همترازی با خدایان
قسمت: 129
- اندازه متن
- فونت متن
- چینش متن
- رنگ زمینه
- ذخیره تنظیمات
چپتر ۱۲۹
در یک لحظه، مناظر اطراف لولیت تغییر کرد. به طریقی، منطقه اطراف دوباره به زمین تمرین تبدیل شد.مهارت لولیت [نبرد تن به تن] به پایان رسیده بود.
لولیت روی زمین افتاد، و بعد به بالا نگاه کرد. درست بالای سرش صورت ثال بود.
«چه اتفاقی داره...»
تجزیه و تحلیل وضعیت کار سختی نبود.
سپری خرد شده، ثال و یو وون در مقابل یکدیگر.
در لحظهی آخر که مشت یو وون داشت به صورت لولیت اصابت میکرد، ثال او را نجات داده بود.
«حرف این مرد درسته.» ثال به لولیت کمک کرد بلند شود. «از الان به بعد ما باهم میجنگیم.»
«ولی من هنوز نباختم.»
«باید بدونی که چه زمانی بهتره تسلیم بشی. سپر تو شکسته و...»
ثال به خونی که از بدن لولیت جاری بود نگاه کرد.
«مجازات برج از قبل شروع شده.»
لولیت با احساس شوک مجازات برج که در بدنش جریان داشت لبش را گاز گرفت.
با اینکه این دنیایی بود که آنها در آن زندگی میکردند، دریافت مجازات برج از سوی برج در برابر بازیکنی که رتبه دار نبود، اجتناب ناپذیر بود.
اگرچه جراحتی که یو وون به لولیت وارد کرد در حال حاضر بد نبود، اما به دلیل مجازات برج، بدنش ساییده شده بود.
«اگر فقط روی دفاع تمرکز کنی، مجازات برج آن قدر سنگین انجام نمی شه. سپرم رو بهت قرض میدم.»
ثال یک سپر از انبار خود بیرون آورد و روی زمین انداخت.
بسیار مستحکم بود، اما در مقایسه با چیزی که لولیت در ابتدا استفاده میکرد، چیزی نبود.
«ما با هم میجنگیم.»
لولیت روی دفاع تمرکز میکرد و ثال روی حمله. این به این معنی بود که کسی که مجازات برج را میگرفت ثال خواهد بود.
نقشه بدی به نظر نمیآمد، اما میتوان آن را مانند پنهان شدن پشت هم تیمیاش در نظر گرفت.
این یک تحقیر کامل بود.
اما هیچ نقشه دیگری برای استفاده وجود نداشت.
لولیت سپر ثال را برداشت و آن را محکم گرفت.
-حالا قسمت اصلی ماجرا شروع شد.
برای یو وون مبارزه با یک نفر چندان سخت نبود. استفاده از [غول آسایی] برای از بین بردن یک دشمن کافی بود. اما اگر دو دشمن وجود داشت داستان فرق میکرد.
درست همان طور که فکر میکرد...
می توان قدرتی مخفی و قدرتمند را از بدن ثال احساس کرد.
او احتمالاً فهمیده بود که به خاطر مجازات برج، طولانی کردن این مبارزه برای آنها ضرر بیشتری خواهد داشت.
«در سریع ترین زمان ممکن این مبارزه رو تموم میکنیم.»
برای لحظه ای به نظر رسید که انگار شمشیر ثال در حال بلندتر شدن است.
نه. فقط به نظر نمیرسید.
[شمشیر عظیم الجثه]
شمشیر عظیمی که حالا به طول چند ده متر رسیده بود شبیه به [شمشیر مقدس] یو وون بود، اما از نظر کیفیت کاملاً مهارت متفاوتی بود.
با یک حرکت از طرف ثال، یک خط طولانی روی زمین تمرین کشیده شد.
زمین کنده شده به سمت یو وون پرتاب شد، اما به جای اینکه دفاع کند، کنار رفت تا از آن جاخالی دهد.
