، نمیتوانست مانند اکنون از کاینی استفاده کند و این یک خوش اقبالی بزرگ بود.
جریان هوای نزدیک به زمین زیر پای یو وون شروع به جمع شدن کرد، بدنش مثل پر سبک شد و با وزش باد بدنش به هوا بلند شد.
[فعال کردن قدمهای هوایی.]
[سرعت حرکت به مدت 5 ثانیه، 100٪ افزایش یافت.]
[می توانید 5 ثانیه در آسمان قدم بگذارید.]
مهارت ذاتی «چکمههای هرمس» [قدمهای آسمانی] بود که فقط یک بار در روز میشد از آن استفاده کرد.
یو وون پا بر هوای خالی گذاشت و قدمهای بیشتری برداشت و بدن پر مانندش به هوا پرواز کرد.
فاصله او با قلب در یک لحظه به اندازهی زیادی کاهش یافت.
پنج ثانیه
زمان زیادی در اختیار نداشت، اما در چنین موقعیتی، هر ثانیهی این توانایی از هر گنجی در جهان برایش ارزشمندتر بود.
قلب مانا لاک پشت دریایی کندتر میتپید و مشخص بود که «کریستال الهی دریا» کاملاً با قلب لاکپشت ترکیب و هماهنگ شده.
قلب مانا لاکپشتهای دریایی از بیشتر فلزات محکمتره.
این غریزه باقی خود لاک پشت دریایی بود. هیولایی که درون پوستهاش جمع شده بود و تا حد امکان برای زنده ماندن تلاش میکرد.
قلب مانای این لاکپشت دریایی به اندازه لاکی که بدنش را میپوشاند، محکم بود.
اگه نتونم همینجا کارش رو تموم کنم دیگه هیچ فایدهای نداره.
"کریستال الهی دریا" درست جلوی چشمانش بود. اگر میتوانست آن را خارج کند، اگر فقط میتوانست قدمی دیگر بردار تا آن را در دستانش بگیرد...
با یک ضربه کارش رو تموم میکنم.
برای آخرین بار، چشم کاینی دوباره با نور تاریکی درخشید و به طور همزمان، رنگ چشمان یو وون نیز به قرمز تغییر کرد.
[چشمهای سوزان، مسیر را به شما نشان خواهند داد.]
دید او روشن شد و قلب مانا که حاوی "کریستال الهی دریا" بود، مقابل چشمانش پدیدار شد. قلب مانای لاکپشت، از یک خانه هم بزرگتر بود، اما "کریستال الهی دریا" به اندازه ناخن یک انگشت کوچک بود.
اگر او نمیتوانست «کریستال دریایی الهی» را پیدا کرده و آن را به دست آورد، هیولاهای پشت سر او به یک موج بزرگ تبدیل شده و او را با خود در تعداد بیشمار خود غرق میکردند. اگر این اتفاق رخ میداد، یو وون در یک مخمصهی واقعی قرار میگرفت که راه نجاتی نداشت.
در آن لحظه، او مجبور بود تا بر روی اتفاقات بیرونی نیز تمرکز کند، بنابراین نمیتوانست زمان و انرژی بیشتری را در اینجا از دست بدهد.
کجایی قایم شدی؟
چشمان یو وون شروع به بررسی دقیقتر قلب کرد.
خودتو بهم نشون بده.
قلب مانا با حس کردن حضور یو وون شروع به تندتر کوبیدن کرد.
با تقویت بینایی او و تأثیرات [میدان حسی] و [چشمهای سوزان]، حالا نور آبی زیبایی که از قلب ساطع میشد، شروع به کوچک شدن کرد و پس از چند لحظه نور بهاندازه یک سنگ کوچک شد.
این همان جایی بود "کریستال الهی دریا" درونش قرار داشت.
یو وون وسوسه شد که شانسش را قمار کند، اما در همان لحظه قبل از اینکه شمشیر خود را به حرکت درآورد...
[یک قطعه کوچک دیگر از کاینی در حال واکنش دادن است.]
کاینی میتوانست سنگ کوچکی را ببیند که در اعماق قلب مانا قرار داشت.
پس یو وون فوراً شمشیرش را با تمام قدرت در قلب فرو کرد.
خون مثل باران بیرون میپاشید. این خونی بود که درون قلب مانا جریان داشت.
پاشش خونهای فراوان باعث خیس شدن زمین شد. قلب مانا تنها چیزی نبود که با حرکت شمشیر یو وون بریده شده بود.
هزاران هیولا برای محافظت از قلب آن احاطه کرده بودند نیز با شعلههای کاینی ناپدید شدند، گویی که از ابتدا وجود نداشتهاند.
