فرم ورود
فرم ثبت‌نام
NovelEast

خانه

بلاگ و مقالات

استخدام مترجم

جستوجوی پیشرفته

دوئل در ماه شب کامل

قسمت: 1

تنظیمات
  • اندازه متن
  • 1 2 3 4 5
  • فونت متن
  • ایران‌سانس نازنین میترا
  • چینش متن
  • مرتب راست‌چین وسط‌چین
  • رنگ زمینه
  • ‌پیش‌فرض تیره‌تر تیره‌ترر تیره‌تررر
  • ذخیره تنظیمات

ماه کامل می‌درخشید و هوا مه‌گرفته بود. سابقه نداشت که بی شانگ اینقدر از قصر متروک خودش دور بشه. اما حالا بعد از مدت‌ها به‌سراغ یه آشنای قدیمی اومده بود تا یه سری حساب و کتاب رو صاف کنه.

-چند بار بهت گفتم که با دم شیر بازی نکن؟ همیشه وقتی اینطوری ضعیف و زمین خورده می‌بینمت حسابی شاد و سرحال می‌شم.

ساکورا تقریبا داشت تمرکز خودشو از دست می‌داد و دیگه توان مبارزه نداشت. با آخرین ضربه‌ای که از بی‌شانگ خورد، خنجرش به درون تاریکی پرتاب شد و عملا خلع سلاح شد. توان بدنیش هم به صورتی نبود که بتونه تکنیک خاصی رو پیاده کنه. اما بنا به غریزه‌ی بقا، هنوز سعی داشت نقطه ضعفی برای حمله و از پا انداختن بی‌شانگ پیدا کنه.

بی‌شانگ، پادشاه غمگین و بسیار ضعیفی بود که مدت‌ها پیش به صورت غیر رسمی همه چیز رو واگذار کرده بود. اما ساکورا خوب می‌دونست که اون قصر، کاملا هم تعطیل نشده و بی‌شانگ در حال سو‌ءاستفاده از افرادیه که نتونستن وام خودشون رو با بهره‌اش پرداخت کنن.

بی‌شانگ پاشو روی شکم ساکورا گذاشت و در حالی که با قدرت فشار می‌داد گفت: یادت رفته آخرین باری که همدیگه رو دیدیم چه اتفاقی برات افتاد؟ باید درس عبرتی برات می‌شد که بفهمی تو هم قد و قواره‌ی من نیستی.

ساکورا کاملا به ضعف خودش آگاه بود اما طی ماه‌های اخیر، همه‌ی تلاشش رو کرده بود تا بی‌شانگ رو از قصر خودش بیرون بکشونه. می‌دونست که دیگران حرفش رو باور نمی‌کنن، اما پیرمرد داشت توی قصر متروک خودش عملا روح انسان‌ها رو حبس می‌کرد و از عصاره‌ی وجودشون تغذیه می‌کرد.

ملاقات قبلی این دو به سال‌ها پیش بر می‌گشت. زمانی که هر دو فقط محصلین کالج سلطنتی بودن. بی شانگ اون موقع یک پادشاه نبود و وانمود می‌کرد که فردی علاقه‌مند به علم و کمک به جامعه است. اما در عمل داشت با قلدری و شست و شوی ذهن بقیه، برای خودش یک امپراتوری درست می‌کرد.

ساکورا قلبا از بی‌شانگ بدش نمی‌اومد اما هیچ وقتم جلوی آدمای قلدر سکوت نمی‌کرد و بالاخره یک جایی زهر خودش رو می‌ریخت و بهشون می‌فهموند که همه‌ی آدما روحاشون اسیر سود شخصی نیست و ممکنه برای تعدیل دنیا، دست به هر کاری بزنن.

بی‌شانگ در حالی که از عصبانیت گر گرفته بود گفت: تو همیشه ضعیف بودی و بقیه باهات مثل یه آشغال برخورد می‌کردن. چرا برای کسایی خودتو درگیر کردی که باهات مثل یه سگ ولگرد برخورد می‌کنن؟ من چیزی جز یه احمقو اینجا نمی‌بینم.

کتاب‌های تصادفی