درست طبق انتظار، با اینکه لولیت قدرت دفاع بالایی داشت، ثال بسیار قویتر بود.
«خب، این بار با یک شمشیر طرفم.»
یو وون شمشیر خود را بیرون کشید.
از آنجایی که سپر نداشت، راهی برای متوقف کردن شمشیر ثال نداشت جز اینکه با شمشیر خودش دفاع کند.
«شمشیر در برابر شمشیر...»
شمشیر ثال برق زد.
«مسخره اس.»
شمشیر غولپیکر مانند جرقهای از نور پرواز کرد، طوری که اگر از فاصلهای معین به آن نگاه میکردی جادو به نظر میآمد، بسیار سریعتر از حد انتظار.
یو وون با پریدن به سمت بالا از شمشیر جاخالی داد.
و در همان لحظه، ثال پوزخندی زد.
«گیرت انداختم.»
اثر مجازات برج روی بدن ثال قویتر شد. این نشان دهنده قدرتش و [قدرت مقدس] بود که در حمله بعدی او جریان پیدا کرد.
خطوط مانند تار عنکبوت کشیده شده بودند.
این شمشیری بود که جاخالی دادن از آن غیرممکن به نظر میرسید، اما پس از تاب دادن آن، ثال آن حسی را که انتظار داشت در نوک انگشتانش احساس نکرد.
-چی؟
ضربات شمشیر قطعاً غیر قابل اجتناب بودند. جایی برای جاخالی دادن وجود نداشت و یو وون هم آن را دفاع نکرد.
اما هیچ احساس بریده شدنی هم وجود نداشت.
ثال به سرعت علت را فهمید.
او فرم یو وون را در هوا دید.
چند مهارت از نوع شناور بود که به ذهن ثال خطور کرد، اما هیچکدام از آنها اجازه نمیدادند اتقدر سریع و آزادانه در هوا حرکت کند.
[فعال کردن گامهای آسمانی.]
[سرعت حرکت شما به مدت 5 ثانیه 100٪ افزایش مییابد.]
[به مدت 5 ثانیه میتوانید روی هوا راه بروید.]
「گامهای هرمس」 در میان آیتم هایی که یو وون در اختیار داشت، این آیتمی بود که میتوانست بیشترین تفاوت را در مدت زمانی کوتاه ایجاد کند.
[گامهای آسمانی] مهارتی که اجازه میدهد بر روی هوای خالی که هیچ جای پایی وجود ندارد، قدم بگذارید. همچنین در این زمان کوتاه پنج ثانیه ای، اثر افزایش سرعت حرکاتش را هم داشت.
-دو ثانیه شد.
پس از جاخالی دادن از حمله ای کوتاه اما باورنکردنی...
-فاصله رو از بین ببر.
یو وون دوباره فاصله را به صفر رساند.
شمشیر ثال حرکت کرد. و در همان لحظه، همهی حواس یو وون به کار گرفته شد.
[چشمهای سوزان مسیر را میبیند.]
[فعال شدن میدان حسی.]
او میتوانست به وضوح ببیند و به وضوح مسیر حرکت شمشیر ثال و حتی جهت و زمان مناسب برای حرکتش را حس کند.
سرش را پایین آورد تا سرعتش را حفظ کند و نزدیکتر شد.
ثال شمشیر خود را کشید و حالا هر دو در فاصله ای بودند که میتوانستند به یکدیگر حمله کنند.
شمشیر ثال به سمت پایین برش انداخت.
از زمانی که بیخیال بریدن دست و پای یو وون شده بود مدتها میگذشت. حالا، او با قصد دو نیم کردن بدن یو وون شمشیرش را کشیده بود. ولی...
به جای آن شمشیر یو وون شمشیر ثال را به سمت بالا منحرف کرد.
-این چه قدرتیه...!
با اینکه به خاطر تماشای مبارزه قبلی نسبتا میدانست یو وون چقدر قوی است، اما باز هم این میزان از قدرت احمقانهبود. حالا میفهمید که سپر لولیت چطور به همین راحتی شکسته شد.
