فرم ورود
فرم ثبت‌نام
NovelEast

خانه

بلاگ و مقالات

استخدام مترجم

جستوجوی پیشرفته

دوئل در ماه شب کامل

قسمت: 4

تنظیمات
  • اندازه متن
  • 1 2 3 4 5
  • فونت متن
  • ایران‌سانس نازنین میترا
  • چینش متن
  • مرتب راست‌چین وسط‌چین
  • رنگ زمینه
  • ‌پیش‌فرض تیره‌تر تیره‌ترر تیره‌تررر
  • ذخیره تنظیمات

با مرگ بی‌شانگ، آزاد کردن زندانی‌ها دیگه کار سختی نبود. قصر سلطنتی با قدرت تاریک بی‌شانگ و جادوی سیاهش، کنترل و محافظت می‌شد. با مرگ اون، فقط چند ندیمه و سرباز مونده بودن که بسیاری از این افراد هم به راحتی تسلیم شدن.

برخی از زندانی‌ها، سال‌ها بود که رنگ خورشید رو ندیده بودن و رنگ پریده و بیمار به نظر می‌رسیدن. اون‌ها فکر می‌کردن که کاملا فراموش شدن و کسی پشت دیوار‌ها دیگه بهشون فکر نمی‌کنه. هیچ کس نمی‌دونست که اون‌ها چه تجربه‌ی جنون‌آمیز و سردی از زندگی داشتن. صرفا حدس می‌زدن که توی سیاه‌چال هستن و زورشون هم نمی‌رسید که کاری بر علیه قصر تاریک انجام بدن... البته فکر می‌کنم کارهایی از دست‌شون ساخته بود اما در عمل، آدما زیاد اهمیت نمی‌دن که کار درست رو انجام بدن بلکه کاری رو انجام میدن که راحت تره.

طی روز‌های بعد شایعه شد که جادوگر پیر و گوشه گیری که توی جنگل از قارچ و جسد قورباغه‌ها تغذیه می‌کرد، پادشاه بیچاره رو کشته. فقط خانواده‌ی افرادی که اسیر شده بودن می‌تونستن کمابیش از ساکورا قدردان باشن. با این حال، ساکورا اصولا یک فرد با وجهه‌ی اجتماعی مثبت نبود و همچنان ازش به عنوان یک جادوگر شیطانی و عجیب و غریب یاد می‌شد.

حقیقت این بود که ساکورا جادوگر نبود و صرفا از زندگی اشرافی و جامعه فرار کرده بود تا بتونه جوری زندگی کنه که پادشاه خودش باشه. شاید همینم بهش قدرت داد که کاری رو انجام بده که درسته.

-البته مطمئن نبودم کاری که انجام می‌دم درسته، صرفا سعی کردم در برابر چیزی که حس می‌کنم درسته مسئولیت پذیر باشم.

کتاب‌های تصادفی