دور تا دور یو وون، حلقهای دایره ای شکل ایجاد شده بود که قلب مانا در مرکز آن قرار داشت و همه چیز دورش کاملا نابود شده بود.
حالا اما هیولاها تمایل خود برای محافظت از "کریستال الهی دریا" را در فراموش کرده و اکنون از آن فاصله گرفته بودند. این رفتار آنها بیانگر ترس شدیدشان بود.
«شیی...؟»
«گاووو...!»
اما از آنجایی که پس از چند لحظه هیچ اتفاق دیگری رخ نداد، ترس آنها هم از بین رفت و دوباره به سمت قلب شروع به حرکت کردند.
ناگهان اما چیزی که در خون غوطهور شده بود، شروع به حرکت کرد. امکان نداشت که هیولاهای بینندهی این صحنه بتوانند آن طعمهی گوشتی زیبا را از دست بدهند.
«گررررر-»
به نظر میرسید تعدادی از هیولا گرسنه باشند، چرا که لبهایشان را میلیسیدند.
آنها برای لحظهای یکدیگر را ارزیابی کردند و بزرگترین موجود گروه یک اژدهای آبی بود، جلو رفت و دهانش را کاملا باز کرد تا غذایش را در یک لقمه بخورد.
هیولاهای دیگر جرات به چالش کشیدن اژدهای آبی را نداشتند و خود را پشت آن جمع کردند.
طعمهای که در خون غوطه ور شده بود، دوباره کمی تکان خورد وخطی از وسط بدن اژدهای آبی بهصورت افقی کشیده شد.
جسد اژدهای آبی به دو قسمت تقسیم شد و بدون جان به دو طرف باز شد.
واکنش هیولاهایی که از اندازه اژدهای آبی ترسیده بودند نیز به دو حالت تبدیل شد. آنها یا این را به عنوان یک فرصت در نظر گرفته بودند و پا به جلو گذاشتند تا طعمه را مال خودشان کنند یا حتی بیش از پیش ترسیدند و عقب رفتند.
یو وون به آرامی از استخر خون بلند شد.
دست راستش تقریبا از کار افتاده بود به همین خاطر، اجبار با دست چپش شمشیر را گرفت. به همین خاطر هم احساس نابود کردن اژدهای آبی آنقدر برایش خوشایند و تمیز نبود.
«وضعیت مسخرهایه...»
از آنجایی که بعد از بریدن قلب مانای لاکپشت دریایی غرق در خون شده بود، یو وون از دستش برای پاک کردن خون از روی صورتش استفاده کرد. پس از پاک کردن خون، به اطرافش نگاه کرد.
«گررر-»
«کیاااا»
هیولاها با دهانی باز آبی که از دهانشان جاری بود، ظاهراً بهطور کامل فراموش کرده بودند که در آن لحظه چه اتفاقی برای اژدهای آبی افتاده است.
به خطر انداختن جان خود برای یک وعده غذایی... یو وون احساس کرد که یک هیولا در نهایت فقط یک هیولاست.
واقعا خستهم.
یو وون دست راستش را باز و بسته کرده و به کف دستش نگاهی انداخت. به دلیل وجود کاینی، او نمیتوانست کف دستش را کامل ببیند، اما مطمئناً حس میکرد که گوشت دست راستش از هم جدا شده و استخوانهایش همگی متلاشی شده بودند. این نتیجه استفاده از قدرت بالاتر از توانش بود.
استفاده از قدرت کاینی هنوزم خیلی مشکله. البته مشکل از شایستگی من برای استفادهش نیست بلکه مشکله از آمار و امتیازمه...
دو آمار مهم در آینده، قدرت مقدس و ساختار بدنی بودند. اما برای استفاده مؤثرتر از [میدان حسی] مهمترین چیز امتیاز هوش و ادراک بود.
در حال حاضر بالا بردن آمار قدرت مقدس دشوار بود، اما روشهایی برای بالا بردن سایر امتیاز باقی آمارها وجود داشت.
فکر کنم بهتر باشه که در حال حاضر روی بالا بردن سطحم تمرکز کنم.
یو وون با احساس کمبود آمارش، به این فکر کرد که آیا تمرکز زیادی روی بالا رفتن از برج داشته؟ مطمئنا بالا رفتن از برج مهم بود، اما او نمیبایست از تراز کردن آمار و قدرتش هم غافل میماند.
به هر حال، فکر کردن کافیه.
یو وون سرش را بلند کرد. او در عجب بود که چرا بوی ماهی تا این اندازه شدید شده، اما دلیلش فقط به این خاطر بود که یک هیولای دیگر به او نزدیک شده بود.
پس...
یو وون دست چپش را باز کرد و داخل آن، یک جواهر آبی، زیبا و درخشان قرار داشت.
کتابهای تصادفی