گارد ثال کاملا باز بود.
شمشیر یو وون از فرصت استفاده کرد و فرود آمد.
در همین لحظه...
['سپر میز گرد' از هدف شما محافظت میکند.]
یک سپر آبی جلوی ثال ظاهر شد.
یو وون کمی اخم کرد و سرش را چرخاند.
دفاع لولیت.
اگر به اندازه کافی زمان داشت، مشکلی نداشت که مثل قبل آن را بشکند، اما این بار به این راحتی نخواهد بود.
«ثال!»
«می دونم!»
ثال دوباره شمشیر خود را تاب داد.
یک سپر و یک شمشیر. هر دو طوری حرکت کردند که انگار یک بدن بودند.
بسیار دقیق. ترکیب تلاش این دو نفر مثل مواجهه با هیولایی با چهار دست، چهار پا و دو سر بود.
اما یو وون هیولایی بسیار قویتر از این میشناخت.
-در مقایسه با آشورا...
او به نبردهای پر هرج و مرج عادت داشت.
سون اوه گونگ و آشورا.
یو وون کسی بود که قبلاً با برترین مبارزانی که برج داشت مبارزه کرده بود. علاوه بر این، وضعیتی که الان داشت بسیار بهتر از آن زمانها بود.
[چشمهای سوزان نبرد را پیش بینی میکند.]
یکی از تواناییهای [چشمهای سوزان]، پیش بینی نبرد بود.
یو وون سپر لولیت را نادیده گرفت و از شمشیر ثال جاخالی داد.
با اینکه اثرات [گامهای آسمانی] تمام شده بود، ثال حس میکرد یو وون بسیار سریعتر از قبل شده.
-این چه حرکتیه...؟
مهم نبود که چطور شمشیرش را تاب میداد، نمیتوانست یو وون را بگیرد. انگار نه با یک انسان، بلکه با یک روح روبروست. انگار داشت شمشیرش را در هوا تاب میداد.
گاهی احساس میکرد تیغهاش با چیزی تماس پیدا کرده، اما نمیتوانست این حس که داشت مدام هدف را از دست میداد نادیده بگیرد.
البته، فقط او نبود که مضطرب شده بود.
-چقدر حیله گرانه.
ترکیب حمله و دفاع. حمله تهاجمی یا دفاعی به این ترکیب سخت بود. گزینههای یو وون یا شکستن اتحاد آنها بود یا جدا گیر انداختنشان. یا...
-شکست دادنشون با قدرتی بیشتر.
این سپری بود که با [غول آسایی] به تنهایی شکسته نمیشد.
این یعنی باید از همهی قدرت باقی ماندهاش استفاده میکرد.
نقشه ای به ذهنش رسید.
-بیا امتحانش کنیم.
راهی برای افزایش قدرتش بدون استفاده از مهارت.
یو وون سپر لولیت را کوبید، در حالی که لبخندی روی صورتش ظاهر میشد.
***
هر دو پای لولیت محکم در زمین فرو رفته بود.
ضربهای که از شمشیر حس میکرد قطعاً غیرنرمال بود، اما حداقل داشت تا حدودی به آن عادت میکرد.
-ثال الان شروع به دفع حملات میکنه.
با ضربات مداوم شمشیر ثال، حملات یو وون برای لحظه ای متوقف شد.
انتظارش میرفت. حتی اگر قدرت یو وون بسیار زیاد بود، نمیتوانست حملاتی که گردنش را هدف گرفتند نادیده بگیرد.
«هاه؟ اخ..»
خون روی بدن ثال جاری شد.
بازویش میلرزید و تحملش در حال تمام شدن بود. همینطور که زمان میگذشت، اثر مجازات برج قویتر و قویتر میشد.
-باید برای یک ضربه نهایی هدف بگیرم.
لولیت به جای سپر، شمشیری را با دست دیگرش گرفت. نمیتوانست بیشتر از این به دفاع ادامه دهد.
در این موقعیت ، زمان دشمنشان بود. تنها چیزی که اهمیت داشت پایان دادن سریع به این نبرد بود.
درست همین موقع...
«لولیت.»
ثال که سنگین نفس میکشید، لولیت را صدا زد.
«فقط... برای من زمان بخر.»
چشمان لولیت گشاد شد. فهمید که ثال برای کاری عزم خود را جزم کرده.
«چقدر؟»
«هرچقدر که میتونی.»
«مشکلی برات پیش نمیآید؟»
بدن ثال به خاطر مجازات برج تحت فشار بود. احتمال داشت که حمله نهایی بعدی منجر به نابودی او شود.
«هر بار که مبارزه میکنید احتمال مرگ وجود دار، درسته؟» ثال دندان هایش را روی هم فشرد. «ما باید شانسمون رو امتحان کنیم.»
«...بسيار خوب.»
لولیت سپر خود را به زمین کوبید.
در همین لحظه، سپرش با مانای آبی وسعت گرفت. حالا به جای سپر مثل یک حصار مستحکم به نظر میرسید.
همانطور که مهارتش را فعال میکرد، جرقه هایی در بدن لولیت زده شد.
لولیت با احساس سطحی از مجازات برج که قبلا هیچ وقت در زندگیاش حس نکرده بود، دندان هایش را به هم فشار داد. تحمل این سطح از درد سخت بود. فرمان برج مستقیماً به او تحمیل میشد، و به او میگفت دیگر خرابکاری به بار نیاورد.
-نمیتونم اینکار رو بکنم.
ثال جانش را به خطر انداخته بود. او داشت مستقیماً به یک بازیکن حمله میکرد، پس احتمالاً سطح بیشتری از مجازات برج را متحمل میشد.
این به این معنی بود که لولیت هم نمیتوانست فقط یک گوشه بنشیند.
جان بر کف، لولیت فریاد زد: «عجله کن!»
«میدانم!»
از آسمان بالای سر، شمشیری بزرگ و شفاف که از مانا ساخته شده بود به زمین افتاد.
ثال شمشیر خود را گرفته بود و به زمین فرو برده بود.
همانطور که مهارت لولیت بزرگترین سپرش بود، مهارت ثال هم بزرگترین شمشیری بود که داشت.
-با این یک ضربه...
-تمومش میکنیم.
ثال از مهارتی قدرتمند استفاده میکرد و لولیت برای محافظت از او ایستاده بود.
اگر این حرکت شکست میخورد، مبارزه به پایان میرسید.
حالا یو وون کسی بود که باید دفاع میکرد.
با این حال...
یو وون به جای دفاع کردن قدمی به سمت آنها برداشت.
«او... به سمت ما میآید؟»
«می خواهد خودکشی کند؟»
اندازه شمشیر با دفعه قبلی متفاوت بود. با وجود گرفتن سطح شدیدی از مجازات برج، این یکی از قدرتمندترین مهارتهای ثال بود.
حتی اگر مهارتهایی که یو وون نشان داده بود فوق العاده بودند، هیچ شانسی در روبرو شدن با این یکی نداشت.
«چه چیزی او را انقدر با اعتماد به نفس میکند...»
هوای عجیبی در اطراف یو وون چرخید. مقدار باورنکردنی از نیروی مقدس احساس شد، به اندازه ای که آنها فراموش کردند او فقط یک بازیکن بود، نه یک رتبه دار. یک حس کاملاً متفاوت از او گرفتند.
-این حس چقدر آشناست.
-ولی امکان نداره...
او نزدیکتر شد. آن حس حتی واضحتر شد و آنها را مجبور کرد چیزی باور نکردنی را باور کنند.
یکی از حاکمان برج. موجوداتی که با غولها و اژدهاها به دنیا آمده اند، کسانی که قدرت خاصی دارند.
«انرژی اهریمنی...»
شیاطین.
قدرت اهریمنی را میشد در کنار قدرت مقدس از بدن یو وون احساس کرد.
کتابهای تصادفی


